چشمان تاریکی
نویسنده: دین کونتز
مترجم: ناهید هاشمیان
ناشر: نیستان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۶۰
در ایام همهگیری کرونا کتابی در ایران به چاپ رسید که عنوان شده بود به پیشگویی همه گیری کرونا در ووهان چین پرداخته است. رمانی با عنوان چشمان تاریکی نوشته دین کونتز، نویسنده آمریکایی که در سال 1981 نوشته شده بود و پس از چهل سال با ترجمه ناهید هاشمیان از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر شد.
کتاب، داستانی در ژانر وحشت است، داستان «کریستینا ایوانز» زنی رقصنده که در زندگی چندان موفق نبوده است. زنی که بلافاصله پس از مرگ همسرش خبر میرسد که فرزند 12 ساله اش را نیز از دست داده است. او پسرش را همراهِ سردستهای که پیش از این شانزدهبار سفری بدون خطر به کوه داشته، با خیال راحت به مسافرت میفرستد تا اینکه در این سفر اتفاقات عجیبی رخ میدهد. تکتک مسافران، سردسته و راننده بدون هیچ توضیحی میمیرند. او ناگزیر است بپذیرد فرزندش را از دست داده اما تحمل این شرایط برای او آسان نیست. نشانهها هم به سراغ او میآیند، پیامهایی در قالب جملاتی دور از انتظار دریافت میکند. او به همراه دوست جدیدش «الیوت استریکر» تصمیم دارد درباره شرایط رازآلود مرگ پسرش تحقیق کند. در نهایت جزییات به شکلی او را به آزمایشگاهی در چین هدایت می کند. درمییابد فرزندش در آزمایشگاهی تحقیقاتی در شهر ووهان چین حضور دارد، جایی که کارکنان آن مشغول پژوهش و تحقیق بر روی ویروسی ناشناخته به نام «ووهان ۴۰۰» هستند. ویروسی که سرعت انتقال آن کمتر از 4 ساعت است و 100 درصدافراد مبتلا را بعد از 24 ساعت می کشد. این ویروس توسط دانشمندان زیستشناس برای فتح شهر یا کشوری بدون استفاده از ابزارآلات گرانقیمت و آلوده کننده محیطزیست و بدون لشکرکشی فیزیکی ساخته شده است. در نهایت ویروس به صورت تصادفی منتشر میشود و این آغاز سیطره این ویروس بر کل جهان است. شرایطی که با وضعیت دنیا در طی یک سالونیم گذشته همخوانی دارد و بسیاری از ترسها، وحشتها و تنهاییها را توصیف کرده است.
کتاب در اوج جنگ سرد نوشته شده است، در اولین چاپ با توجه به جنگ آمریکا و شوروی، ازاین ویروس با نام بیماری عفونی گورکی -۴۰۰ یاد شده که در آزمایشگاهی در روسیه ساخته شده است. 8 سال بعد زمانی که دیگر دیوار برلین فرو ریخته بود و فضای این رقابت کاهش یافته بود، نام ویروس به ووهان- ۴۰۰ تغییر پیدا کرد. این داستان آخرالزمانی از پرفروشهای نیویرک تایمز است و بارها تجدید چاپ شده و حتی دو فیلم هم براساس آن ساخته شده است، تلفیق روانشناسی، تعلیق، وحشت و در عین حال توجه به مسایل محیطزیستی در لایههای مختلف آن، سبب میشود خواننده به راحتی با آن ارتباط برقرار کند. ترجمه کتاب توسط دو گروه نیز خوانده شده و به شکل صوتی وجود دارد. هرچند بسیاری معتقدند که کونتز درصدد پیش بینی شرایط کنونی برآمده است، اما خودش به عنوان نویسنده این کتاب متعلق به ادبیات علمی تخیلی، میگوید چنین قصدی نداشته است.
دین کونتز نویسنده آمریکایی متولد ۹ ژوئن ۱۹۴۵ در پنسیلوانیاست. در 22 سالگی به عنوان معلم زبان انگلیسی شروع به تدریس در دبیرستان کرد؛ او به عنوان یک فرد کاتولیک معتقد بر معنویت تکیه داشت و راه نجات را در آن میدید. اولین کتابش را در سال 1968 با عنوان درجستجوی ستاره نوشت. کم کم از نوشتن آثار مذهبی به هیجانی تغییر مسیر داد و با تکیه بر زندگی که با پدر الکلیاش پشت سر گذرانده بود، توانست به نوشتن رمانهای مهیج و پر تعلیق مشهور شود. از نیمه دوم دهه ۷۰ که کونتز به عنوان نویسنده ژانر وحشت فعالیت میکرد، سرعت نوشتنش افزایش یافت به طوری که در طی یک سال 8 کتاب نوشت. ۱۴ رمانش در فهرست پرفروشهای نیویورکتایمز قرار داد و حتی در کشورهای دیگر جهان از ژاپن در شرق تا سوئد در شمال طرفداران بسیاری دارد. او گاهی آثارش را با نام مستعار هم منتشر میکند و برای اینکه از نوک تیز انتقاد منتقدان دور بماند، در ژانرهای مختلف مثل ادبیات دینی مینویسد. یک در تا بهشت، از گوشه چشمان او، نیمه شب، آتش سرد، جایگاه شوم، مخفیگاه، اشک اژدها، کثرت، یگانه بازمانده، همسر، ساعتهای عجیب و غریب، سنگدل، شب چه میداند و خیابان سایه ۷۷ از دیگر آثار او هستند.
ناهید هاشمیان نویسنده کتابهایی چون لپ قرمزی ، مداد رنگی پریده، کوپه ویژه خواهران و شب پر ستاره است و اولین ترجمهاش کتاب چشمان تاریکی بود. او در بجنورد متولد شده و تحصیلات خود را در رشته الکترونیک تا مقطع کارشناسی ادامه داده و پس از آن موفق به گرفتن دکترا در رشته صنایع شده است.
بخشی از رمان:
*تینا، دنی را برای خروج از زندانش آماده میکرد. ۱۸ الکترود از سر و تن او جدا شده بود. الکترودهایی که بر پوستی نازک کشیده، بر استخوان چسبیده بودند و پس از جداسازی نقاط اتصال، آزردگی خود را نمایان میکردند. نمیشد برای راه رفتن او کاری کرد. او بسیار ناتوان شده بود.
درحالیکه تینا دنی را آماده میکرد، الیوت از کارل دامبی پرسید: «در این مرکز چه کارهایی انجام می شود. تحقیقات نظامی؟»
– بله.
– سلاحهای بیولوژیکی خطرناک؟
– بیولوژیک و شیمیایی. آزمایشهای ژنتیک بر روی دیانای. به طور موازی معمولاً سی، چهل پروژه در دست داریم.
– فکر میکردم امریکا مدتهاست استفاده از این سلاحها را متوقف کرده است.
– نزد افکار عمومی بله. این کار باعث میشود سیاستمداران خوبتر به نظر برسند. اما درواقع این کار ادامه دارد. باید ادامه داشته باشد. در نوع خود، این تنها کاریست که میتوانم بکنیم. چینیها سه مرکز تحقیقاتی مثل این دارند. روسها… مثلاً دوستان جدید ما هستند. اما آنها در حال توسعه سلاحهای میکروبی هستند. همچنین سلاح های ویروسی را مدنظر دارند. آنها در حال حاضر از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارند و این سلاحها خیلی ارزانتر از تسلیحات دیگر نظامی است.
** تینا به خرافات اعتقادی نداشت اما دلیل شباهت قصهها و کابوسهای کتاب را درک نمیکرد. حتی اگر دنی زنده باشه، چرا یکسال بعد خوابهای کابوسوارش شروع شده؟ کارگر گاز، تینا را صدا زد. تینا به طبقهی پایین رفت. «ااا همهچی خوبه آقا؟»
«بله. مشکلی نبود. با من کاری ندارید؟»
«نه، عیدتون مبارک.»
«عید شمام مبارک.»
مرد از خانه بیرون رفت و تینا به اتاق دنی برگشت. مشغول جمع کردن بقیه وسیلهها بود که دوباره صدای زنگ در آمد. زنگ در بیوقفه و پشتهم شنیده میشد. تینا با عجله از پلهها پایین رفت و در را باز کرد. الیوت پشت در بود. «چی شده؟»
« تو خوبی؟ »
آره معلومه. چی شده؟
«ما باید از اینجا بریم تینا»
چی؟ چی میگی متوجه نمیشم!
«داستانش مفصله تینا. زود باش. دو نفر اومده بودن خونهام. میخواستن منو بکشن!»
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری