بوف کور
نویسنده: صادق هدایت
ناشر: صادق هدایت
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۱۵
تعداد صفحات: ۱۱۲
شابک: ۹۷۸۹۶۴۹۵۴۷۷۱۸
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
بزودیبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
کتابراه فیدیبو انتشارات آگاه ایران کتاب طاقچه بزودیلیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
خلاصه داستان بوف کور
بوف کور مشهورترین اثر صادق هدایت به شیوه سوررئالیستی و تکگویی نوشته شده. داستان از زبان راوی نقل میشود که گویی دچار توهم و دارای شخصیتی روانی است. جملات آغازین این کتاب شاید از مشهورترین جملات داستانهای ایرانی باشد که هرکسی حداقل یکبار آن را شنیده: «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا میخورد و میتراشد …». تعریف داستان بوف کور راحت نیست و توضیح بخشهای مهم آن، بدتر باعث پیچیدهتر شدن داستان میشود. گویی این رمان داستان روح ملتهب انسان است که با درامی التهاب آور عجین شده است.
درباره نویسنده
صادق هدایت متولد سال ۱۲۸۱ فرزند اعتضاد الملک هدایت بود. او پس از اتمام دوره متوسطه برای ادامه تحصیل به بلژیک رفت اما سودای نویسندگی و ذوق ادبی او را از ادامه تحصیل در رشته مهندسی بازداشت. سال بعد از آن به پاریس رفت و در آنجا بود که با انداختن خود به رود مارن فرانسه اقدام به خودکشی کرد؛ اما سرنشینان یک قایق نجاتش دادند. او بعدها شرح این واقعه را در داستان زندهبهگور نوشت.
در همین سالها بود که او نخستین داستانهای خود مانند نمایشنامه پروین دختر ساسان و داستان کوتاه مادلن را به رشته تحریر درآورد. سال بعد او به تهران بازگشت و با اینکه به شغل دولتی علاقهای نداشت اما بهناچار به استخدام بانک ملی درآمد و در کنار آن به تألیف آثاری که در فرانسه نوشته بود ادامه داد. سفرش به هند و یادگیری زبان “فارسی میانه” نیز در همین سالها اتفاق افتاد.
او کتاب بوف کور و دو داستان فرانسوی دیگر را در هند به چاپ رسانید. او تا سال ۱۳۱۸ شغلهای مختلفی از جمله کارکردن در اداره اقتصاد و اداره موسیقی کشور را امتحان کرد تا اینکه به عضویت هیئت تحریریه مجله موسیقی درآمد و دو سال بعد نیز با سمت مترجم در هنرکده هنرهای زیبا مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۲۹ که به فرانسه بازگشت در همین شغل باقی ماند. یک سال بعد یعنی در فروردین ۱۳۳۰ او با باز گذاشتن شیر گاز اتاقش در فرانسه به زندگی خود پایان داد. در نوشتهای که از خود صادق هدایت در باب زندگینامهاش برجایمانده اینچنین میخوانیم:
«من همان قدر از شرححال خودم رَم میکنم که در مقابل تبلیغات آمریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولّدم به درد کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه پنهان، بارها با منجّمین مشورت کردهام، اما پیشبینی آنها هیچوقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگان است؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانه زندگیام قدر و قیمتی قائل شده باشم.
بعلاوه، خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچه چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیده خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلاً اندازه اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سر گذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند.
ازاینگذشته، شرححال من هیچ نکتهٔ برجستهای در برندارد نه پیش آمد قابلتوجهی در آن رخداده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کارکردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دل خونی داشتهاند بهطوریکه هروقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شده است. رویهمرفته موجود وازده بیمصرف قضاوت محیط دربارهٔ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.»
قسمتهایی از کتاب
– بارها به فکر مرگ و تجزیه ذرات تنم افتاده بودم، بهطوریکه این فکر مرا نمیترسانید برعکس آرزوی حقیقی میکردم که نیست و نابود بشوم، از تنها چیزی که میترسیدم این بود که ذرات تنم در ذرات تن رجالهها برود. این فکر برایم تحملناپذیر بود گاهی دلم میخواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همهه ذرات تن خودم را بهدقت جمعآوری میکردم و دودستی نگه میداشتم تا ذرات تن من که مال من هستند در تن رجالهها نرود.
– تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی میکردم انس نگرفته بودم، دنیای دیگر به چه درد من میخورد؟ حس میکردم که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بیحیا، پررو، گدامنش، معلومات فروش چاروادار و چشم و دل گرسنه بود برای کسانی که به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم میجنبانید گدایی میکردند و تملق میگفتند.
– آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باورنکردنی و احمقانه نیست؟ آیا من فسانه و قصه خودم را نمینویسم؟ قصه فقط یک راه فرار برای آرزوهای ناکام است. آرزوهائی که به آن نرسیدهاند. آرزوهائی که هر متلسازی مطابق روحیه محدود و موروثی خودش تصور کرده است.
نظر دیگران
محمد صنعتی: «اولین چیزی که درباره بوف کور مطرح میکنم، این است صادق هدایت تمام ساختار بوف کور را اسطورهای بیان کرده است؛ البته ساختار قصه اسطورهای نیست. باوجوداینکه از اسطورهها استفاده کرده است، اما این اثر بهشدت ضد اسطوره است، بهنوعی اسطوره ستیز است. راوی با کشتن لکاته، در واقع مرد خنزرپنزری را میکشد و مرد خنزرپنزری از داروغه تا شاگرد کلهپز را در برمیگیرد. ضمناً راوی انگار خودش را میکشد.
کتاب بوف کور نهتنها ناسیونالیست و رمانتیک نیست، بلکه اتفاقاً فرهنگ ایرانی را از آغاز تاکنون نقد میکند. صادق هدایت در این کتاب آبا و اجداد خود را به چالش میکشد.»
همچنین صنعتی زاده در کتاب خود یعنی صادق هدایت و هراس از مرگ درباره بوف کور اینچنین مینویسد: «بوف کور جلوه کامل «انسان سوگوارهای » است؛ اما چگونه انسانی با شور زندگی قرین است و دیگری چون بوف کور هراس از مرگ دارد و مرگ گریبانش را رها نمیکند. در کجا مرگ را تجربه کرده است که اینگونه از آن میترسد؟!
طبیعی است که مرگ را تجربه نکرده، چون زنده است؛ ولی حالاتی را تجربه کرده است که دوران بیپناهی و درماندگی است و در آن احساس طردشدگی، تنهایی، پیوند گسستگی را همراه با «اضطراب از هم فرو پاشیدگی» و ترس از نابودی تجربه کرده است.»
حسین پاینده: «بوف کور را میتوان از آن دسته رمانهایی دانست که رولن بارت «متن نوشتنی» میخواند. رمانها ازنظر پساساختارگرایی دودسته هستند؛ یا نقش منفعل برای خواننده ایجاد میکنند و یا برای خوانندهشان نقش فعال مفروض میکنند که در آن فرایند خواندن رمان، خود نوشتن رمان میشود. اعتقاد من این است که بوف کور از معدود رمانهای فارسی است که با همان معیار رولن بارت میتوانیم متن نوشتنی بخوانیمش.
بوف کور درخشان ترین اثر سورئالیستی به زبان فارسی است که هیچ مشابهی هم ندارد. این مکتب در ایران اساساً با هدایت معرفی شد و در اوج هم ماند چون دیگر کسی در ایران نتوانست به این حد در سورئالیسم برسد.»
منابع:
- مصاحبه با محمد صنعتی، انتخاب نیوز، ۲۸ فروردین ۱۳۹۸
- سخنان پاینده در بیست و یکمین نشست نقد و بررسی در باشگاه کتاب تهران و ششمین نشست بازخوانی رمانهای شاخص ادبیات معاصر ایران با موضوع نقد رمان بوف کور به نقل از خبرگزاری مهر ۲ مهر ۱۳۹۱
Thanks for clicking. That felt good.
Close