سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

ساعت ها

نویسنده: مایکل کانینگهام

مترجم: مهدی غبرایی

ناشر: نیماژ

نوبت چاپ: ۳

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۴۰

شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۳۶۷-۰۴۷-۱

ساعت ها

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

ساعت ها

 

ساعت ها یک‌طور ادای احترام است به ویرجینیا وولف.
مایکل کانینگهام کتاب ساعت ها را در سال 1998 نوشت، تقریبا شصت‌سال بعداز مرگ وولف اما توانست در یک رمان امروزی دوباره او و اندیشه‌هایش را زنده کند، به طوری که کتاب برنده جایزه پولیتزر سال 1999 شد.

داستان ساعت ها بیش از هرچیز وام‌دار رمان خانم دالوی نوشته ویرجنیا وولف است. این داستان هم مانند خانم دالوی در یک روز می‌گذرد اما یک روز از زندگی سه زن، در سه تاریخ متفاوت.
اولین زن خود ویرجینیا وولف است در سال 1923، زمانی که دارد کتاب خانم دالوی را می‌نویسد. زن دوم لورا است در لس آنجلس سال 1949 که مشغول خواندن کتاب خانم دالوی است. و سومین زن کلاریسا است، زنی امروزی در نیویورک سال‌های انتهایی قرن بیستم.


هر سه زن در یک روز مهم و سخت زندگیشان هستند؛ ویرجینیا در زیر فشار شرایط روحی سختی که قرار دارد، در میانه نوشتن این رمان که تصمیم گرفته خانم دالوی را بکشد اما در آخر منصرف می‌شود.
لورا در روز تولد همسرش، در حالیکه پسر خردسالش را در کنار و کودک دیگری را در شکم دارد، مشغول به خواندن رمان خانم دالوی و تجربه همان سرگشتگی و حس غریب درونش. در میانه روز تصمیم می‌گیرد خودکشی کند اما منصرف می‌شود و به روال معمولی و روزمره زندگی‌اش برمی‌گردد.
کلاریسا نسخه امروز خانم دالوی است. حتی ریچارد به شوخی او را خانم دالوی صدا می‌کند. ریچارد دوست و عشق قدیمی اوست که جایزه ادبی گرفته است و کلاریسا می‌خواهد به همین مناسبت یک مهمانی برای او ترتیب بدهد. درست مثل مهمانی خانم دالوی.


مانند رمان خانم دالوی در زندگی کلاریسا هم پایان ماجرا با یک خودکشی است. آنجا سپتیموس است که خودکشی می‌کند و در اینجا ریچارد. گرچه در انتها متوجه می‌شویم که بین ریچارد و لورا ارتباطی وجود دارد که معنای بیشتری به این مرگ می‌بخشد. و از طرف دیگر روبه‌رو شدن لورا و کلاریسا در بخش پایانی کتاب نگاه عمیق‌تری به ماجرای ساعت‌ها و زمان و زندگی می‌دهد.

تنها بخشی از داستان که روال یک روز از زندگی این سه زن را می‌شکند سرآغاز کتاب است که با ماجرای خودکشی وولف شروع می‌شود. گرچه کمتر اهل ادبیاتی است که نداند وولف با خودکشی از این جهان رفته اما برای خواننده ناآشنا تصویر اولین و واقعی‌ترین مرگ باعث می‌شود که از همان ابتدا بفهمد که دست و پنجه نرم کردن با ماجرای مرگ یکی از مفاهیم اصلی کتاب است.

 

مایکل کانینگهام نویسنده ساعت ها
مایکل کانینگهام نویسنده ساعت ها

 

 

کانینگهام هم در ظاهر و هم در معنا به وولف وفادار بوده است. تلاش کرده تا مانند سبک نوشتاری او بنویسد، البته در فرم امروزی تا برای خواننده گیج کننده نباشد. فضا و شخصیت‌های رمان خانم دالوی را بازآفرینی کرده و حتی در نام کتاب هم نام اولیه‌ای را که وولف برای رمانش انتخاب کرده بوده، یعنی ساعت‌ها را انتخاب کرده.
در معنا نیز نویسنده هم به مفاهیمی مثل مرگ، گذر زمان و تغییرات اجتماعی وفادار بوده و هم به مساله زنان که از دغدغه‌های مهم وولف بوده توجه کرده. سه شخصیت زن کتاب ساعت ها گرچه در سه دوره متفاوت تاریخی زندگی می‌کنند که به ظاهر در نگاه و جایگاه زنان تغییراتی ایجاد شده اما همچنان درگیر مسائل و ماجراهای فراوانی هستند.

مایکل کانینگهام که در سال 1952 در آمریکا متولد شده در رشته ادبیات انگلیسی درس خوانده و مدرک کارشناسی ارشد در رشته هنرهای زیبا گرفته. او کارش را با نوشتن داستان‌های کوتاه آغاز کرد و بعد به تدریس نویسندگی خلاق رو آورد.


از سال 1984 به نوشتن رمان مشغول شد اما بیش از همه کتاب ساعت ها برایش موفقیت و شهرت ایجاد کرد. او همچنین فیلمنامه هم می‌نویسد.
از رمان ساعت ها فیلمی در سال 2002 به کارگردانی استیون دالدری ساخته شد. در این فیلم مریل استریپ، نیکول کیدمن و جولین مور نقش سه زن اصلی را بازی می‌کردند که کیدمن جایزه بهترین بازیگر زن را در اسکار به دست آورد.


بخشی از کتاب


کلاریسا با خود می‌گوید بله، وقتش شده که روز به سر برسد. مهمانی را به هم می‌زنیم؛ خانواده‌مان را رها می‌کنیم تا تنها در کانادا به سر بریم؛ به زور و زار کتاب‌هایی می‎نویسیم که به رغم استعدادهای ما و کوشش‌های بی‌دریغ ما و امیدهای بی‌حد و حصر ما نمی‌تواند دنیا را تغییر دهد. زندگی خود را از سر می‌گذرانیم، هرچه می‌خواهیم می‌کنیم، و بعد می‌خوابیم- به همین سادگی.

چند نفر از پنجره بیرون می‌پرند، یا خود را غرق می‌کنند، یا قرص می‌خورند؛ عده‌ی بیشتری بر اثر تصادف می‌میرند؛ و اکثریت ما را رفته رفته یکی از ده‌ها بیماری، یا اگر بخت یاری کند، خود زمان می‌بلعد.

فقط این تسلای خاطر ناچیز هست: ساعتی اینجا و آنجا که زندگی ما ظاهرا، به رغم همه غرابت‌ها و آرزوها، به رویمان آغوش می‌گشاید و هر آنچه را که تصور کرده‌ایم به ما می‌دهد، هرچند همه، جز کودکان (و شاید حتی آنها نیز) می‌دانند که به ناگزیر ساعات دیگری در پی این ساعات است، ساعاتی تاریک‌تر و پیچیده‌تر. با این حال شهر را و صبح را گرامی می‌داریم؛ و بیش از هر چیز به سهم بیشتر امیدواریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *