هالینکا عنوان رمانی نوشتهی میریام پرسلر، نویسندهی پر افتخار آلمانی است. او در سال ۱۹۹۴ جایزهی بهترین نویسندهی نوجوانان آلمانی را به خاطر آثارش از آن خود کرده است. این رمان را نشر پیدایش از دستهی رمان نوجوان و با ترجمهی مژگان کلهر منتشر کرده است.
هالینکا در پرورشگاه یاد میگیرد که به هر چیز و هر کسی دل نبندد و از آنچه که دارد محافظت کند. اما او فقط دو چیز دارد: یک رو تختی که از خاله لو هدیه گرفته و یک دفتر خاطرات که فکرها و آرزوهایش را در آن مینویسد. یکی از آرزوهای هالینکا این است که با خاله لو زندگی کند و درست در زمانی که همهی امیدش را برای داشتن خانه و خانواده از دست میدهد یک دوست پیدا میکند. او میفهمد که داشتن دوست یعنی اینکه تو بتوانی فکرها، آرزوها و حتی خاطراتت را با دوستت در میان بگذارید و هالینکا چندان مطمئن نیست که از پس این همه کار بر بیاید…
گزیدهای از کتاب هالینکا
هنوز دو تکه سیبزمینی توی ظرف باقی مانده است. سیبزمینیها تقریبا سفید و زردند و دانههای سیاهی دارند. مثل همیشه دوست دارم یکیشان را بخورم؛ یا هر دوتایشان را. دستم را با دقت دراز میکنم. بعد یکدفعه ضربهای به ساق پایم میخورد و یک لحظه چشمهایم سیاهی میرود. نه اینکه خیلی دردم گرفته باشد، بلکه از حرصم!
با این حال خودم را جمع و جور میکنم و دستم را عقب میکشم. خاله «لو» همیشه میگوید: «کسی که نمیتواند گاز بگیرد، نباید دندانهایش را نشان بدهد.»
«دورو» خیلی از من بزرگتر است؛ پس گاز گرفتنش فایدهای ندارد. او چهارده ساله است و عید سال بعد از اینجا میرود. میخواهد بعد از پرورشگاه کارآموز خیاطی بشود. خودش این طوری میگوید. او ظرف را برمیدارد، دو تا برش سیبزمینی را توی بشقابش میاندازد و بقیهی سس خردل را روی آن میریزد.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.