سال های نفرین شده
نویسنده: یرواند اتیان
مترجم: روبرت صافاریان
ناشر: سیامک
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۴
تعداد صفحات: ۵۶۶

نسلکشی در تاریخ جهان بارها و بارها رخ داده است، یکی از این نسلکشیها توسط عثمانیها با قتلعام گسترده ارامنه در در سالهای جنگ جهانی نخست صورت گرفته است. کتاب سالهای نفرینشده گزارشی است از نویسنده زنده مانده و زندان رفته آن «یرواند ایتان» از این کشتار و وقایع رخ داده. روایتی از تبعید روشنفکران و مهاجرت اجباری ارمنیان شرق امپراتوری عثمانی.
کتاب در عین استنادات تاریخی همرایه سویههای داستانی است و حضور نویسنده آن «یرواند ایتان» در آن لحظهها و روزهاست که وقایع و فجایع را واقعیتر و سهمگینتر میکند. وقایع ظالمانهای که رخ دادهاند و نویسنده با تکیه بر حافظه و در عین حال تخیل خود آنها را برای ثبت در تاریخ نوشته است.
شامل وقایعی وحشتباراست که برای حفظ امپراتوری عثمانی رخ داده و نویسنده آنها را یادداشت و سالها بعد منتشر کرده است. روایتی از داشتن برنامه برای از بین بردن مردم و قومی خاص که در یک منطقه معلوم نسلاندرنسل زندگی کردهاند. کتاب بازگوکننده چگونگی اجرای کشتار و نسل کشی ارمنیان در آن زمان است و برای سندیت صحت این وقایع به اسنادی که در گوشه و کنار ثبت شده و موجود است، مراجعه و تدوین شده است.
اثر زاویه دیدی جدید برای شناساندن ادبیات و فرهنگ دو ملت به یکدیگر میگشاید. این واقعیتی است تلخ که جنگ جهانی اول، فرصت مناسبی در اختیار عثمانیها قرار داد تا بتوانند برای نابودی ملت ارمن گام بردارند و برای این منظور به کشتن یکونیممیلیون نفر اقدام کنند، خانهها و مراکز مذهبی و فرهنگی آنان را نابود کرده و با برنامهریزی قبلی نخستین نسلکشی قرن بیستم را انجام دهند.
برخی افراد خاطرات خود را در زمان جنگ مینویسند این کتاب نیز براساس این خاطرات و یادداشتها نگاشته شده است، آن هم توسط نویسندهای که از سال 1914 تا سال 1919 هراس، تبعید، آوارگی و نابودی را تجربه کرده است. جهان خوششانس بوده که چنین نویسنده و روشنفکری جان سالم به در برده تا این کشتار دهشتناک را روایت کند.
آن چیزی که سبب میشود تا خوانننده با اثر همذاتپنداری کنند عدم قهرمانسازی و روایت کردن زندگی مردان و زنانی است که برای زنده ماندن خانه و آشیانه خود را رها کردند و در کوچی اجباری ناگزیر از فداکاریهای بسیار شدند.
کتاب همچنین با ترجمه «آندرانیک خچومیان» در نشر «افراز» نیز به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
درباره نویسنده
یرواند اتیان متولد ۱۹ سپتامبر ۱۸۶۹ در کنستانتینوپل است و در سال ۱۹۲۶ در مصر درگذشت. وی او یکی از تأثیرگذارترین طنزپردازان ارمنی است و در طول زندگیاش رمانها و داستانهای کوتاه متعددی نوشته است که در قالبی طنزآمیز به خصوصیات بشری پرداخته است.
از سال ۱۸۸۷ به عنوان معاون سردبیر در روزنامه «میهن» مشغول به کار میشود در اوت ۱۸۹۶ در جریان کشتار حمیدیه بهطور مخفیانه کنستانتینوپول را ترک میکند و پس از انقلاب ترکهای جوان در سال ۱۹۰۸، به آنجا بازمیگردد. او در زمان نسل کشی سردبیر یکی از مشهورترین روزنامههای ارمنیزبان استانبول بود.

در سال ۱۹۱۵ در جریان نسلکشی ارمنیها، یرواند اتیان با چند روز تاخیر دستگیر و از استانبول به صحرای سوریه تبعید میشود. او با زبانهای فرانسه و ترکی آشنایی داشت و توانست مترجم یک افسر آلمانی باشد و از مرگ نجات پیدا کند. بعد از پایان جنگ و شکست متحدان و فروپاشی امپراتوری عثمانی، به استانبول بازمیگردد و نوشتن خاطراتش به زبان ارمنی را شروع میکند. در عینحال سعی کرد برخی از کودکان یتیم ارمنی را از مکانهای مختلف از سوریه یا شهرها و بخشهای دیگر کنارهم جمعآوری کرده و از آنان مراقبت کند در سال ۱۹۲۲ وی کنستانتینوپل را ترک نمود و در بخارست، قاهره و شهرهای دیگر زندگی کرد.
از او همچنین کتاب زن رئیس شورای محله درباره مبارزه دو خانواده ارمنی برای به دست آوردن یک جایگاه و رفیق پانچوئی به فارسی ترجمه شده است.
بخشی از کتاب سالهای نفرین شده
در یکی از تختخوابهای بالایی کسی را دیدم که شبیه آرشاک آلپویاجیان بود.
شنیده بودم که صبح همان روز این دوست ما بازداشت شده بود. تردیدی نبود که مرد خوابیده باید خود او باشد. برخاستم و به او نزدیک شدم، بهآرامی نیشگونی گرفتم و گفتم: «آرشاک.»
بیدار نشد. کمی محکمتر نیشگون گرفتم و اسمش را تکرار کردم.
این بار از جایش پرید و در رختخواب نشست و با زبان ترکی گفت: «چی شده؟»
بلافاصله متوجه شدم که اشتباه کردم، این مرد آرشاک آلپویاجیان نبود.
منمنکنان گفتم: «میبخشید، شما را با کسی اشتباه گرفتم.»
آن مرد گفت: «الله، الله، خیلی منو ترسوندی.»
تکرار کردم: «میبخشید.»
ــ نمیدونی که اینجا این وقت شب معمولاً برای بازجویی در دادگاه نظامی سراغ کسی میآن؟
ــ نمیدونستم، من همین الان اینجا اومدم، کمی نزدیکبین هستم و به همین دلیل چنین سوءتفاهمی پیش اومد.سرانجام این مسأله فیصله پیدا کرد و برگشتم تا روی صندلیام بنشینم. البته تخت خالی بود، اما خوابم نمیبرد.