سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

فقط یک داستان

نویسنده: جولین بارنز

مترجم: سهیل سُمی

ناشر: نشر نو

نوبت چاپ: ۶

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۸۳

شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۹۰۰۷۰۶


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
فقط یک داستان

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

 

 

فقط یک داستان نوشته‌ی جولین بارنز و ترجمه‌ی سهیل سمی است و نشر نو آن را منتشر کرده است. قبل از شروع رمان، جمله‌ای کوتاه از ساموئل جانسون در بالای صفحه نوشته است: «رمان: داستانی کوتاه، معمولاً در باب عشق»

 

فقط یک داستان، سیزدهمین رمان جولین بارنز، دقیقاً همان است که در جمله‌ی ساموئل جانسون آمده. کوتاه (کمتر از ۳۰۰ صفحه) و به‌تمامی درباره‌ی عشق. پل، راوی کتاب، داستان عاشقانه‌اش را روایت می‌کند، روایت شیفتگی تا خستگی، معصومیت تا تجربه‌کردن و پختگی و چه کسی بهتر از جولین بارنز می‌تواند از عهده‌ی یک داستان عاشقانه بر بیاید طوری که دم‌دستی نباشد و ثابت کند هر داستان عاشقانه بالقوه داستان اندوه نیز هست.

 

 

درباره‌ی رمان فقط یک داستان

 

رمان فقط یک داستان همان‌طور که از نویسنده‌اش انتظار می‌رود، درخشان آغاز می‌شود. راوی همان ابتدا سؤالی می‌پرسد، پرسش چنان تأمل‌برانگیز است که خواننده چاره‌ای ندارد جز اینکه تا صفحه‌ی آخر ادامه دهد:

 

«ترجیح می‌دهید نصیبتان عشق بیشتر و رنج بیشتر باشد یا عشق کمتر و رنج کمتر؟ به نظرم در نهایت، تنها سؤال واقعی همین است. شاید، به‌حق، بگویید این سؤال درست نیست. چون ما که در این مورد اختیاری نداریم. اگر داشتیم، آن‌وقت این سؤال هم مطرح بود؛ اما نداریم، پس سؤالی هم در کار نیست. کیست که تعیین شدت عشقش دست خودش باشد؟ اگر دست خودش باشد، احساسش دیگر عشق نیست. نمی‌دانم چه اسم دیگری روی این احساس می‌گذارید، اما به حتم اسمش عشق نیست.»

 

 

جولین بارنز در این رمان، خواننده را مستقیماً خطاب قرار می‌دهد. پل، ‌شخصیت اصلی و راوی داستان تلاش می‌کند خاطراتش را به یاد بیاورد، گاهی هم تک‌گویی می‌کند و حرف‌هایی در باب عشق می‌زند، اندیشه‌های مردی که حالا واقعاً بالغ است و برای پختگی‌اش تاوان سنگینی داده و گفته‌هایش از پسِ تجربه‌ای پر از رنج و در خلال داستان زندگی‌اش می‌آید، برای همین است که به دل خواننده می‌نشیند.

 

 

پی‌رنگ و موضوع:

 

رمان فقط یک داستان، علی‌رغم یک طرح داستانی ساده، خواننده را مجذوب می‌کند. ‌پسری ۱۹ساله به نام پل عاشق زنی ۳۰ سال بزرگ‌تر از خودش به نام سوزان می‌شود. داستان در یکی از مناطق جنوبی لندن، جایی که به آن ویلج می‌گویند اتفاق می‌افتد، شهری که خانواده‌ی پل و خانواده‌ی سوزان در آن زندگی می‌کنند.

 

پل از طبقه‌ی متوسط انگلستان است که به اصرار و تشویق خانواده، در یک کلوب تنیس ثبت‌نام کرده  و آنجا با زنی ۴۸ساله هم‌تیمی می‌شود، عشقی میان آن‌ها به وجود می‌آید، عشقی که از دید همه نامتعارف است؛ اما پل به تنها چیزی که اهمیت می‌دهد خودِ عشق است. بارنز ماهرانه از واقع‌گرایی روان‌شناختی برای کشاندن خوانند به دل داستان بهره می‌برد.

 

 

تحلیل ساختار کتاب:

 

رمان فقط یک داستان، سه بخش دارد. بخش اول به شیوه‌ی اول‌شخص روایت می‌شود و شروع داستانِ عاشقانه‌ی پل است. پسری که پر از انرژی، پر از شور عشق،‌ و به قول خودش بیش از حد جوان، بیش از حد جاهل، بیش از حد مطلق‌گرا، و در مورد صحت تصورش در باب ماهیت و کارکردهای عشق بیش از حد مطمئن است.

 

بخش دوم با روایت اول‌شخص شروع و کم‌کم به دوم‌شخص تغییر پیدا می‌کند، مثل خیلی از چیزها؛ مثل کشف ضروریات زندگی مانند کار و پول، مثل بخش تاریک زندگی سوزان که به‌تدریج آشکار می‌شود،‌ مثل زمانی که مشکلات عشق شروع می‌شود. سوزان به گفته‌ی خودش نماینده‌ی نسل خسته و از رمق افتاده پس از جنگ است. او هم عاشق است؛ اما بار عاطفی سنگینی را بر دوشش از زندگیِ گذشته حمل می‌کند. برادری که مفقودالاثر شد، نامزدی که مرد و شوهری الکلی و بدخلق که بارها او را مورد آزار و اذیت قرار داده، سوزان را آسیب‌پذیر می‌کند.

 

نیمه‌ی دوم داستان شبیه تماشای صحنه‌ی آهسته از یک تصادف ماشین است. مرحله‌ای که  پل به هر دری می‌زند تا سوزان را از ویرانی نجات دهد، مرحله‌ای احساس‌برانگیز که در آن پل و سوزان هم‌اندوه یکدیگر هستند؛ فقط پل است که می‌تواند سوزان را درک کند و سوزانی که فقط پل را می‌شناسد. پل تمام تلاشش را می کند اما شکست می‌خورد و زانوانش دربرابر رنجی که از عشق نصیبشان شده خم می‌شود.

 

در بخش سوم رمان که روایت سوم شخص است، آن عشق پرشور، آن رنج‌ها و تلاش‌ها سرانجام تبدیل به بی‌تفاوتی می‌شود و شاید خاصیت عشق همین است که عاشق را روزی درمانده می‌کند. پل به زندگی ادامه می‌دهد؛ اما در گذشته‌اش سیر می‌کند، گذشته‌ای که هم برایش عزیز و مهم است و هم از آن پشیمان است. جولین بارنز این شکل از روایت داستان را انتخاب کرده است تا ماهرانه فاصله‌ای که به‌تدریج به وجود می‌آید و پل را از داستان عاشقانه‌اش دور می‌کند، نشان دهد؛ عشقی آتشین که آغاز و با بی‌تفاوتی تمام می‌شود.

 

 

نماد:

 

دفترچه‌ی پل نماد کشمکش‌های بی‌نتیجه‌ی او برای درک مفهوم عشق است. پل سال‌ها دفترچه‌ای داشت که نظرهای مختلف در مورد عشق را در آن می‌نوشت. او دنبال یک جواب بود؛ اما هرچه می‌گذشت بیشتر به معنای متناقض عشق پی می‌برد.

 

این کتاب زیبا برای علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه و دوستداران رمان‌های کم‌حجم و عمیق خواندنی و جذاب است.

 

 

درباره‌ی جولین بارنز

 

جولین بارنز، نویسنده و منتقد ادبی انگلیسی است که در سال ۱۹۴۶ به دنیا آمده است. او در دانشگاه آکسفورد در رشته‌ی زبان‌های مدرن تحصیل کرد و بعد از فارغ‌التحصیلی، به‌عنوان فرهنگ‌نویس با فرهنگ آکسفورد همکاری کرد. والدین جولین بارنز معلم زبان فرانسه بوند به همین دلیل او هم عاشق فرانسه و ادبیات این کشور است. کتاب «این‌سو به آن‌سوی کانال» جولین بارنز شامل داستان‌هایی درباره‌ی ارتباط فرانسه و بریتانیا می‌شود. اولین رمانش «مترولند» را در سال ۱۹۸۰ نوشت.

 

جولین بارنز تاکنون ۱۴ رمان و یک داستان کوتاه با نام خود و ۴  رمان با نام دن کاوانا، ۱۲ اثر غیرداستانی و دو ترجمه را منتشر کرده است. از آثار او که به فارسی ترجمه شده است می‌توان به «طوطی فلوبر»، «مرگ»، «درک یک پایان»، «انگلیس، انگلیس»، «الیزابت فینچ»، «عکاسی، بالون‌سواری، عشق و اندوه»، «هیاهوی زمان»، «چشم پاینده» و ««آرتور و جورج» اشاره کرد. او در سال ۲۰۱۱ برای کتاب “درک یک پایان” جایزه‌ی من بوکر را دریافت کرد.

 

او جوایز متعدد و فراوان دیگری را هم دریافت کرده است؛ مانند جایزه‌ی سامرست موام، جایزه‌ی یادبود جفری فابر، جایزه‌ی ‌ای ام فورستر از آکادمی و انستیتو هنر و ادبیات امریکا، جایزه‌ی شکسپیر، جایزه‌ی ادبیات اروپا از دولت اتریش و نشان شوالیه هنر و ادب، جایزه‌ی ادبی سن کلمنته، جایزه‌ی دیوید کوهن، جایزه‌ی کتاب کاستا، جایزه‌ی ادبیات اروپا، جایزه‌ی زینکلار،جایزه‌ی ریگفرید لنز، نشان لژیون دونور فرانسه و جایزه‌ی اورشلیم.

 

 

بخشی از کتاب فقط یک داستان

 

«اما هیچ‌وقت فراموش نکن، ارباب پُلِ جوان. هر کسی داستان عاشقان, خودشو داره. هر کسی. ممکنه این عشق به شکست مطلق ختم شده باشه، ممکنه مثل ترقه روشن و بعد یه دفعه فِسی خاموش شده باشه، ممکنه حتی هیچ‌وقت نمود پیدا نکرده باشه، ممکنه همه‌ش تو ذهن طرف باشه. هیچ کدوم اینا از واقعی بودن این احساس چیزی کم نمی‌کنه. گاهی حتی واقعی‌ترش می‌کنه.

 

گاهی یه زن و شوهرو می‌بینی که کنار هم تا حد مرگ دلزده و بی‌حوصله شدن و نمی‌تونی تصور کنی که با هم نقطه‌ی اشتراکی هم داشته باشن، یا نمی‌فهمی که چرا بازم دارن با هم زندگی می‌کنن. اما مسئله فقط عادت یا آسودگی خاطر یا عرف و رسم‌ورسوم یا چیزی تو این مایه‌ها نیست. دلیلش اینه که یه زمانی با هم یه داستان عاشقانه داشتن. همه دارن. این تنها داستانیه که وجود داره.»

 

«ارتباط خوب بهتر از ارتباط بد است. ارتباط بد بهتر از ارتباط نداشتن است، البته در بعضی موارد ارتباط نداشتن از ارتباط بد بهتر است. ارتباط با خود بهتر از ارتباط نداشتن است، جز مواردی که ارتباط نداشتن از ارتباط با خود بهتر باشد. ارتباط مغمومانه همیشه به‌مراتب بدتر از ارتباط خوب، ارتباط بد، ارتباط با خود و ارتباط نداشتن است. ارتباط مغمومانه غمگنانه‌ترین نوع ارتباط است.»

 

 

 

نویسنده معرفی: سارا موسوی پور
فقط یک داستان
نوشته های شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *