چیچی کلاغ داستانی است اثر ناصر یوسفی که برای کودکان گروه سنی ج (سالهای پایان دبستان) نوشته شده است. یوسفی نویسندهی نامآشنای ادبیات کودک است که دکتری آموزش و پرورش دارد و مدیریت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا را بر عهده دارد. راحله برخورداری، نیز تصویرگریهای این کتاب را انجام داده است.
چیچی کلاغ، داستان جوجه کلاغی است که آرزوی پرواز دارد. اما پدر و مادرش از او میخواهند که صبر کند و اطراف خود را بیشتر بشناسد. چیچی کلاغ صبر میکند. میبیند، میشنوند، فکر میکند و سعی میکند که دنیا را بیشتر بشناسد.
چیچی کلاغ را نشر پیدایش در دستهی مجموعه داستان کودک منتشر کرده است. این مجموعه علاوه بر سرگرم کردن کودک، او را با شخصیتهای، خویها و وضعیتهای متفاوت و متنوعی آشنا میکند.
گزیدهای از کتاب چیچی کلاغ
توی یک جنگل بزرگ که نه خیلی دور بود، نه خیلی نزدیک، کلاغهای بسیاری زندگی میکردند. آنها روی درختهای بزرگ جنگل لانه داشتند. روی یکی از این درختها، خانم کلاغه و آقا کلاغه که تازه عروسی کرده بودند، زندگی میکردند.
یکی از روزهای آخر تابستان، خانم کلاغه یک تخم سفید و بزرگ گذاشت و آن قدر روی آن خوابید تا یک روز، یک جوجهی کوچولو و تپل و مپل از آن بیرون آمد.
خانم کلاغه که حالا شده بود ننه کلاغه، از خوشحالی قارقار کرد. بابا کلاغه هم بال و پرش را به هم زد و جوجه کوچولویش را بغل کرد. بعد بال زد و پرید تا به همسایهها و فامیلهایش خبر به دنیا آمدن جوجهاش را بدهد.
عصر همان روز، کلاغهای همسایه و کلاغهای فامیل در لانهی آنها جمع شدند تا جوجه کلاغ را ببینند. یکی میگفت: «وای چقدر قشنگ است!» یکی دیگر میگفت:«ببین چقدر کوچک است!» دیگری میگفت: «چه چشمهای سیاهی دارد!» جوجه کلاغ هم فقط به آنها نگاه میکرد و به جای جیک جیک، میگفت: «چیچی … چیچی … »
فامیلها و همسایهها هرکدام برای او هدیهای آورده بودند. یک قالب صابون، یک تکه آينه، یک عالم خوراکیهای خوشمزه، یک مشت پنبه برای یک رختخواب نرم و چندتایی هم گردو و بادام نشکسته!
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.