چینخوردگی در زمان از مجموعه کلاسیکهای خواندنی به قلم مادلین لنگل و ترجمه فریده خرمی از سوی نشر پیدایش منتشر شده است. مادلین بهعنوان یکی از محبوبترین نویسندگان آمریکایی قرن بیستم، این کتاب را متفاوتتر از هرآنچه خودش و دیگران نوشته بودند؛ نوشت. چینخوردگی در زمان مدتها از سوی ویراستاران و ناشران رد میشد زیرا معتقد بودند این کتاب فروش خوبی نخواهد داشت. عاقبت این کتاب در ۱۹۶۲ به چاپ رسید و در سال ۱۹۶۳ نیز مدال باارزش نیوبری را برد. این رمان تا امروز به بیش از ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
آشنایی مگ موریِ ۱۳ ساله با همسایه جدیدشان، خانم چیه باعث بروز اتفاقات جدیدی در زندگی مگ میشود. خانم چیه از مسائل عجیب و غریبی برای مگ و از چینگذر (مفهومی که مگ معنیاش را بعدها درک میکند)حرف میزند. مگ بهشزودی میفهمد که پدرش به طور مرموزی ناپدید شده است. او همراه برادر کوچکترش چارلز والاس و دوستش کالوین راهی سفری پر ماجرا، از کهکشانی به کهکشان دیگر میشوند تا پدر را پیدا کنند. مگ و همراهانش در همین سفر متوجه بسیاری از تضادها و تفاوتها میشوند، از جمله خیر و شر و جنگ ابدیشان…
گزیدهای از چینخوردگی در زمان
وقتی مگ با دلنگ و دولونگ ساعت زنگدارش بیدار شد هنوز باد میآمد اما خورشید میدرخشید؛ بدترین قسمت طوفان تمام شده بود. مگ توی رختخوابش نشست و سرش را تکان داد تا بفهمد چی به چی است.
لابد خواب دیده بود. از طوفان ترسیده بود و چون نگران آن ولگرده بود خواب دیده بود که رفته پایین و خانم چیه را دیده و مادرش را که از آن کلمه بهکلی وحشت کرده و ناراحت شده… کلمه چی بود؟ … چین نمیدونم چی چی.
مگ با عجله لباس پوشید، بچه گربه را که هنوز روی تخت چنبره زده بود برداشت و بیرودربایستی کف زمین انداخت. بچه گربه خمیازه کشید، کش و قوسی به تنش داد، میوی جگرسوزی کرد، تندی از اتاق زیرشیروانی خارج شد و از پلهها پایین رفت. مگ تختش را مرتب کرد و شتابزده دنبال او رفت. توی آشپزخانه مادرش داشت نان برشتهی فرانسوی درست میکرد، دوقلوها از قبل سر میز نشسته بودند و بچهگربه داشت از توی نعلبکی لُپلُپ شیر میخورد.
مگ پرسید: «چارلز کجاست؟»
«هنوز خوابه. اگه یادت باشه شب پردردسری داشتیم.»
«امیدوار بودم خواب دیده باشم.»
مادرش با دقت چهار برش از نان برشتهی فرانسوی را برگرداند و بعد با صدای آرامی گفت: «نه، مگ. امیدوار نباش که خواب دیده باشی. منم بیشتر از تو ازش سر درنمییارم اما یه چیزی که یادگرفتم اینه که لازم نیست چیزها رو بفهمی تا وجود داشته باشن»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.