دزد یک چشم جلد چهارم از مجموعه قصههای عهد بوق، نوشتهی عباس قدیرمحسنی است. این مجموعه، داستانهای طنزی را از عهد بوق یعنی زمانهای خیلی خیلی خیلی دور برای مخاطب کودک خود روایت میکند. قصه آدمهای عجیب و غریبی که برای انجام هر کاری فقط و فقط از بوق استفاده میکردند. بوقِ خوردن، بوقِ خوابیدن، بوقِ جنگیدن، بوقِ عاشق شدن، بوقِ …
قصههای این آدمها از تصاویری که روی دیوارهای غارها، حکاکی شده آمده است. آخه اون زمانها که خط و کتاب به شکل امروزی وجود نداشته و آدمها مجبور بودند برای ثبت قصههاشون، نقاشیهایی را روی غارها حکاکی کنند. قصههای این کتابها هم بدون کم و زیاد کردن حتی یک کلمه یا خط، از روی همان تصاویر آمدهاند.
قصهی دزد یک چشم هم از قصههای عهد بوق است و هرگونه مقایسهای با روزگار امروز اشتباه است، اشتباه.
نثر کتاب دزد یک چشم، ساده و روان است. ماجراهای بامزهی این کتاب که با تصویرپردازیهای سادهی رودابه خائف همراه شده است، لحظات شیرین و سرگرمکنندهای را برای کودکان میسازد. نشر پیدایش مجموعه قصههای عهد بوق را در چهار جلد برای گروه سنی کودک منتشر کرده است. عباس قدیرمحسنی، نویسندهی این مجموعه، از نویسندگان و طنزپردازان حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که برای کتاب مهمانی دیوها (جلد اول این مجموعه)، شایسته تقدیرِ جایزه ادبی «شهید حبیب غنیپور» شد.
گزیدهای از کتاب دزد یک چشم
یک شب وقتی شاه خلها، خواب هفت آسمان را میدید و خلها خواب هفت پادشاه را میدیدند، دزدِ یک چشم که توی تاریکی شب گم شده بود و راه خانهاش را هم گم کرده بود، سر از سرزمین خلها درآورد و بلافاصله تصمیم گرفت دزدی کند. خب کار دیگری که بلد نبود بکند. اما از شانس بدش مهتاب همه جا را روشن کرد و خلها او را دیدند و فریاد زدند: «دزد، دزد، دزد آن هم با یک چشم.»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.