سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

به اجاقت قسم

نویسنده: محمد بهمن بیگی

ناشر: نوید شیراز

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۰۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۹۷۵۲۳۵


تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
به اجاقت قسم

تاکنون 2 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

محمد بهمن بیگی را به عنوان معلم عشایر می‌شناسند، مردی که با شیوه‌های خاص خود توانست دختران عشایر را از گوشه‌های چادر ایلیاتی و انجام کارهای روزمره به پای تخته‌های درس و نیمکت‌های مدرسه بیاورد.

محمد بهمن‌بیگی از چهره‌های درخشان آموزش و پرورش در ایران است و بنیان‌گذار آموزش و پرورش عشایری، اما تفاوتش با دیگران فقط در تجربه‌های نو آموزگاری نیست. او از معدود آدم‌هایی است که تجربه‌های تازه‌اش را روایت کرده است، آن هم در زمانی که هنوز روایت تجربه‌ها این قدر جدی گرفته نمی‌شد. او در 4 کتاب درباره خاطرات و تجربه‌هایش نوشته است: اگر قره قاج نبود، طلای شهامت، بخارای من ایل من و به اجاقت قسم.

 

هرچند نمی‌توان یکی از آثار محمدبهمن بیگی را از دیگر کتاب‌های او جدا کرد، اما در کتاب به اجاقت قسم 21 خاطره و تجربه از نحوه آموزش این معلم به عشایر با قلم خود او کنار هم قرار گرفته‌اند. بهمن بیگی در این کتاب معلمی است که خاطرات خود و چگونگی باسواد کردن فرزندان عشایر را بازخوانی می‌کند. این اثر چهارمین کتاب بهمن‌بیگی است که خاطراتی را از سال‌های آموزش عشایر در خود دارد.

این خاطرات سبب می‌شود که تصویری دقیق‌تر از شرایط آن روزهای عشایر و محرومیت‌ها در کنار فرهنگ پر از تلاش و کوشش آنها ارائه شود. عشایری که سختکوشی از ویژگی‌های ذاتی آنان است و این 21 خاطره دربرگیرنده ظرایفی است که می‌تواند دریچه جدیدی را برای خواننده بگشاید.

 

برخی از این قطعات روایی عبارتند از: معلم بی تصدیق، آموزگار ایلی، مقررات دست و پاگیر، آموزش عشایر و زنان، آموزش عشایر و زبان فارسی، آموزش عشایر و تغییر خط، به اجاقت قسم، دیپلم ندارم و چگونه شیراز مرکز آموزش عشایر شد. شاید این دقت در بازگویی مسیر طی شده و اتفاقاتی که افتاده با هدف ثبت تاریخ شفاهی بوده است، درهرحال این خاطرات به صورت آموزشی مسایل را بازگو می‌کنند.

 

بهمن بیگی نثر جانداری دارد و توصیف‌هایش شگفت‌انگیزند و خاطراتش چنان هنرمندانه رنگ‌آمیزی شده‌اند که گویی رمان یا داستانی تاثیرگذار می‌خوانیم. تجربه‌های معلمی در لابلای روایت‌های شیرین منتقل می‌شود و همزمان مصایب و زیبایی‌ها و ظرافت‌های آموزگاری در ایل تشریح می‌شود و تصویری از آموزگاری ارایه می‌شود که به هنرمندی پهلو می‌زند.

شاید اکنون با شیوه‌های جدید آموزشی و رویکردهای تسهیلگرانه و نظریه‌های جدید در آموزش و پرورش این شیوه‌ها به رسمیت شناخته شده باشد، اما بهمن‌بیگی چند دهه پیش با هوش و خلاقیت خویش و در پاسخ به یک ضرورت اجتماعی این کتاب‌ها را نوشته است.

 

محمد بهمن بیگی
محمد بهمن بیگی

 

 

درباره نویسنده

محمد بهمن‌بیگی در سال ۱۲۹۹ شمسی به دنیا آمد و سال 1389 درگذشت . او از ایل قشقایی وخانواده‌ محمود‌خان کلانتر از تیره‌ی بهمن‌بیگلو بود که پس از شورش علیه حکومت وقت به تهران تبعید شدند. او دو سال توسط منشی خانوادگی اشان آموزش دید و از سال ۱۳۱۱ در مدرسه‌ی علمیه تهران مشغول به تحصیل شد. مشکلات سیاسی او را مجبور کرد ادامه تحصیلاتش را در شیراز بگذراند و بالاخره از دارالفنون تهران دیپلم بگیرد و در سال 1321 از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغ‌ التحصیل شود .

او در کتاب‌هایش به حالت‌های روحی مختلف خود اشاره کرده است. در سال ۱۳۲۴ کتاب عرف و عادت در عشایر فارس را منتشر کرد و شش سال بعد، نخستین مدرسه‌ی عشایری را برای بستگان خود در سایه‌ی چادر مهمانی سنتی‌شان بر پا داشت. در طی این مدت به دلایل مختلف از زندگی در ایل خسته شد و به سفر رفت . جزییات بیشتری را در کتاب اگر قره قاج نبود نوشت و در کتاب دیگرش بخارای من ایل من درباره ایل و زندگی در کنار خانواده‌ و نزدیکانش نوشته است.

 

وقتی دوباره از سفر آمریکا بازگشت این بار توافقی با آموزش و پرورش کرد که چادر و لوازم آموزشی با اصل چهار باشد و معلمان و حقوقشان با او. این تلاش‌ها، در سال ۱۳۳۱ منجر به تصویب برنامه سوادآموزی عشایر توسط وزارت آموزش و پرورش شد و تا سال ۱۳۳۳ هشتاد و هفت مدرسه‌ی عشایری در استان فارس شروع به کار کرد.

زندگی او پس از انقلاب چندان آسان نبود اما در دوره اصلاحات به او توجه شد و شروع به نوشتن کتاب و خاطراتش کرد که به شدت مورد استقبال بزرگانی همچون سیمین دانشور، عبدالحسین زرین کوب و … قرار گرفت.


بخشی از کتاب به اجاقت قسم


* یاران و دوستان من دست‌بردار نیستند و پیوسته می‏‌پرسند چگونه؟! من دراین کتاب سعی کرده‌‏ام که با گزارش پراکنده قسمتی از خاطرات آموزشی خودم، فراز و نشیب‏‌های راه رفته‏‌ام را به پرسندگان و دوستداران تعلیم و تربیت نشان دهم و به آنان بگویم چگونه؟


*مردان ایل عاشق تفنگ‌های گلوله‌زنی آلمانی بودند و فرزندان عاشق تخته سیاه‌های آلمانی.


* با آنکه عشایری بودم به جای تفنگ و فشنگ قلم و کتاب را انتخاب کردم، معلم شدم و آموزش عشایری را به راه انداختم. کم بودند کسانی که تشویقم می‌کردند و بسیار بودند آن‌هایی که به ملامتم برمی‌خواستند.پدرم مثل همه پدرها فرزندش را شایسته‌ی مشاغل مهم‌تری می‌پنداشت. یکی از پسرعموهایم که اتفاقا مرد غیرتمندی بود و تحصیلات مرا عالی می‌دانست شماتتم می‌کرد :ما از تو انتظار کارهای بزرگ داشتیم. خیال می‌کردیم استاندار می‌شوی. وکیل و وزیر می‌شوی. کارت به مکتب داری کشید.

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *