چهل تکه عنوان رمانی نوشتهی جمالالدین اکرمی است. نشر پیدایش رمان چهل تکه را از دستهی رمان نوجوان منتشر کرده است. رمانهای این مجموعه با موضوعات متنوع، خواندنی و پرکشش از نویسندگان و مترجمان مطرح برای آشنایی نوجوانان با ادبیات داستان ایران و جهان انتخاب شدهاند.
پدر ریحانه، آقاجان، توی تهران کار پیدا کرده و برای همین خانوادهاش را میخواهد پیش خودش بیاورد. وقت حرکت که میشود، ریحانه از ننهبزرگ دستمال چله تکهای یادگاری میگیرد. دستمالی که از آن به بعد مثل رشتهای محکم قلبهای ریحانه و ننهبزرگش را به یکدیگر پیوند میزند.
از پشت کتاب چهل تکه
«قصهها پرند از آدمها و خندهها و گریههایشان؛ این قصه هم یکی از همین قصههاست.»
ریحانه، کودک خیالپرداز با خانوادهی پرجمعیتش در شهرستانی کوچک زندگی میکند. آقاجان برای فرار از دست طلبکارها به تهران میرود تا کاری دست و پا کند. اما روزگار به ریحانه و خواهران و برادرانش بسیار سخت میگذرد و ریحانهی خیالپرداز همچنان سعی میکند از خیالهای قشنگش، و عشق ننهبزرگ به خودش کمک بگیرد و به شادی زندگی کند. بالاخره آنها هم به تهران میروند. همه به جز ننهبزرگ تنها همدم ریحانه…
و پایتخت، چنان بزرگ و چنان دیدنی است که ریحانه میتواند در آن غرق شود اما او هم خیالهایش را دارد و هم چهل تکهی کوچکی را که مادربزرگ به او داده، ریحانه با همین دو چی میتواند بزرگ شود.
گزیدهای از کتاب چهل تکه
دستهایم را گذاشتهام زیر سرم و تاق آسمان را نگاه میکنم. هفت خواهران، مثل یک رشتهی الماس، دور یک ماهیتابه رج بستهاند. یکی از یکی خوشگلتر. ستارهی وسطی از همه پرنورتر است. میپرسم:«ننه بزرگ، آن ستارهی وسطی هفت خواهران که از همه خوشگلتر است، مال کی باشد؟»
ننه بزرگ رویش را به طرف ستارهها برمیگرداند و میگوید: «مال تو، ریحانه جان!»
میگویم: «پهلوییاش را بدهیم به کوکب. آن یکی برای مرضیه و آن طرفتری هم برای کبرا. کناریاش مال ننه. کنارتریاش هم مال اسد. آخریاش را هم دوباره برای خودم برمیدارم.»
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.