سمک عیار قدیمیترین نمونه داستان بلند فارسی به نثر است که عذرا جوزدانی بازنویسی و پژمان رحیمیزاده تصویرگری کرده است. این کتاب از مجموعه ادبیات کهن برای نوجوانان منتشر شده است.
داستان سمك عیار پرارزشترین و قدیمیترین نمونه موجود داستان بلند فارسی است. هرچند كه بهنظر میآید آغاز داستان مثل داستانهای دیگر است اما از مرحلهای كه یكی از شخصیتهای اصلی در اوج ناامیدی و سرگردانی به سرای عیاران راه مییابد. مسیر داستان ناگهان تغییر میكند و به سرنوشت عیاران گره میخورد.
بخشی از سمک عیار
خورشیدشاه وقتی سلامتیِ از دست رفته خود را بازیافت. به خدمت پدر رفت. پادشاه برخاست و چشم و روی فرزند را بوسید و او را کنار خود، بر تخت نشاند. شاهزاده آنقدر نزد پدر ماند تا همه از بارگاه رفتند و به جز او و پدرش، هیچکس نماند. سپس برخاست. در مقابل پدر، زمین را بوسید و گفت: «عمر پادشاه دراز باد. تاکنون امیدوار بودم پدر به من اجازه بدهند که به خواستگاری مهپری بروم و بار سنگینی را که بر دوش دارم، بر زمین بگذارم و از غم آزاد شوم. پیش از این، غمِ عشق خود را به پدر گفتهام و پادشاه دیدهاند که به خاطر این عشق، چه رنجها و بیماریهایی کشیدهام. اکنون میخواهم پدر به من اجازه دهند که به جستجوی مهپری بروم. زیرا بیش از این نمیتوانم صبر کنم.»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.