دردسر نوشته گری دی. اشمیت و ترجمه مسعود امیرخانی برای نوجوانان منتشر شده است. ماجرای دردسر برگرفته از داستانی است که جین کورتِز نویسنده با شنیدن آن در اتیوپی بزرگ شده. داستان پسری است به نام تِلکه که همیشه به دردسر میافتد، تا اینکه پدرش به او یک صفحه بازی چوبی میدهد. پدرش به او میگوید که با داشتن این صفحه، دیگر دچار دردسر نمیشود. روز بعد تلکه برای انجام کارهای روزانهاش، دو بز خانواده را به چرا میبرد و قبل از بازگشت به خانه مدت زیادی را به ماجراجویی میگذراند؛ اما این بار همه چیز متفاوت است…
دردسر، قصهی هنری را نقل میکند؛ پدرش همیشه میگفت اگر خانهات را دور از دردسر بنا کنی، دردسر هرگز پیدایت نمیکند.
اما دردسر در یک شب به شکل یک وانت با برادر بزرگتر هنری، فرانکلین برخورد میکند و همهچیز بههم میریزد.
با تصادف سخت فرانکلین، غم و خشم وجود هنری را فرا میگیرد. او تصمیم میگیرد برای رهایی از این عذاب، روانهی کوه کاتادین شود؛ کوهی که قرار بود با برادرش فتح کند. فرانکلین معتقد بود که هنری از پس فتح کاتادین برنمیآید، اما هنری مصمم است تا به دردسر و همه، حتی خودش، ثابت کند که تواناییهای زیادی دارد.
هنری در این صعود خطرناک چیزهای زیادی یاد میگیرد، کاتادین پیر درسهای مهمی به او خواهد داد…
از دردسر بخوانیم
آن شب موفع شام، فرانکلین گفت که وقتش رسیده کوهنوردی را به هِنرییاد بدهد. باید به او نشان میداد چگونه دستانش را روی گیرههای صخرهها بگذارد و تعادلش را حفظ کند. باید به او نشان میداد چطور از استحکام جادست و جاپاها در صخرهها مطمئن شود و چطور مُشتش را بهعنوان یک تکیهگاه در شکاف کوه به کار گیرد؛ و شاید، اگر هنری خوب یاد میگرفت او را با خودش به کاتادین میبرد. فرانکلین گفتهبود: «داداش کوچولو، اونجا رو باید ببینی.» و دست دراز کرده و موهای هنری را ژولیده کرده بود.
هنری هم سرش را خم و کرنش میکرد.
و پدر هنری دوباره میگفت: «اگه خونه و زندگیت رو جایی دور از دردسر بسازی، دردسر محاله پیدات کنه.»
برای همین بود که هنری در شب تولد چهارده سالگیاش برای صعود به کاتادین آمادگی نداشت. البته بندهای کولهای را که پدر و مادرش به او داده بودند تا آمادگیاش را به فرانکلین نشان دهد تنظیم کرده بود، چون فرانکلین بلاخره قبول کرده بود او را با خود ببرد. گرچه به خود هنری گفته بود از عهدهی آن برنمیآید و مجبور میشوند در میانهی راه دست از صعود بردارند و برگردند. گفته بود فقط و فقط به این دلیل میرود که پدرشان از او خواسته تا برادر کوچکترش را با خود ببرد و باز تأکید کرده بود که هنری از پسِ این کار برنمیآید.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.