کتاب بتا، داستان یک کارآفرین است. هاله حامدیفر که با گروهش توانستند دارویی را در ایران تولید کنند که زمینه ساز تولید محصولات دانش بنیان بسیاری شد.
حامدیفر حکایت پاگیری و تلاشش را به شکل داستان نوشته، با بیانی صمیمی و گرم که حتی اگر به موضوعات علمی علاقمند نباشید یا اطلاعات چندانی درباره موضوع صحبت نداشته باشید، باز خواندن داستان تلاش او و همکارانش برایتان خواندنی میشود.
کتاب با مقدمهای که حکم معرفی نویسنده را دارد شروع میشود، البته به قلم خود او که در اصل شرح حال مختصری از آغاز زندگی و خانواده و دوران دانشجویی تا سالهای اول ازدواج است. با خواندن همین شرح حال مختصر با شخصیت و فضای فکری و روحیه نویسنده آشنا میشویم و پس از آن ماجرای اصلی کتاب که چگونگی وارد شدن به حیطه تخصصی و راهاندازی شرکتی است که بعدها یکی از مهمترین فعالیتهای دانش بنیان دارویی را در ایران شکل میدهد.
داستان موفقیت حامدیفر، حکایت پیروزیهای پی درپی و ارائه فرمول های موفقیت نیست. اتفاقا او جابجا در داستانش از لحظات ناامیدکننده، مشکلات ساختاری در سازمانهای مختلف، کارشکنیها و سنگ اندازیها مینویسد.
درست به همین دلیل ماجرای او تصویری قابل قبول و ملموس از روندی را نشان میدهد که هر فردی که میخواهد قدم به میدان نوآوری یا تولید بگذارد، با آن مواجه خواهد شد. با این حال از لابلای تمامی سختی ها، مشکلات و تصاویر گاه تلخی که حتی در صفحات پایانی کتاب دیده میشود، عشق به مبارزه و ساختن بیش از هر چیزی به چشم میخورد، و اراده زنی که نخواسته تسلیم شرایط دشوار بشود و در شرایطی که همه خانوادهاش مهاجرت کردهاند، او به امید ساختن و موفق شدن در ایران باقی میماند.
او نقش همراهانش را دست کم نمیگیرد، از همسرش که ﻫمیشه حمایتش کرده تا همکارانی که در این مسیر پابهپای او در سختیها پیش آمدهاند و حتی دختر کوچکش که در همه لحظات سختی و دوری با جمله رمز «همدیگه را بغل کنیم»، دلش را گرم میکرده.
سنگ اندازان، رانتخواران و فرصتطلبان البته با نامهایی کلی در کتاب آمدهاند، فلان مشاور، مدیر یک سازمان دولتی یا شبکهای از آشنایان که فقط به کسب سود فکر میکنند و اتفاقا بیشتر از خارجیها، دشمن سرسخت تولیدکنندگان داخلی هستند.
محصولی که این گروه تولید میکنند نه تنها زمینه ساز تولید داخلی دهها دارو برای نجات جان بیماران میشود بلکه سبب تولد شرکتها و کارخانههایی هم میشود که از همین ماده اولیه استفاده میکنند.، و بیشتر از آن مایه امید و دلگرمی به جوانانی که تازه میخواهند قدم به این مسیر بگذارند و از آینده بیمناک هستند.
ماجرای تلاش او و دستاوردهایش هنوز پایان نگرفته. پایان کتاب اشاره ای است به آغاز شروع کرونا و محصولی که در این زمینه مطرح میشود. و حکایت همچنان باقی است…
داستان تلاش و پایداری یک زن کارآفرین در بخش علمی، حکایت واقعی و شیرینی است که جا دارد حتی در کتابهای درسی گنجانده شود و قطعا تاثیرگذاری آن از جهات مختلف برای نسل آینده مفیید خواهد بود.
بخشهایی از کتاب بتا
*جامعه زخم خورده از فساد و تقریبا فاسد ما، فشار را تحمل نکرد و آن مسئول در دولت بعد عوض شد. بیدرنگ برخلاف مصوبات شورای سیاستگذاری که تحت نظر خود وزیر برگزار میشود، برخلاف اعتقاد شخص وزیر بهداشت که کیفیت دارو حرف اول را در تصمیمگیری میزند و پس از آن حمایت از تولید داخل، به جای تصویب قانون جدید، اولین حرکت لغو قانونی در حمایت تولید داخل بود و به دنبال آن واردات بالک بیولوژیک در سرلوحهی کار قرار گرفت و داستان بیربط و مسخرهی انحصارشکنی باز هم بر سر نیزه رفت.
افسوس که آنچه سر بریده میشود برخلاف تصورشان چندمیلیاردتومان از فروش یک تولیدکنندهی بخش خصوصی و دانش بنیان ایرانی نیست، بلکه امید جوانان کشور برای اعتلای یک برند سلامت محور و حمایت از مجموعهای بی نظیر در سطح دنیاست که به مسلخ میرود.
*اسفند سال 92 بود که پنج دانشجوی PHD داروسازی با طرح تولید داروهای ضد سرطان به ما معرفی شدند. پنج نخبهی دلسوخته و مصمم و اینگونه بنیان نانوالوند گذاشته شد.
این پنج نخبه جوان هرکدام داغی از سرطان بر سینه داشتند. از نیما که در نوجوانی مادرش را از دست داده بود، تا آراز که کارنامه برادرش با رتبه دو رقمی کنکور را زمانی دریافت کرد که روزها از خاکسپاریش میگذشت. این جوانها ادعا کردند که در مرکز رشد دانشگاه تهران در صورت حمایت و سرمایهگذاری، قادرند 20 داروی شیمی درمانی تولید کنند و باور همین ادعا و غیرت و استعداد آن جوانها توسط من و دکتر، نانوالوند را آفرید.
نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده