ملکه آب انبار

همه‌ی آن ماجراهای عجیب و غریب و تلخ و شیری، تابستان هفت سال پیش اتفاق افتاد؛

تلخ‌ترینش این بود که پدر برای سعید دوچرخه خرید. عجیب‌ترین و شیرین‌ترینش دیدن گلم‌گوش هفتم بود.

90000 تومان 81000 تومان

29 عدد در انبار

شناسه محصول: 0091 دسته: , ,

ملکه آب انبار عنوان رمانی نوشته‌ی فریده خرمی است. نشر پیدایش رمان ملکه آب انبار را از دسته‌ی رمان نوجوان منتشر کرده است. رمان های این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شده‌اند.

ملکه آب انبار داستان دختری به نام رعنا است که با گلیم‌گوش هفتم ملاقات می‌کند، گلیم گوش یکی از آن موجوداتی است که مادربزرگ قصه‌اش را برای رعنا تعریف کرده، او فرزند گلیم‌گوش ششم است و قرار است بعد از مادرش ملکه بشود اما با اتفاقی که برایش افتاده از گلیم‌گوش‌ها دور شده است.

یک روز که رعنا برای بردن آب به آب انبار می رود صدایی نرم و نازک را می شنود که به او سلام می‌کند، اما هرچقدر اطرافش را نگاه می‌کند هیچ‌چیز نمی‌بیند، او با خودش فکر می‌کند شاید خیالاتی شده است، اما آن صدا باز هم به گوشش می‌رسد.

از پشت جلد ملکه آب انبار

از گلیم‌گوش با هیچ‌کس جز مادربزرگ حرفی نزدم.

نه با مادر، نه پدر، نه با سعید.

وقتی به مادربزرگ گفتم که گلیم‌گوش هفتم را در آب انبار دیده‌ام و با او حرف زده‌ام، نه ترسید، نه عجبت کرد، نه مسخره‌ام کرد. با انگشت‌های چروکیده‌ی کج و کوج، آرام پشت دستش زد و گفت: آخی، حیوانکی گلیم گوش بیچاره، سالم است یا زخمی شده؟

گزیده‌ای از کتاب ملکه آب انبار

نمی‌دانم چقدر بیدار بودم و به گلیم‌گوش فکر می‌کردم. باد شدیدتر شده بود. مادربزرگ صداهایی شبیه به ناله از گلویش درمی‌آورد. چشم‌هایم را به زور بستم و به صدای باد گوش دادم که لابه‌لای شاخه‌ها می‌پیچید و به شیشه پنجره‌ها می‌خورد.

یاد آن روز افتادم که با مادر رفته بودیم حمام عمومی و باد آن چنان شدید شد که شیشه‌ی پنجره کوچک حمام شکست و همه گفتند پشت پنجره‌ی حمام آتش گرفته چون پشت پنجره قرمز شده بود، رنگ خورشید در حال غروب. زن‌ها جیغ کشیدند و ما از ترس‌مان خودمان را گربه‌شور کردیم و شرتی پرتی لباس پوشیدیم و از حمام آمدیم بیرون. دیدیم همه جا تاریک شده.

سر ظهر بود اما همه جا تاریک شده بود. باد سیاه آمده بود.

صدای پا شنیدم. چشمم را باز کردم. سایه‌ی سیاهی پاورچین پاورچین به پشه بند ما نزدیک شد و به سمت من آمد. باد داشت پشه بند را از جا می‌کند.

سایه پایین پایم ایستاد.

چشمم را باز و بسته کردم که مطمئن باشم خواب نمی‌بینم. سایه قوز کرد و صورتش را به پشه‌بند چسباند و بر و بر نگاهم کرد. قلبم داشت می‌ایستاد. سایه دستش را روی پایم گذاشت و تکانم داد.

«رعنا!»

گروه سنی

نوجوان 12+

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1398

تعداد صفحه

128

شابک

978-622-244-009-1

نویسنده

فریده خرمی

ناشر

انتشارات پیدایش

از مجموعه‌‌ی

رمان نوجوان

نظر خوانندگان

هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.

اولین خواننده‌ای باشید که در رابطه با این اثر نظر می‌دهید “ملکه آب انبار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادهای شگفت انگیز