
زن، مرد، خرمشهر
قصه هرس با رسول شروع میشود، با پسر کوچکش مهزیار، با اوضاع از ریخت افتادهاش، با رنوی زرد اسقاطیاش توی جادههای سوزان آبادان. اگر کتاب قبلی نسیم مرعشی، پاییز فصل آخر سال است، روایت قصههای آشنا و آدمهای نزدیک به ما بود (مای جوانِ غیر اقلیتِ مرکزنشینِ ابتدای دهه نود شمسی)، از چند صفحه اول هرس مشخص است که روایتی دیگر، از جغرافیا و تاریخ دیگری روی میز است: روایتی از خوزستان، خرمشهر، دوره جنگ ایران و عراق.