خانم شاعر آقای بتهوون عنوان ۹ مجموعه داستان کوتاه نوشتهی مژگان بابامرندی است. نشر پیدایش رمان خانم شاعر آقای بتهوون را از دستهی مجموعه داستان نوجوان منتشر کرده است. رمان های این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شدهاند.
از پشت جلد خانم شاعر آقای بتهوون
بابا شیشهی عمر را برمیدارد میزندش زمین. مادربزرگ مثل درخت میشود، میشکند و روی زمین دراز میکشد. بابا پیر میشود. پیرمرد میگوید: «زمین ما سه چیز دارد: چاله و ماشین و بوق… و چند چیز کم دارد: مهربانی و یک عالم روزهایی که آدم باید استراحت کند و یک عالم آرزوهای دیگر…»
عنوان داستانهای این مجموعه عبارتند از:
- مویم را چه وقت شانه میزنی
- من یک کلاغم که زیر سایه تو گم شدهام
- ثریا قاسمی و لانه گنجشک کوچولو
- نوبت شمسالعماره تمام شد
- بزرگترها زبان فرشتهها را بلد نیستند
- من و کلاه قرمزی و سروناز
- روز اول مدرسه
- گلهای لویی
- خانم شاعر و آقای بتهوون شجاع
گزیدهای از خانم شاعر آقای بتهوون
دیشب به نگین آرامبخش زدند. من نگذاشتم به من بزنند. میترسیدم اتفاقی بیفتد و من خواب باشم. میدانی که من خواب دیدهام. همان روز دوم، نه دومین شب… به خدا گفتم (به خود خودش گفتم): «میدانی که من طاقت ندارم، بهم بگو چه میشود…»
من نمیروم توی اتاق خودم تا بخوابم. میترسم. از تنهایی نمیترسم، نه… خودت هم میدانی که عجیب به تنهایی عادت دارم. فریزر توی اتاق من است. نگین قبول نکرد که آن را توی اتاق او بگذارند. از چراغش میترسم. چراغش و عددهایش مثل عددها و چراغهای دستگاههایی بودند که به تو، توی اتاق آیسییو وصل بودند. وقتی که برقها خاموش میشوند تازه روشنایی چراغش خوب معلوم میشود و عددش هم هی بالا و پایین میرود.
بیدارم. توی پذیرایی نشستهام. خانه برایم خیلی عجیب و غریب شده است. همین ده روز پیش بود که تو، همین جا…
من بچه بودم که تو آمدی، یک بچه سه ساله. بعد هم نادر و نگین پشت سر هم آمدند.
ده روز پیش بود. سرد بود. چشمهایم میسوختند. ده روز بود که پشت در آیسییو نشسته بودم. از لای در هی نگاه میکردم. به عددهای لعنتی روی دستگاههایی که به تو وصل بودند. از آنها هیچی نمیفهمیدم.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.