
قربانی فراموش نمیکند
انگار آنجا نیستم، داستان جنگ است. رمانی که از بیمارستان کارولینسکای سوئد آغاز میشود و به زندگی زنی میپردازد که بر سر دوراهی تلخی مانده است. او بر سر در آغوش گرفتن نوزادی با روح خود در جدال است. نوزادی که به دنیا آمده تا فقط زنان بوسنیایی کودکان صربی را به دنیا آورده باشند. همیشه جنایتکارانی هستند که میخواهند همهچیز را فراموش و تمام نقاطِ شروع را پاک کنند. قربانیانی باید باشند که این اجازه را به آنها ندهند و این رمان از زبان یکی از این قربانیها روایت میشود.