کنسرت در بزرگراه

داستان زندگی دو نسل؛ پدر و پسری از امروز و دیروز!

بررسی تفاوت زندگی و وقایع اجتماعی این دو دوره..

125000 تومان 112500 تومان

20 عدد در انبار

شناسه محصول: 5516 دسته: ,

کنسرت در بزرگراه رمانی نوشته‌ی علیرضا رحیمی‌نژاد است. نشر پیدایش این رمان را در ۲۸۰ صفحه در دسته‌ی رمان بزرگسال منتشر کرده است.

رمان کنسرت در بزرگراه داستان آرتین و پدرش است؛ داستان زندگی و وقایع اجتماعی رخ داده در زمان این فرد. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که آرتین موقع آواز خواندن از بالای پل سقوط می‌کند و آتش‌نشانی او را نجات می‌دهد. در این کتاب به جزئیات زندگی دو نسل، اتفاقات و تفاوت‌های آن پرداخته می‌شود.

از پشت جلد کنسرت در بزرگراه

زمان، زمان زوال است. مکان درهم پیچ و نامنسجم. باد، افسار گسیخه و غضبناک، پنجه بر پنجره می‌کشد؛ هوهویی هول‌انگیز. اندام‌ها از پیکرها گریزانند. دهانی ضجه می‌زند. دستی سقوط می‌کند، پایی فرار. زمین از زیر بار آسمان‌خراش‌ها و پل‌ها و سازه‌های سخت سیمانی می‌رمد. ستارگان؛ بلورهای سرخ سرد ساکت بی‌سو، از تن زخمی آسمان می‌چکند. ماه؛ داستی برنده که ابرها را گردن می‌زند. جنون، جولان می‌دهد. کابوس، کام می‌گیرد. درد، دف می‌زند. زجر، زنجیر می‌شود. نفس می‌ایستد. هوا می‌گیرد. بغض می‌ترکد. اشک می‌چکد. خون می‌تراود. فرج سقوط می‌کند. جوانک سقوط می‌کند. پل سقوط می‌کند. زمین سقوط می‌کند.

گزیده‌ای از رمان کنسرت در بزرگراه

باور کن، سقوط را و جنون را و خون را که شتک زده است به شلوار کتان کبریتی‌ات. تحمل کن، وزنت را، خودت را، دردت را، بغضت را، ترست را، خشمت را. فقط سه پله مانده است، سه پله تا دهانه غار قیرفام. سه پله تا که شولای شعبده تاریکی، پنهانت کند از چشمان هیز تیز جهان. نفست فریاد عطش است و نگاهت غریو آتش. قلبت در تردید تپش و شش‌هایت در تشویش دمش. دم در این هوای راکد دم‌دار به دام می‌افتد. اختناق در خندق خیال. اما نه. می‌رهی. زنده می‌مانی. باید که باشی تا بچشی قطره قطره این شرنگ سرخ را، این دم را که می‌چکد از دامن دریده دهر. گامی دیگر برمی‌داری. چشمانت تا ته دالان را می‌کاود. نه نوری و نه صدایی. فقط چند قدم باید تحمل کنی تا انتهای راهروی تاریک باریک.

می‌رسی. در با فشار شانه‌ها پشت سرت بسته می‌شود. نفست هنوز در حبس هراس است. همان جا یله می‌شوی. سر تکیه داده به در. درمانده و مستاصل. تسلیم تازیانه توهم؛ تکرار ترانه و تصویر. آرتین با بلندگویی در دست بر فراز پل می‌خواند: «بیا یادم بده پروازو با دستات، من از این زندگی سیرم، سیرم، سیرم، پرواز، دستات، بی‌تو، بیا بازم، دنیا، بیا بازم، پرواز، بذار با هم، یادم بده پرواز، می‌میرم، من از این زندگی سیرم، می‌میرم، با دستات.»

گروه سنی

بزرگسال

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1398

تعداد صفحه

280

شابک

9786002965516

نویسنده

علیرضا رحیمی‌نژاد

ناشر

انتشارات پیدایش

از مجموعه‌‌ی

رمان بزرگسال

نظر خوانندگان

هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.

اولین خواننده‌ای باشید که در رابطه با این اثر نظر می‌دهید “کنسرت در بزرگراه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهادهای شگفت انگیز