سایهای که سر نداشت، دم نداشت، تن هم نداشت از مجموعه قصهای که دوستش داشتم و به قلم سوسن طاقدیس منتشر شده است.
سوسن طاقدیس نویسنده ادبیات کودک و نوجوان است که کار خود را با نوشتن داستان در مجله کیهان بچهها آغاز کرد. او جایزه پروین اعتصامی را در سال ۱۳۸۵ برای بهترین کتاب کودک و نوجوان دریافت کرد.
مجموعه قصهای که دوستش دارم شامل ده داستان مختلف است. مجموعهای از موضوعات متنوع و جذاب برای کودکان در سنین پیش از دبستان یا سالهای ابتدایی آن هستند و خواندن کتاب را تازه آغاز کردهاند. قصهنویسها، همه قصههایشان را دوست دارند، و بعضی را بیشتر! قصه این کتابها انتخاب نویسنه است از میان آثار تازه نوشتهشدهاش. شاید چنین انتخابی تضمینی باشد بر کیفیت اثر.
کتاب سایهای که سر نداشت، دم نداشت، تن هم نداشت صفحهآرایی خاص و کودکانه و تصویرگریهای زیبا و جذابی به هنرمندی مجتبی عصیانی دارد که خواندن آن را برای کودکان دلچسبتر کرده است.
از پشت کتاب جلد کتاب سایهای که سر نداشت، دم نداشت، تن هم نداشت
قصهام را دوست میدارم، چون سایهام را دوست میدارم. سایهام را دوست میدارم، چون سایهام هم دوستم دارد. سایهام دوستم دارد چون خودش این قصه را برای من گفته است.
و من دوستش دارم… دوستش دارم… دوستش دارم…
بخشی از کتاب
یکی بود، یکی نبود، غیر از خدای مهربان، هیچ کس نبود. شب بود و ماه میتابید. نورش همه جا را روشن کرده بود. یک دفعه نسیم از این طرف وزید به آن طرف و با خودش یک تکه ابر قشنگ را برد و پیش ماه گذاشت. وقتی ماه و تکه ابر سلام و احوالپرسی و روبوسی میکردند، سایهی ابر افتاد روی زمین. سایه کمی این طرف را نگاه کرد، آن طرف را نگاه کرد، اما نفهمید از کجا آمده است.
به سایه درخت توی خیابان نگاه کرد. به سایه ماشینها و گربههایی روی دیوار و سایه بوتهها و گلها نگاه کرد. با خودش گفت: «چرا سایه درخت، یک درخت دارد. سایه گربه، یک گربه دارد. همه سایه ماشینها، یک ماشین به این بزرگی دارند؛ فقط من کسی را ندارم؟»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.