یک شب توفانی
نویسنده: ماکسیم گورکی
مترجم: رضا سیدحسینی
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۲
تعداد صفحات: ۲۷۹
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۷۱۳۷
کتاب یک شب توفانی مجموعهای از ۱۷ داستان کوتاه گورکی از جمله رویای عشق، زندانبان، لکه وجدان من، بچههایی که یخ نزدند و سیهروزی بچههاست.
یک شب توفانی حکایت نویسندهای است که در شبی زمستانی، پس از نوشتن داستانی تازه درباره عاقبت تلخ یک پیرمرد نابینا و همسرش که برای گدایی در سرمای جانکاه زمستان راهی دهکدههای مجاور میشوند، به رختخواب میرود؛ اما از پنجره اتاقش اشباحی شبیه به شخصیتهای داستانش میبیند که به او نزدیک میشوند...
در زندانبان، زندانبانی ۵۹ ساله، منزوی، منظم و آرام به نام کرناشف، توجه یکی از زندانیان جوان را که نویسنده است به خود جلب میکند. شخصیت کرناشف تا حدی برای زندانی جذاب است که به هر نحو سعی میکند او را به شرح زندگیاش ترغیب کند. کرناشف درباره هر موضوعی با زندانی صحبت میکند، حتی قدری نسبت به او علاقه و کنجکاوی نشان میدهد؛ اما هربار که بحث از زندگی خودش به میان میآید، از پاسخ دادن سرباز میزند. بلاخره زندانبان سرگذشت غمبار خود را بازگو میکند…
در هر یک از داستانهای کوتاه این مجموعه، شخصیتها با گذشته خود، اعتقاداتشان یا موقعیتهایی که در آن قرار گرفتهاند، دست و پنجه نرم میکنند و هر کدام به نحوی در جستجوی آزادی و رهایی از ناامیدی هستند.
درباره نویسنده
آلکسی ماکسیموویچ پشکوف، ملقب به ماکسیم گورکی، نویسنده نامدار روس، مارس ۱۸۶۸ در نیژنی نووگورود متولد شد. در کودکی و نوجوانی، با زندگی و مشغولشدن به کارهای مختلف در کنار مردم فقیر و طبقه پایین جامعه، خیلی زود ارتباطی عمیق و جداییناپذیر با این قشر پیدا کرد. از آشپزی که مدتی برایش کار میکرد، خواندن آموخت و از آن پس شدیداً علاقهمند به کتابخوانی و ادبیات شد.
در ۲۱ سالگی و در اوج ناامیدی تصمیم گرفت به سفری طولانی در روسیه برود و در این بین هر از چندگاهی مشغول به کاری شود. در تفلیس، شروع به نوشتن داستانهای کوتاه در روزنامههای محلی کرد. اولین داستان کوتاهش ماکارچودرا را در سال ۱۸۹۲ به چاپ رساند و پس از آن مجموعهای از داستانهایش، از جمله چلکاش را در روزنامه سنپترزبورگ منتشر کرد.
او با داستانهای سه رفیق، زندگی ماتوی کوژمیاکین، در اعماق اجتماع و یکی از شناختهشدهترین آثارش، مادر که بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۰ منتشر کرد، به حدی مورد استقبال قرار گرفت که با نویسندگان بزرگ همعصرش، آنتوان چخوف و لئو تولستوی مقایسه شد. گورکی در سهگانهای شامل دوران کودکی، در جستجوی نان و دانشکدههای من به شرح زندگی خود پرداخت.
تبلور دیدگاههای سیاسی گورکی در آثارش با زمزمههای آغاز انقلاب روسیه، پررنگتر شد و در کنار نویسندگی، با عضویت در احزابی نظیر حزب سوسیال دمکرات روسیه و تأسیس نشریهای با نام «ازنانیه» به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. پس از انقلاب ۱۹۱۷ و چندین مرتبه دوری از کشور، به وطنش بازگشت. در ۱۹۳۲ به ریاست اتحادیه نویسندگان شوروی رسید و در پایهگذاری تئوری رئالیسم سوسیالیستی نقش ایفا کرد.
آرتامانوفها، کلیم سامگین و نخستین عشق را در آخرین سالهای زندگیاش نوشت. او در ژوئن ۱۹۳۶ در ۶۸ سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب یک شب توفانی
(از داستان زندانبان)
-از مرگ میترسید؟
-نه!
-من هم پیش از اینکه به بیمارستان بروم، هیچ درباره مرگ فکر نکرده بودم. نه به یاد مرگ افتاده بودم و نه به یاد خدا!… البته به کلیسا میرفتم، اما بیآنکه فکر خدا در دلم باشد، بیخوف و ترس زندگی میکردم. میدانستم که خدا هست، اما نمیترسیدم. در روح من اثری از ترس وجود نداشت و حال آنکه در بیمارستان، مرگ بالای سر هر کسی چرخ میزد. امروز یک نفر را با خود میبرد و فردا یک نفر دیگر را... حتی گاهی دوسهنفر را با هم میبرد… همانطور که «دام» در بازی «دام» مهرههای دیگر را میکشد و رد میشود…
نویسنده معرفی: مدیا نورخمامی