سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

خواستم بگویم خون را ببین

نویسنده: رویا شکیبایی

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۲

تعداد صفحات: ۲۷۳

شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۲۸۳۱۱۰‬


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
خواستم بگویم خون را ببین

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

خواستم بگویم خون را ببین در درجه‌ی اول یک سفرنامه به شمار نمی‌رود. این کتاب یک رمان است. رمانی که با پرواز قهرمان داستان به کابل آغاز می‌شود و با خروجش از کابل و بازگشتش به تهران پایان می‌یابد. اما توصیفات و روایت‌های ارائه شده در کتاب آن قدر دقیق و مستندند که به نظر می‌آید آوردن این کتاب در دسته‌ی سفرنامه‌ها پر بیراه نیست و مطمئنا تجربه‌ی عملی نویسنده (رویا شکیبایی) از کار در یک سازمان بین‌المللی پشت تمام روایات این کتاب است.


فضای جاری کتاب، افغانستان پس از حمله‌ی آمریکا است، سال‌های ۱۳۸۲-۱۳۸۳. زمانی که تعداد زیادی از سازمان‌های خیریه‌ی بین‌‌المللی به قصد کمک به جامعه‌ی افغانستان به این کشور سرازیر شدند و میلیون‌ها دلار پول با خودشان وارد این کشور کردند. اما این پول‌ها هیچ‌ فایده‌ای برای مردم افغانستان نداشت و هیچ بهبودی در زیست مردم افغانستان اتفاق نیفتاد.

شخصیت اول این کتاب، زنی ایرانی است که به خاطر تجربه‌ی کاریش در یکی از همین سازمان‌های بین‌المللی در تهران به کابل دعوت شده تا مشکلات یک سازمان بین‌المللی مستقر در کابل را برطرف کند. او یک ماموریت چند ماهه دارد و در کتاب به شرح روزهایش در کابل و ارتباطاتش با افغانستانی‌ها (هموطن‌های دوصدسال پیشش) و خارجی‌های حاضر در کابل می‌پردازد. بستر کتاب ماجراهایی عاشقانه‌ را نیز در بر دارد.

 

درباره‌ نویسنده

 

رویا شکیبایی متولد سال ۱۳۳۷ است. او کارمند سازمان ملل متحد بوده و به همین خاطر تجربه زندگی و کار در کشور افغانستان را دارد. خودش در مورد کتاب خواستم بگویم خون را ببین می‌گوید: «به اعتقاد من شخصیت اصلی این کتاب، کشور افغانستان است. این رمان زندگی زنان افغانی‌ای را که در شرایط سخت و دشوار این کشور به تحصیل و کار می‌پردازند، توصیف کرده است.»

 

بخشی از کتاب خواستم بگویم خون را ببین

 

حواسم را جمع کردم. این مربوط به کار من می‌شد. پول. مدیریت مالی پروژه‌ها. جان فهمید موضوع برایم جالب است، چون بعد عدد و رقم دارد. از رشوه‌ها، باج‌ها و دزدی‌های علنی. رقم‌های باورنکردنی.

گفت این اطلاعات را افرادی که خودشان داخل حکومت هستند به همکار ایرانی او داده‌اند. وحشت کردم. می‌دانستم رقم کمک مالی به افغانستان خیلی بالاست و می‌دانستم هر کجا پول بیاید،‌ آن هم پول آسان، دزد هم پیدا می‌شود. اما اگر این ارقام واقعا درست می‌بود پس به مردم عادی چه می‌رسید؟ جان گفت: و هیچ چیز دست مردم نمی‌رسد. فکرر کردم باید دفاتر مالی را خوب کنترل کنم.


چند بار جمله‌ای را که می‌خواستم بگویم توی ذهنم تکرار کردم و با احتیاط گفتم: وضعیت کار چی؟ توی اداره‌ی شما وضعیت کاری چطور است؟
خواستم بیشتر توضیح بدهم که منظورم را درست بفهمند. اما لازم نبود. کاملا فهمیده بودند. لین گفت: کار؟


پوزخند زد و سرش را تکان داد: من کارمندهایم را باید به زور سر میز نگه دارم. آن قدر پول توی این مملکت ریخته‌اند که دیگر کسی به فکر کار کردن نیست. با دو تا قرارداد و خرید هر کس در سطح خودش پول‌دار می‌شود.

 

#افغانستان

نویسنده معرفی: پیمان حقیقت‌طلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *