عاشقانهای به نازکی تار مو عنوان کتابی است که محمدرضا یوسفی با الهام گرفتن از فولکلورهای عاشقانه، آن را نوشته است.
محمدرضا یوسفی نویسنده و نظریهپرداز حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون بیش از دویست اثر داستانی برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده. او در سال ۲۰۰۰ نامزد جایزهی هانس کریستین آندرسن، جایزه جهانی ادبیات کودک شده است.
فولکلورهای عاشقانه، داستان عشقهایی است که در سرزمینهای مختلف ایران زمین، در میان مردم بومی آن مناطق معروف بوده اند. اما محمدرضا یوسفی روایت تازهای را از این عشقها خلق کرده است.
قصههای عاشقانه کهن، از عشقهایی جاودانه سخن میگویند. از آن لحظهها که گویا انسان در آغاز هستی و جهان است و با عشق متولد میشود.
عشقها از سادگی و اخلاصی پاک و ژرف سخن میگویند که باور کردن آنها خِردی مهربانانه و عاطفهای لطیف را میطلبد. اگر عشق واقعیست، از جهانی غیرواقعی سخن میگوید و اگر عشقی غیرواقعیست، به جهانی آرمانی نظر دارد. رویش انسان اینگونه با عشق آغاز میشود و با آن به فرداها مینگرد.
نشر پیدایش این کتاب را از مجموعه عاشقان ناشناس (قصههای عاشقانه عامیانه) برای نوجوانان منتشر کرده است.
از پشت جلد کتاب عاشقانهای به نازکی تار مو
شاهزاده برای شکار به کوهستان میرود و دختری به نام آهو را میبیند و به او دل میبازد. اما آهو ناگهان ناپدید میشود. شاهزاده در کوه سرگردان میماند و بیمار میشود اما از آهو خبری نمیشود. عاقبت شاه و ملکه در سرتاسر سرزمینشان اعلام میکنند که هر که نشانی از آهو دارد خبر بدهد و مژدگانی دریافت کند. سرانجام پیرزنی به قصر میآید و می گوید که آهو را میشناسد اما پیدا کردن او اصلا کار آسانی نیست…
گزیدهای از کتاب عاشقانهای به نازکی تار مو
گوسفندها، آرام و صبور، در دشتی که تا زمینهای آبادی پهن بود و به فصل بهار، پر از بوتههای سبز و آبدار بود، میآمدند. چماقی که شاون روی شانهاش داشت برای زدن گوسفندها نبود، از ترس گرگ بود.
هر چوپانی باید چماق برمیداشت، وگرنه جانش در امان نبود. شاون که ترسش از همهی چوپانها بیشتر بود یک خنجر هم به کمر داشت. او بز به گلهاش راه نمیداد، چون چَموش بود، ولی گوسفندها رام و سر به راه میرفتند و حواس شاون به آسمان و کوه و دشت و هر طرف بود تا شاید آهو را ببیند.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.