
دقایق زن خاورمیانهای
زن پارچهای از دو دفتر تشکیل شده است که عموماً فضایی اجتماعی دارند. سخن از دغدغههای انسانی است که دارد در بطن خاورمیانه شاعری میکند و از آنسوی مرزهای کشورش هنوز صدای تیراندازی میآید. چطور میتوان تصور کرد دقایق زندگی چنین شاعری، آرزوهایش و حتی اندوهش رنگی از سیاست و بحرانهای اجتماعی به خود نگیرد؟ چطور ممکن است عاشقی کند اما چشمش به تیتر سیاه و درشت روزنامهها نچرخد؟ شاید همهی اینها نیز نشأتگرفته از ضمیر ناخودآگاهش باشد ولی به هرحال بعید است جایی بروز نکند و درزی برای تراوش نیابد.