سنگ صبور از مجموعه قصهای نو از افسانه برای کودکان منتشر شده است. هر کدام از داستانهای قصهای نو از افسانه، نگاهی تازه و دوباره به قصههایی دارد که آنها را بسیار شنیدهاید؛ اما این بار محمدرضا یوسفی، نویسنده کهنهکار و شناختهشده ادبیات کودک و نوجوان، این قصهها را با ماجراهایی تازه و شگفتانگیز برای گروه سنی ب و ج بازآفرینی کرده است. این مجموعه فرصت مناسبی را برای کودکان و نوجوانان فراهم کرده است تا با داستانها و افسانههای شیرین فارسی بیشتر آشنا بشوند.
محمدرضا یوسفی نویسنده و نظریهپرداز حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که تاکنون بیش از دویست اثر داستانی برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده. او در سال ۲۰۰۰ نامزد جایزهی هانس کریستین آندرسن، جایزه جهانی ادبیات کودک شده و همچنین لوح افتخار IBBY را دریافت کرده است.
قصهی سنگ صبور با بیانی شیوا و روان روایت میشود و تصویرگریهای ساده و جذاب «سارا خرامان» نیز در صفحات مختلفی از کتاب، خواندن آن را برای کودکان لذتبخش میکند.
گزیدهای از کتاب سنگ صبور
یکی شنید و یکی نشنید، آنکه شنید به فکر فرو رفت و گفت، وای این چه قصهای بود که شنیدم؟ بعد، او برای کسی که نشنید تعریف کرد و گفت، به روز و روزگاری که شب میآمد و روز میرفت، روز میآمد و شب میرفت، زن و مردی بودند که سالها بچهدار نمیشدند. به درگاه خدا دعا کردند، آه و ناله کردند، به هزار طبیب سر زدند تا پس از هفت سال و هفت ماه و هفت روز و هفت شب انتظار، صاحب دختری شدند. چون دختر یکی یکدانه و هفت ساله مراد واز جان عزیزتر بود اسم او را گذاشتند جانانانه، بعد گفتند جانانه یعنی شیرین، یعنی همهی زندگی، یعنی هستی و دار و ندار ما.
دختر که همان جانانه باشد پدر را آقایی و مادر را خانمی صدا میکرد، آنها هم برای جانانه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، هرچه که دوست داشت تهیه میکردند و از خوردنی و پوشیدنی هیچی برایش کم نمیگذاشتند.
نظر خوانندگان
هنوز هیچ نظری درباره این کتاب ثبت نشده است.