
داستایفسکی چطور توانست وارد ذهن یک جنایتکار شود؟
باید اعتراف کرد که داستایفسکی قدیس نبود. خیلی بدقلق بود و کلی عادات بد داشت. داستایفسکی از داستان واقعی پیر فرانسوا لاسنر، قاتل جنتلمن و جذابی الهام گرفت که محاکمهاش نقل محافل پاریس در دهه 1830 بود و داستان زندگی او را به یکی از تاثیرگذارترین گناهکاران ادبیات تبدیل کرد: راسکولنیکوف، شخصیت اصلی جنایت و مکافات. اما داستایفسکی که به خاطر جرمی غیرخشونت آمیز با صاحبان قدرت به مشکل خورده بود، چگونه رمانی نوشت که از ما میخواهد مدت زیادی را در ذهن یک قاتل سپری کنیم؟ همه اینها تم اصلی کتاب شگفتانگیز «گناهکار و قدیس» نوشته کوین بیرمنگام است که تکوین داستان راسکولنیکوف را با زندگی واقعی همزادش، لانسر در هم میآمیزد.