
صدای شکستن
داستان صدای شکستن میآمد یک لایهی رویی دارد که همان سفر قهرمان برای عشق گمشده است. اما لایه زیرینی دارد و آن مفاهیمی است که در داستان آمده است. میرصادقی امر مقدس سیاست را میبیند که روزگاری مردم برای آن جان میدادند و حالا تبدیل به محملی شده است برای جیببرها و دزدها و لمپنها که خون مردم را در شیشه کردهاند و آسمانشان را سیاه اما خود در آسمانی آبی قهقهه سر دادهاند! پس آن همه مبارزه و خون کشک؟ بله! کشک! ظاهرا رسم روزگار چنین است و عمری را باید نثار آرمانها کرد تا به این درس رسید.