نخودی از مجموعه قصهای نو از افسانه برای کودکان منتشر شده است. هر کدام از داستانهای قصهای نو از افسانه، نگاهی تازه و دوباره به قصههایی دارد که آنها را بسیار شنیدهاید؛ اما این بار محمدرضا یوسفی، نویسنده کهنهکار و شناختهشده ادبیات کودک و نوجوان، این قصهها را با ماجراهایی تازه و شگفتانگیز برای گروه سنی ب و ج بازآفرینی کرده است. این مجموعه فرصت مناسبی را برای کودکان و نوجوانان فراهم کرده است تا با داستانها و افسانههای شیرین فارسی بیشتر آشنا بشوند.
محمدرضا یوسفی نویسنده و نظریهپرداز حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون بیش از دویست اثر داستانی برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده. او در سال ۲۰۰۰ نامزد جایزهی هانس کریستین آندرسن، جایزه جهانی ادبیات کودک شده و همچنین لوح افتخار IBBY را دریافت کرده است.
قصهی نخودی با بیانی شیوا و روان روایت میشود و تصویرگریهای ساده و جذاب «سارا خرامان» نیز در صفحات مختلفی از کتاب، خواندن آن را برای کودکان لذتبخش میکند.
گزیدهای از کتاب نخودی
یک روز همه نخودیها دور هم جمع شدند تا ببینند کی و چطوری و چرا به دنیا آمدهاند. این نخودی چیزی گفت، آن نخودی چیزی گفت، هر یک حرفی زد و آخرش هیچ نخودی ندانست و نفهمید کی به دنیا آمدهاند و چرا به دنیا آمدهاند و چطور خودشان را که یک نخود بودهاند به دنیا معرفی کردهاند. شاید هم هیچ وقت نخودیها این را نفهمند، چون آنها از پدران و نیاکان و آبا و اجدادشان اصلاً خبر ندارند. نمیدانند در آن گذشتههای دورِ دور، هیچ نخودی، حتی یکی هم وجود نداشت. میدانید، اول جهان بود، بعد علف و کوه و آب و خاک آمدند، بعد آدمها و غولها پیدا شدند. اما هنوز نخودیها نبودند. روزگارِ عجیب غریبی بود. حقیقت را بخواهید غولها، نخودیها را آدم حساب نمیکردند و به آنها یک ذره هم احترام نمیگذاشتند. تا اینکه نخودی اول به دنیا آمد، چطور؟ این جوری که پیرمرد و پیرزن مهربانی با هم زندگی میکردند. آنها از اولِ جوانی تا روزگارِ پیری با هم بودند، اما حتی یک بچه هم نداشتند. نمیدانستند چه کار کنند. به خدا گفتند: «ای پروردگار عالم، وقتی که جوان و شاداب بودیم به ما بچهای ندادی، حالا که پیر شدهایم بچه ای به ما بده تا عصای دست ما باشد و حق و حقوق ما را از این حاکم ستمکار بگیرد!»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.