سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

سوفیا پتروونا

نویسنده: لیدیا چوکوفسکایا

مترجم: خشایار دیهیمی

ناشر: ماهی

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۱۸۴

شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۱۸۲

سوفیا پتروونا

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

 

 

معرفی کتاب سوفیا پتروونا

 

کتاب سوفیا پتروونا اثری از لیدیا چوکوفسکایا با ترجمه­‌ی خشایار دیهیمی است که از سوی نشر ماهی در تابستان ۱۳۹۷ چاپ و منتشر شد. داستان این کتاب برگرفته از حقایق واقعی در یکی از حساس­ترین برهه‌های تاریخی روسیه است؛ دوره­‌ی پر از وحشت و هراس حکومت استالین. همان­‌گونه که از نام کتاب برمی­‌آید داستان درباره­‌ی زنی به نام سوفیا پتروونا است که در جریان و بحبوبه­‌ی پاک­سازی بزرگ از سوی حکومت استالین در لنینگراد زندگی می­‌کرد.

 

 

موضوع کتاب

 

سوفیا پتروونا زن بیوه­‌ای است که برای تأمین مخارج خود و پسرش ماشین­‌نویسی یاد می‌­گیرد و پس از گرفتن گواهی­نامه در یک انتشاراتی در لنینگراد استخدام می‌­شود. او بی ­هیچ مشکلی بر کارش مسلط می‌­شود و از سوی رؤسای انتشاراتی ترفیع می­‌گیرد و مسئول گروه مایشن­‌نویسی می­­‌شود. سوفیا پتروونا زنی منضبط و وظیفه‌­شناس است و همکارانش با تمام احترامی که برایش قائل هستند، از او بسیار حساب می‌­برند.

 

سوفیا در محیط کارش بیشتر از همه با ناتاشا فرالنکو ارتباط صمیمانه­‌ای دارد و برخلاف او از یرنا سیمونوونا اصلاً دل خوشی ندارد. ناتاشا فرالنکو دختر ساده‌­ای است و در ماشین­‌نویسی بسیار متبحر است، درحالی­که یرنا سیمونوونا دختری سربه‌­هوا و بی­‌استعداد است.

 

روزها پشت ­سر هم می­‌گذرند و مشغله­‌ی کاری سوفیا پتروونا بیشتر و بیشتر می‌­شود، و از آنجایی که دیگر عضو مستکوم هم شده است مسئولیت­‌هایش بیشتر شده و عصرها را نیز باید در گردهمایی­‌های مستکوم شرکت کند و کمتر می‌­تواند در خانه و پیش پسرش کولیا باشد. کولیا جوان خوش‌چهره و  بلند‌قامتی است و هیچ­‌چیز از مستکوم و اتحادیه­‌ی کارگری نمی­‌داند و علاقه­‌ای هم به دانستنش ندارد.

 

سوفیا و پسرش کولیا در آپارتمانشان همراه با خانواده­‌ی یک پلیس به نام دگتیارنکو و خانواده­‌ی یک حسابدار زندگی می­‌کردند. این خانواده‌­ها سال‌­ها پیش و در زمان انقلاب و شیوع قحطی در آپارتمان آن­ها جا داده شده بودند. تنها دلخوشی سوفیا بعد از از دست دادن آپارتمانش این بود که مدیر آپارتمان خودش بود. او روابط خوبی با ساکنان آپارتمان داشت. کولیا و دوستش آلیک مدرسه را تمام کردند و در رشته­‌ی مهندسی مکانیک در دانشگاه قبول شدند.

 

سه سال از کارکردن سوفیا پتروونا در آن مؤسسه‌ی انتشاراتی می­‌گذشت و تقریباً اوضاع بر وفق مراد بود و تنها نگرانی­‌اش این بود که کولیا اتاق جداگانه نداشت. پسرش حالا دیگر بزرگ شده بود و به اتاق مجزا نیاز داشت. اما نگرانی سوفیا زیاد طول نکشید؛ زیرا به دانشجویان ممتاز سهمیه‌­ی کاری تعلق گرفت و کولیا و آلیک به­‌عنوان متخصص به اورال­ماش در اسوردلووسک اعزام شدند. سوفیا و ناتاشا دوستان خوبی برای یکدیگر بودند و هم در محیط کار و هم بیرون از آنجا با هم در ارتباط بودند. با اینکه ناتاشا تقریباً هم­سن­‌وسال پسرش بود.

 

سال 1937 فرا ­رسید. مستکوم به­‌مناسبت سال نو جشنی برای  کارکنان انتشاراتی ترتیب داده بود. سوفیا هم در این جشن حضور داشت. از سوی یک حسابدار خبرهای وحشتناکی به گوش سوفیا رسید. عده­‌ی بسیار زیادی از پزشکان شهر دستگیر شده بودند. دو سال پیش بعد از ترور کیروف هم عده‌ی بسیار زیادی را دستگیر کرده بودند؛ از قبیل مخالف­‌ها، آدم­‌های رژیم سابق. اما این بار اوضاع فرق می­‌کرد. و این­‌گونه است که زندگی سوفیا پتروونا از این­‌رو به آن­‌رو می‌­شود…             

 

 

ساختار و ژانر کتاب

 

این کتاب در هجده ­فصل نگاشته شده است و فصل­‌ها نسبتاً کوتاه هستند. در قسمت یادداشت، لیدیا چوکوفسکایا چرایی و ضرورت نگاشتن داستان سوفیا پتروونا را شرح داده و اینکه ایده‌­ی این کتاب چگونه به­ ذهنش رسیده. او همچنین به این نکته اشاره کرده است که هرگز امیدی به چاپ شدن کتابش در روسیه نداشته است. فاصله­‌ی بیست‌­ودوساله میان نگاشتن اثر و به چاپ رسیدن آن در سال 1963 گواه این مطلب است.

 

ژانر کتاب در زمره­‌ی داستان­‌های تاریخی و کلاسیک ادبیات روسیه قرار می‌­گیرد. هرچند می‌­توان آن را تاحدودی سیاسی و جنگی نیز قلمداد کرد. زیرا وقایع داستان در حد فاصل دو برهه­‌ی زمانی حساس قرن بیستم روی می­‌دهد. یعنی انقلاب روسیه که همانا روی کار آمدن استالین است و آغاز جنگ جهانی دوم.

 

لیدیا چوکوفسکایا داستان را از چند سال پیش از سال 1937 آغاز می­‌کند. چندسالی است که استالین روی کار آمده است و حزب کمونیست و ایدئولوژی این حزب بر تمامی ارکان دولتی، اجتماعی، مدنی، عمومی و خصوصی و حتی زندگی مردمان عادی روسیه سایه انداخته است. هرچند این شرایط در آن سال­‌ها قابل تحمل‌­تر بود و مردم می­‌توانستند زندگی تقریباً عادی خود را داشته باشند. اما هرچه به سال 1937 نزدیک‌تر می‌شویم وخامت اوضاع را بهتر و بیشتر درک می­‌کنیم. همان­طور که سوفیا پتروونای داستان با آغاز سال 1937 آن را به­‌خوبی درک کرد.

 

لیدیا چوکوفسکایا به­‌خوبی توانسته رخنه و استحکام ایدئولوژی حزب کمونیسم در شخصیت سوفیا پتروونا را نشان دهد. وقتی پسرش بدون هیچ مدرک مستدلی که نشان دهد خرابکار و مخالف حزب است، دستگیر و محکوم به ده­‌سال تبعید با اعمال شاقه می­‌شود، سوفیا با اینکه می­‌داند پسرش عضو هیچ گروه خرابکار و مخالفی نبوده و نیست و همواره عضو وفادار حزب بوده، نمی­‌تواند نسبت به حرف‌­های نگهبان و بازپرس تردیدی به دل خود راه دهد.

 

اصول و خط­‌مشی حزب آن­‌چنان در روح و جان سوفیا و سایر شهروندان روسیه نفوذ کرده است که آن­ها عقل و منطق خود را باور ندارند و به هر آنچه در روزنامه­‌ها می­‌خوانند و از زبان مأموران حزب می­‌شنوند اعتماد کامل دارند.

 

هدف نویسنده از نگاشتن این کتاب همان­‌گونه که خود در پی­شگفتار به آن اشاره کرده است، به ­تصویر کشیدن جامعه­‌ای است که با دروغ و و دروغ‌پراکنی مسموم و آلوده شده است و به نقطه‌­ی انجماد و کرختی رسیده و چشم بر روی حقیقت بسته است؛ آن هم به اراده­‌ی خود.

 

 

با لیدیا چوکوفسکایا بیشتر آشنا شویم

 

لیدیا کورنیوا چوکوفسکایا نویسنده، شاعر، ویراستار، روزنامه‌­نگار و خاطره­‌نویس روسی بود. او اولین برنده‌­ی جایزه­‌ی ادبی آندره ساخاروف، در سال 1990به­‌خاطر شجاعت مدنی در نویسندگی بود. آثار دیگر او عبارت‌اند از: فرایند اخراج، خاطرات کودکی، یادداشت‌­های آخماتوف.

 

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات روسیه و همین­‌طور کسانی که به سرگذشت مردمانی هستند که تحت سیطره­‌ی کمونیسم و پاک­سازی بزرگ استالینی زیسته­‌اند، توصیه می­‌کنم.

 

 

بخشی از کتاب را با هم بخوانیم

 

در چند ماه گذشته، سوفیا پتروونا صف­‌های زیادی دیده بود، اما هیچ­‌کدام شبیه این یکی نبودند. مردم روی هر پله، هر پاگرد و حتی روی هر هره‌­ی آن پلکان بزرگ پنج­‌طبقه ایستاده، نشسته و حتی دراز کشیده بودند. نمی‌­شد از این پله­‌ها بالا رفت و دست یا شکم کسی را لگد نکرد. در راهرو، نزدیک دریچه و در اتاق شماره‌­ی 7، آدم‌­ها درست مثل داخل تراموا درهم چپیده بودند.

 

تازه این­ها خوش‌­شانس‌­هایش بودند که زمان ایستادنشان روی پله­‌ها به آخر رسیده بود. ناتاشا پشت خم کرده و به دیواری تکیه داده بود که رویش نوشته بود: «پرچم مشروعیت انقلابی در اهتزاز باد!» سوفیا پتروونا و آلیک، بعد از اینکه راهشان را به‌­سوی او باز کردند، ایستادند و هر دوشان نفس عمیقی کشیدند. آلیک عینکش را که شیشه‌­هایش بخار کرده بود برداشت و با انگشت‌­هایش مشغول پاک­‌کردن آن­‌ها شد.                      

 

 

ادبیات روسیه
نویسنده معرفی: مهناز بیگدلو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *