سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

نویسنده: عماره لخوص

مترجم: شروین جوانبخت

ناشر: نشر خوب

نوبت چاپ: ۴

سال چاپ: ۱۴۰۲

تعداد صفحات: ۱۳۲

شابک: ۹۷۸-۶۲۲۷۴۲۵۸۴۰


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
برخورد تمدن ها سر آسانسور

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

تهیه این کتاب

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

 

قتل بهانه است، بهانه‌ای برای نشان دادن برخورد تمدن ها.

در شروع کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو شاید فکر کنید تنها با یک کتاب پلیسی- معمایی طرف هستید. ماجرا از این قرار است که یکی از ساکنان ساختمان پیاتزا ویتوریو در رم داخل آسانسور به قتل رسیده. هرکدام از ساکنان این ساختمان درحال دادن توضیحاتی به پلیس هستند. اما در خلال این توضیحات است که به چیزی فراتر از ماجرای قتل می‌رسیم، به فرهنگ‌ها، تفاوت‌ها و نژادپرستی.

ساکنان ساختمان پیاتزا ویتوریو اغلب مهاجر هستند، مهاجرانی از ایران، بنگلادش؛ الجزایر، هلند و حتی از بخش‌های مختلف ایتالیا. رابطه این افراد و مسائلی که در کنار هم دارند، هم تفاوت فرهنگی بین آنها را نشان می‌دهد و هم برخوردشان با تفاوت دیگری را.

جالب اینجاست که این تفاوت و برخوردها فقط در رابطه با ساکنان کشورهای دیگر نیست بلکه در سطوح دیگر هم دیده می‌شود: تفاوت بین نگاه مذهبی و غیرمذهبی، تفاوت بین ساکن رم بودن یا نبودن، تفاوت بین جنوبی یا شمالی ایتالیا بودن، تفاوت بین طرفدار کدام تیم فوتبال بودن. انگار آدم‌ها بیشتر به دنبال تفاوت‌ها هستند، تفاوت‌هایی که متمایزشان کند و درعین‌حال از دیگری دور نگهشان دارد.

در این میان آمادئو یک استثنا است. او که یکی دیگر از ساکنان این خانه است همزمان با پیدا شدن مقتول در آسانسور ناپدید شده. گرچه پلیس مظنون به قاتل بودن اوست اما همه ساکنان در روایتشان از آمادئو جز به نیکی یاد نمی‌کنند. او کسی بوده که همیشه به دیگران کمک می‌کرده، درددل‌های ساکنان را می‌شنیده، برای مشکلات ریز و درشت مهاجران راه حل پیدا می‌کرده و حتی صاحب بار کنار ساختمان از مهربانی و دقت او تعریف می‌کند.

اما هیچکس نمی‌داند نام واقعی آمادئو چیست، از کجا آمده یا چه گذشته‌ای دارد، حتی زن ایتالیایی که با او در یکی از آپارتمان‌های این ساختمان زندگی می‌کند. گرچه وقتی به سمت انتهای کتاب می‌رویم کم کم نشانه‌هایی از هویت او آشکار می‌شود.

در لابه‌لای روایت‌های ساکنان، نوشته‌هایی از آمادئو را می‌خوانیم. نوشته‌هایی که به شکل یادداشت‌هایی با عنوان مویه هستند. اینبار از نگاه آمادئو ساکنان خانه و محله را می‌بینیم و پا به دنیای درونی آمادئو می‌گذاریم.

آخرین روایت نوشته‌ی کارآگاه هست. او اینک درباره نتیجه این پرونده می‌گوید، با این تأکید که حقیقت همیشه مثل سکه دورو دارد.

 

 

برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو
برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو کتاب کم حجمی است اما با ساختاری جذاب، استفاده از طنز و دیدگاهی جالب خواننده را با خود به سفری در اعماق ریشه‌های رفتار انسانی می‌برد. آسانسور پیاتزا ویتوریو می‌تواند جهان امروزی ما باشد و هرکدام از ساکنان آن خانه که کشمکش عجیبی بر سر استفاده از آسانسور دارند، یکی از کشورهای آن. آسانسوری که در نهایت حامل جسد یکی از آنها می‌شود.

 

عماره لخوص، نویسنده ایتالیایی کتاب در سال 1970 در الجزیره متولد شده. خانواده او شامل نه برادر و خواهر می‌شدند. لخوص در رشته فلسفه از دانشگاه الجزیره فارغ التحصیل شد و بعد از آن در رشته انسان‌شناسی از دانشگاهی در رم مدرک گرفت و در ایتالیا مشغول به کار شد.

کتاب برخورد تمدن ها سر آسانسوری در پیاتزا ویتوریو را در سال‌های اول اقامتش در رم به زبان عربی و با عنوانی دیگر نوشت. سپس آن را به زبان ایتالیایی بازنویسی و با عنوان اخیر در سال 2001 منتشر کرد که مورد تحسین قرار گرفت و موجب دریافت جایزه فلایانو شد. ترجمه فارسی این کتاب از متن انگلیسی انجام شده.

او به هردو زبان عربی و ایتالیایی می‌نویسد و تاکنون پنج رمان نوشته. رمان پرنده شب او جزو فهرست جایزه داستانی بین‌المللی عرب است.

لخوص مدتی نیز به کار روزنامه‌نگاری پرداخت و هم اکنون استاد دانشگاه در نیویورک است.

 

بخشی از کتاب

هر آدمی برای کسب آرامش جای خاصی دارد؛ یکی می‌رود کلیسا، یکی مسجد، یکی معبد، یکی سینما، یکی استادیوم، یکی بازار. من توی آشپزخانه آرامش دارم. جای تعجب هم ندارد، من آشپز خوبی هستم. آشپزی مهارتی است که از پدر و پدربزرگم به ارث برده‌ام. اینها توی رستوران‌های رم می‌گویند من ظرف‌شویَم. این‌طور نیست.

توی شیراز رستوران خوبی داشتم. لعنت به آنها که زندگی‌ام را نابود کردند، در چشم برهم‌زدنی همه چیزم را از دست دادم؛ خانواده‌ام، خانه‌ام، رستورانم، سرمایه‌ام. همه مرتب بهم می‌گویند: «اگه می‌خوای تو ایتالیا سرآشپز بشی، باید آشپزی ایتالیایی یاد بگیری.» اگر تحمل پیتزا و اسپاگتی و ملازمانش را نداشته باشم چه؟ درهرصورت، فایده‌ای هم ندارد آشپزی ایتالیایی یاد بگیرم. به‌زودی برمی‌گردم به شیراز. می‌دانم که برمی‌گردم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *