
نابغه بیکار
نابغه بیکار
نابغه بیکار
آتش آخرین رمان حسین سناپور، در ادامه سهگانهای است که او با رمانهای دود و خاکستر آغاز کرده بود. این بار راوی رمان لادن است که در حاشیهی دو رمان پیش نیز حضور داشت. لادن زن جوانیست در دنیای مردانهی تهران، ایران، در دههی هفتاد. او در خانوادهای متوسط رشد کرده که در گرداب اقتصادی در حال پایین و پایینتر رفتن است. اما روح سرکش و جاه طلبش این سقوط را نمیپذیرد. سناپور جامعهای را توصیف میکند که از سنتها گسسته اما به مدرنیته نرسیده است.
شهرهای گمشده سومین اثر آیدا مرادی آهنی است که داستان خاورمیانهی پرخون را روایت میکند. البته مکان اصلی رخدادهای این رمان نه خاورمیانه که شهر نیویورک در آمریکا است؛ جایی که شخصیت اصلی داستان، محیا قوامیان، به آن پناه برده. شهرهای گمشده رمانی است قصهگو که نویسنده در آن داستان شخصیتهایش را از خلال اتفاقات تاریخی مثل ریاست جمهوری باراک اوباما و تفاهمنامهی هستهای ایران، روایت میکند. شخصیتهایی که تاریخ و خاصیت خاورمیانه، رودرروی هم قرارشان داده است.
پزشکزاد علاوه بر مهندسی دقیقی که در طراحی شخصیتهای کتابش و روابط بین آنها انجام داده در دیالوگنویسی نیز معرکه میکند. دیالوگها و مونولوگهای داستان داییجان ناپلئون بهقدری شیرین، چندلایه و دارای زیرمتن است که بسیاری از آنها را به سادگی نمیتوان از یاد برد. برای مثال کافی است سیزدهم مرداد ماه هر سال نگاهی به شبکههای اجتماعی بیندازید تا ببینید چند نفر این مونولوگِ سعید؛ نوجوان عاشقپیشهی کتاب داییجان ناپلئون را باز نشر کردهاند: «من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم…»
سنگی بر روی بافه، آخرین کار علیمحمد افغانی است که نگارش آن در سال ۱۳۸۲ به پایان رسید. داستان در دورهی پهلوی در کرمانشاه رخ میدهد و درونمایهی اصلی داستان با فقر توده و واقعیت تلخ زندگی زنان در لایههای پایینی جامعه در آن سالها ارتباطی نزدیک دارد. داستانی اجتماعی که در آن به روایت دختری از سطح زیرین جامعه میپردازد که میخواهد حق خودش را بگیرد و از طبقهی خود بالاتر بیاید. آنهم در شهری کوچک که همه، یکدیگر را به نام میشناسند و درگیر سنتهای کهن هستند و کسی به ندرت تحصیلاتش را تا پایان دبیرستان ادامه میدهد.
به این داستان باید خندید یا از آن ترسید؟ شاید این مهمترین سوالی باشد که حین خواندن کتاب اعترافات هولناک لاکپشت مرده با آن مواجهیم. حس دوگانهای که حین خواندن داستان دچارش میشویم، این یخ زدگی که سرتاپای وجودمان را میگیرد، برای این است که هم وجه طنز هر آدم و ماجرایی را میبینیم و هم وجه هیولاوشاش را. این تعلیق تا پایان شما را رها نمیکند، و گروتسک یعنی همین.
در بیرون در، دولت آبادی نیست که جزئیپردازی میکند، چشمان تیزبین آفاق است که هیچ چیز را نادیده نمیگذارد و هیچ حرفی را ناگفته. محمود دولت آبادی یادگار دههی چهل است و دغدغه هایش بعد از چهل سال هنوز همان است. مثل تمام نویسندههای کمیابی که تکلیفشان با خودشان روشن است و معنای رئالیسم تاریخی در بستر داستان را به درستی فهمیدهاند.
رضا جولایی نویسندهای است که کارش را از ۱۳۶۲ و با انتشار «حکایت سلسله پشت کمانان» آغاز کرده و در طول این سالها گاه پررنگ و گاه کمرنگ در فضای ادبیات داستانیمان حضور داشته است. در میان همه آثار داستانی او یک چیز مشترک است که مانند نخ تسبیحی کلیه قصهها و داستانهایش را به هم مرتبط نگاه میدارد: تاریخ.
مازیار که در حال نوشتن نمایشنامهای در مورد صوفی قرن هفتم منصور بن اسحاق نیشابوری است، عرفان و میل جدید خود به دختری که با آن آشنا شده را به یکدیگر گره میزند. یکی از عناصر ثابت آثار مصطفی مستور استفاده از عرفان است. او از عرفان برای پیشبرد داستانی، دادن چاشنی به داستان و همچنین رساندن مفهوم خاصی استفاده میکند.
«بند محکومین» رمانی است چند لایه؛ پانزده داستانِ کوتاه تلخ که راویِ اول شخصِ غیرقابل اعتماد، در آنها قصهی پانزده شخصیتِ اصلی زندان لاکان رشت را میگوید، از جمله خودش. داستانهایی که حکایت عشقِ به ته خط رسیدهها هستند و در کنار هم داستانِ بند محکومین زندان لاکان رشت را میسازند. یک شب در بند باز میشود و دختری را درونش میاندازند. هویت دختر تا پایان رمان نه بر راوی و زندانیان و نه بر خواننده معلوم نمیشود، حتی این که واقعی بوده یا توهم زندانیان. ولی ورودش به بندِ مردانِ محکومِ عشق گمکرده، تعادل اولیهی داستان را بر هم میزند…
نابغه بیکار
آتش آخرین رمان حسین سناپور، در ادامه سهگانهای است که او با رمانهای دود و خاکستر آغاز کرده بود. این بار راوی رمان لادن است که در حاشیهی دو رمان پیش نیز حضور داشت. لادن زن جوانیست در دنیای مردانهی تهران، ایران، در دههی هفتاد. او در خانوادهای متوسط رشد کرده که در گرداب اقتصادی در حال پایین و پایینتر رفتن است. اما روح سرکش و جاه طلبش این سقوط را نمیپذیرد. سناپور جامعهای را توصیف میکند که از سنتها گسسته اما به مدرنیته نرسیده است.
شهرهای گمشده سومین اثر آیدا مرادی آهنی است که داستان خاورمیانهی پرخون را روایت میکند. البته مکان اصلی رخدادهای این رمان نه خاورمیانه که شهر نیویورک در آمریکا است؛ جایی که شخصیت اصلی داستان، محیا قوامیان، به آن پناه برده. شهرهای گمشده رمانی است قصهگو که نویسنده در آن داستان شخصیتهایش را از خلال اتفاقات تاریخی مثل ریاست جمهوری باراک اوباما و تفاهمنامهی هستهای ایران، روایت میکند. شخصیتهایی که تاریخ و خاصیت خاورمیانه، رودرروی هم قرارشان داده است.
پزشکزاد علاوه بر مهندسی دقیقی که در طراحی شخصیتهای کتابش و روابط بین آنها انجام داده در دیالوگنویسی نیز معرکه میکند. دیالوگها و مونولوگهای داستان داییجان ناپلئون بهقدری شیرین، چندلایه و دارای زیرمتن است که بسیاری از آنها را به سادگی نمیتوان از یاد برد. برای مثال کافی است سیزدهم مرداد ماه هر سال نگاهی به شبکههای اجتماعی بیندازید تا ببینید چند نفر این مونولوگِ سعید؛ نوجوان عاشقپیشهی کتاب داییجان ناپلئون را باز نشر کردهاند: «من یک روز گرم تابستان، دقیقاً یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم…»
سنگی بر روی بافه، آخرین کار علیمحمد افغانی است که نگارش آن در سال ۱۳۸۲ به پایان رسید. داستان در دورهی پهلوی در کرمانشاه رخ میدهد و درونمایهی اصلی داستان با فقر توده و واقعیت تلخ زندگی زنان در لایههای پایینی جامعه در آن سالها ارتباطی نزدیک دارد. داستانی اجتماعی که در آن به روایت دختری از سطح زیرین جامعه میپردازد که میخواهد حق خودش را بگیرد و از طبقهی خود بالاتر بیاید. آنهم در شهری کوچک که همه، یکدیگر را به نام میشناسند و درگیر سنتهای کهن هستند و کسی به ندرت تحصیلاتش را تا پایان دبیرستان ادامه میدهد.
به این داستان باید خندید یا از آن ترسید؟ شاید این مهمترین سوالی باشد که حین خواندن کتاب اعترافات هولناک لاکپشت مرده با آن مواجهیم. حس دوگانهای که حین خواندن داستان دچارش میشویم، این یخ زدگی که سرتاپای وجودمان را میگیرد، برای این است که هم وجه طنز هر آدم و ماجرایی را میبینیم و هم وجه هیولاوشاش را. این تعلیق تا پایان شما را رها نمیکند، و گروتسک یعنی همین.
در بیرون در، دولت آبادی نیست که جزئیپردازی میکند، چشمان تیزبین آفاق است که هیچ چیز را نادیده نمیگذارد و هیچ حرفی را ناگفته. محمود دولت آبادی یادگار دههی چهل است و دغدغه هایش بعد از چهل سال هنوز همان است. مثل تمام نویسندههای کمیابی که تکلیفشان با خودشان روشن است و معنای رئالیسم تاریخی در بستر داستان را به درستی فهمیدهاند.
رضا جولایی نویسندهای است که کارش را از ۱۳۶۲ و با انتشار «حکایت سلسله پشت کمانان» آغاز کرده و در طول این سالها گاه پررنگ و گاه کمرنگ در فضای ادبیات داستانیمان حضور داشته است. در میان همه آثار داستانی او یک چیز مشترک است که مانند نخ تسبیحی کلیه قصهها و داستانهایش را به هم مرتبط نگاه میدارد: تاریخ.
مازیار که در حال نوشتن نمایشنامهای در مورد صوفی قرن هفتم منصور بن اسحاق نیشابوری است، عرفان و میل جدید خود به دختری که با آن آشنا شده را به یکدیگر گره میزند. یکی از عناصر ثابت آثار مصطفی مستور استفاده از عرفان است. او از عرفان برای پیشبرد داستانی، دادن چاشنی به داستان و همچنین رساندن مفهوم خاصی استفاده میکند.
«بند محکومین» رمانی است چند لایه؛ پانزده داستانِ کوتاه تلخ که راویِ اول شخصِ غیرقابل اعتماد، در آنها قصهی پانزده شخصیتِ اصلی زندان لاکان رشت را میگوید، از جمله خودش. داستانهایی که حکایت عشقِ به ته خط رسیدهها هستند و در کنار هم داستانِ بند محکومین زندان لاکان رشت را میسازند. یک شب در بند باز میشود و دختری را درونش میاندازند. هویت دختر تا پایان رمان نه بر راوی و زندانیان و نه بر خواننده معلوم نمیشود، حتی این که واقعی بوده یا توهم زندانیان. ولی ورودش به بندِ مردانِ محکومِ عشق گمکرده، تعادل اولیهی داستان را بر هم میزند…
Thanks for clicking. That felt good.
Close