سوفیا پتروونا
نویسنده: لیدیا چوکوفسکایا
مترجم: خشایار دیهیمی
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۴
سال چاپ: ۱۴۰۲
تعداد صفحات: ۱۸۴
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۱۸۲
معرفی کتاب سوفیا پتروونا
کتاب سوفیا پتروونا اثری از لیدیا چوکوفسکایا با ترجمهی خشایار دیهیمی است که از سوی نشر ماهی در تابستان ۱۳۹۷ چاپ و منتشر شد. داستان این کتاب برگرفته از حقایق واقعی در یکی از حساسترین برهههای تاریخی روسیه است؛ دورهی پر از وحشت و هراس حکومت استالین. همانگونه که از نام کتاب برمیآید داستان دربارهی زنی به نام سوفیا پتروونا است که در جریان و بحبوبهی پاکسازی بزرگ از سوی حکومت استالین در لنینگراد زندگی میکرد.
موضوع کتاب
سوفیا پتروونا زن بیوهای است که برای تأمین مخارج خود و پسرش ماشیننویسی یاد میگیرد و پس از گرفتن گواهینامه در یک انتشاراتی در لنینگراد استخدام میشود. او بی هیچ مشکلی بر کارش مسلط میشود و از سوی رؤسای انتشاراتی ترفیع میگیرد و مسئول گروه مایشننویسی میشود. سوفیا پتروونا زنی منضبط و وظیفهشناس است و همکارانش با تمام احترامی که برایش قائل هستند، از او بسیار حساب میبرند.
سوفیا در محیط کارش بیشتر از همه با ناتاشا فرالنکو ارتباط صمیمانهای دارد و برخلاف او از یرنا سیمونوونا اصلاً دل خوشی ندارد. ناتاشا فرالنکو دختر سادهای است و در ماشیننویسی بسیار متبحر است، درحالیکه یرنا سیمونوونا دختری سربههوا و بیاستعداد است.
روزها پشت سر هم میگذرند و مشغلهی کاری سوفیا پتروونا بیشتر و بیشتر میشود، و از آنجایی که دیگر عضو مستکوم هم شده است مسئولیتهایش بیشتر شده و عصرها را نیز باید در گردهماییهای مستکوم شرکت کند و کمتر میتواند در خانه و پیش پسرش کولیا باشد. کولیا جوان خوشچهره و بلندقامتی است و هیچچیز از مستکوم و اتحادیهی کارگری نمیداند و علاقهای هم به دانستنش ندارد.
سوفیا و پسرش کولیا در آپارتمانشان همراه با خانوادهی یک پلیس به نام دگتیارنکو و خانوادهی یک حسابدار زندگی میکردند. این خانوادهها سالها پیش و در زمان انقلاب و شیوع قحطی در آپارتمان آنها جا داده شده بودند. تنها دلخوشی سوفیا بعد از از دست دادن آپارتمانش این بود که مدیر آپارتمان خودش بود. او روابط خوبی با ساکنان آپارتمان داشت. کولیا و دوستش آلیک مدرسه را تمام کردند و در رشتهی مهندسی مکانیک در دانشگاه قبول شدند.
سه سال از کارکردن سوفیا پتروونا در آن مؤسسهی انتشاراتی میگذشت و تقریباً اوضاع بر وفق مراد بود و تنها نگرانیاش این بود که کولیا اتاق جداگانه نداشت. پسرش حالا دیگر بزرگ شده بود و به اتاق مجزا نیاز داشت. اما نگرانی سوفیا زیاد طول نکشید؛ زیرا به دانشجویان ممتاز سهمیهی کاری تعلق گرفت و کولیا و آلیک بهعنوان متخصص به اورالماش در اسوردلووسک اعزام شدند. سوفیا و ناتاشا دوستان خوبی برای یکدیگر بودند و هم در محیط کار و هم بیرون از آنجا با هم در ارتباط بودند. با اینکه ناتاشا تقریباً همسنوسال پسرش بود.
سال 1937 فرا رسید. مستکوم بهمناسبت سال نو جشنی برای کارکنان انتشاراتی ترتیب داده بود. سوفیا هم در این جشن حضور داشت. از سوی یک حسابدار خبرهای وحشتناکی به گوش سوفیا رسید. عدهی بسیار زیادی از پزشکان شهر دستگیر شده بودند. دو سال پیش بعد از ترور کیروف هم عدهی بسیار زیادی را دستگیر کرده بودند؛ از قبیل مخالفها، آدمهای رژیم سابق. اما این بار اوضاع فرق میکرد. و اینگونه است که زندگی سوفیا پتروونا از اینرو به آنرو میشود…
ساختار و ژانر کتاب
این کتاب در هجده فصل نگاشته شده است و فصلها نسبتاً کوتاه هستند. در قسمت یادداشت، لیدیا چوکوفسکایا چرایی و ضرورت نگاشتن داستان سوفیا پتروونا را شرح داده و اینکه ایدهی این کتاب چگونه به ذهنش رسیده. او همچنین به این نکته اشاره کرده است که هرگز امیدی به چاپ شدن کتابش در روسیه نداشته است. فاصلهی بیستودوساله میان نگاشتن اثر و به چاپ رسیدن آن در سال 1963 گواه این مطلب است.
ژانر کتاب در زمرهی داستانهای تاریخی و کلاسیک ادبیات روسیه قرار میگیرد. هرچند میتوان آن را تاحدودی سیاسی و جنگی نیز قلمداد کرد. زیرا وقایع داستان در حد فاصل دو برههی زمانی حساس قرن بیستم روی میدهد. یعنی انقلاب روسیه که همانا روی کار آمدن استالین است و آغاز جنگ جهانی دوم.
لیدیا چوکوفسکایا داستان را از چند سال پیش از سال 1937 آغاز میکند. چندسالی است که استالین روی کار آمده است و حزب کمونیست و ایدئولوژی این حزب بر تمامی ارکان دولتی، اجتماعی، مدنی، عمومی و خصوصی و حتی زندگی مردمان عادی روسیه سایه انداخته است. هرچند این شرایط در آن سالها قابل تحملتر بود و مردم میتوانستند زندگی تقریباً عادی خود را داشته باشند. اما هرچه به سال 1937 نزدیکتر میشویم وخامت اوضاع را بهتر و بیشتر درک میکنیم. همانطور که سوفیا پتروونای داستان با آغاز سال 1937 آن را بهخوبی درک کرد.
لیدیا چوکوفسکایا بهخوبی توانسته رخنه و استحکام ایدئولوژی حزب کمونیسم در شخصیت سوفیا پتروونا را نشان دهد. وقتی پسرش بدون هیچ مدرک مستدلی که نشان دهد خرابکار و مخالف حزب است، دستگیر و محکوم به دهسال تبعید با اعمال شاقه میشود، سوفیا با اینکه میداند پسرش عضو هیچ گروه خرابکار و مخالفی نبوده و نیست و همواره عضو وفادار حزب بوده، نمیتواند نسبت به حرفهای نگهبان و بازپرس تردیدی به دل خود راه دهد.
اصول و خطمشی حزب آنچنان در روح و جان سوفیا و سایر شهروندان روسیه نفوذ کرده است که آنها عقل و منطق خود را باور ندارند و به هر آنچه در روزنامهها میخوانند و از زبان مأموران حزب میشنوند اعتماد کامل دارند.
هدف نویسنده از نگاشتن این کتاب همانگونه که خود در پیشگفتار به آن اشاره کرده است، به تصویر کشیدن جامعهای است که با دروغ و و دروغپراکنی مسموم و آلوده شده است و به نقطهی انجماد و کرختی رسیده و چشم بر روی حقیقت بسته است؛ آن هم به ارادهی خود.
با لیدیا چوکوفسکایا بیشتر آشنا شویم
لیدیا کورنیوا چوکوفسکایا نویسنده، شاعر، ویراستار، روزنامهنگار و خاطرهنویس روسی بود. او اولین برندهی جایزهی ادبی آندره ساخاروف، در سال 1990بهخاطر شجاعت مدنی در نویسندگی بود. آثار دیگر او عبارتاند از: فرایند اخراج، خاطرات کودکی، یادداشتهای آخماتوف.
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات روسیه و همینطور کسانی که به سرگذشت مردمانی هستند که تحت سیطرهی کمونیسم و پاکسازی بزرگ استالینی زیستهاند، توصیه میکنم.
بخشی از کتاب را با هم بخوانیم
در چند ماه گذشته، سوفیا پتروونا صفهای زیادی دیده بود، اما هیچکدام شبیه این یکی نبودند. مردم روی هر پله، هر پاگرد و حتی روی هر هرهی آن پلکان بزرگ پنجطبقه ایستاده، نشسته و حتی دراز کشیده بودند. نمیشد از این پلهها بالا رفت و دست یا شکم کسی را لگد نکرد. در راهرو، نزدیک دریچه و در اتاق شمارهی 7، آدمها درست مثل داخل تراموا درهم چپیده بودند.
تازه اینها خوششانسهایش بودند که زمان ایستادنشان روی پلهها به آخر رسیده بود. ناتاشا پشت خم کرده و به دیواری تکیه داده بود که رویش نوشته بود: «پرچم مشروعیت انقلابی در اهتزاز باد!» سوفیا پتروونا و آلیک، بعد از اینکه راهشان را بهسوی او باز کردند، ایستادند و هر دوشان نفس عمیقی کشیدند. آلیک عینکش را که شیشههایش بخار کرده بود برداشت و با انگشتهایش مشغول پاککردن آنها شد.
ادبیات روسیه
نویسنده معرفی: مهناز بیگدلو
نوشتهها و کتابهای مرتبط