در پایتخت فراموشی
نویسنده: محمدحسین جعفریان
ناشر: سوره مهر
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۲۴۸
شابک: ۹۷۸۶۰۰۱۷۵۳۷۶۳
در پایتخت فراموشی، مجموعه یادداشتهای محمدحسین جعفریان است از سفرش در سال ۱۳۸۱ به کابل. هدف از این سفر شرکت در مراسم سالگرد شهادت احمدشاه مسعود بود. احمد شاه مسعود در نهم سپتامبر سال ۲۰۰۰ یا بیستم شهریور ۱۳۸۰ ترور شد. در تیرماه همان سال محمدحسین جعفریان به مدت یک ماه مهمانش بود و مستندهای «حماسهی ناتمام» و «شیر درهی پنجشیر» را دربارهی او ساخت.
دو روز بعد از ترور احمدشاه مسعود حادثهی ۱۱ سپتامبر رخ داد و بعد از آن آمریکا به افغانستان حمله کرد و دولتی جدید در این کشور مستقر شد. در شهریور ۱۳۸۱ این دولت و بنیاد تازه تاسیس «احمدشاه مسعود» مراسم باشکوهی را در تجلیل شخصیت احمدشاه مسعود برگزار کردند. محمدحسین جعفریان نیز به این مراسم دعوت شد. در آن سفر بهروز افخمی کارگردان نیز همراه محمدحسین جعفریان بود.
لحن کتاب در پایتخت فراموشی طنز و خودمانی است. علاوه بر شرح اتفاقات و رویدادهای همایش، محمدحسین جعفریان به ذکر خاطرات خودش از سالها حضورش در افغانستان نیز میپردازد. انتقاد از سیاستمداران و موضع مقامات جمهوری اسلامی نسبت به افغانستان نیز در این کتاب بروز دارد.
درباره نویسنده
محمدحسین جعفریان سال ۱۳۴۶ در مشهد به دنیا آمد. نخستین مجموعه شعر او به نام پنجرههای رو به دریا در سال ۱۳۶۹ منتشر شد. شهرت محمدحسین جعفریان به خاطر سفرهایش به افغانستان و مستندهایی است که درمورد این سرزمین ساخته است. مجموعه یادداشتهای او از سفر به افغانستان در دههی ۷۰ به صورت هفتگی با عنوان چکر در سرزمین ژنرالها منتشر میشد. این یادداشتها اما هیچ گاه به صورت کتاب منتشر نشدند.
جعفریان دو دوره رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان بود.
بخشی از کتاب در پایتخت فراموشی
… یادم نمیرود، سال هفتاد و دو، هنگامی که برای ساخت سریال «لعل بدخشان» به همراه یکی از دوستان به کابل آمده بودیم، تمام این خیابانها صحنه مستقیم جنگ و خطوط مقدم جبهه بود، از جمله همین دانشگاه کابل.
خاطرم رفت جلوی در ورودی دانشگاه که الان از مقابلش گذشتیم، یک نیمکت گذاشته بودند و بر آن دو نوجوان حداکثر ۱۴ساله با کلاشینکف و موشکاندازهایی که بیاغراق از قد خودشان بلندتر بود نشسته بودند. عکس آنها را هم گرفتهام و هنوز به یادگار دارم و در مطبوعات ایران هم آن عکس بارها چاپ شد. آن روز را به کاملا به یاد دارم.
با لطایفالحیل آنها را راضی کردم تا بگذارند برای زیارت مزار سید، به داخل دانشگاه بروم. اجازه دادند. رفتیم. من مشغول فاتحهخوانی بر گور این منادی وحدت مسلمین بودم که چندین بار صدای خفیف تیراندازی حواسم را پرت کرد. هر بار اعتنایی نکردم تا اینکه گلولهای در چند سانتیمتریام به بدنه یک درخت فرو شد. تازه فهمیدم از جایی که نمیدانم کجاست، مرا هدف قرار داده و به سویم تیراندازی میکنند.
هراسان فرار کردم و خودم را به پناه ساختمانی در آن نزدیکی رساندم. یک از همان بچهها بیخیال گفت: انه. از او سر تپه، نفرای حزب اتحاد اسلامی هر کسه که د او سو بره، بر فیر [شلیک] میکنند. دیروز یک نفر شهید شد و… و من درمانده بودم چرا این بیمروتها همان اول این را به من نگفتند!
و خدا را شکر کردم، تیرانداز حزب اتحاد اسلامی خیلی تیراندازیاش خوب نبود، صدای زوزهی تیرها و فروشدنشان بر بدنه درختان اما هنوز هم در گوشم زنگ میزند! شاید اگر الان اتوبوس را نگه دارند و بروم داخل دانشگاه آن درخت و زخم گلوله را بر تنهاش بیابم!
در پایتخت فراموشی
این کتاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. برای مطالعه سایر سفرنامهها میتوانید به لینک مراجعه کنید.
نویسنده معرفی: پیمان حقیقتطلب