گفتوگو با شهلا زرلکی نویسندهی «اعترافباز»
«شهلا زرلکی » نویسنده و منتقد ادبی است و چند وقت پیش کتاب «اعترافباز» از او در نشر ققنوس منتشر شده است. نویسنده در کتاب اعترافباز روایتهایی از زندگی شخصی و خانوادگی خود را دستمایه قرار داده است، راوی که همان شهلا زرلکیست در این کتاب تلاش میکند تا جایی که محدودیتهای عرفی، اخلاقی و قوانین نشر اجازه میدهد، به زوایای پنهان زندگی خصوصی خود بپردازد. او خواننده کتاب را مخاطب قرار داده و از زندگی شخصی و ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خود حرف میزند. با او درباره این اثر و برخی جزییات صحبت کردیم.
«شهلا زرلکی » نویسنده و منتقد ادبی است و چند وقت پیش کتاب «اعترافباز» از او در نشر ققنوس منتشر شده است. نویسنده در کتاب اعترافباز روایتهایی از زندگی شخصی و خانوادگی خود را دستمایه قرار داده است، راوی که همان شهلا زرلکیست در این کتاب تلاش میکند تا جایی که محدودیتهای عرفی، اخلاقی و قوانین نشر اجازه میدهد، به زوایای پنهان زندگی خصوصی خود بپردازد. او خواننده کتاب را مخاطب قرار داده و از زندگی شخصی و ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خود حرف میزند. با او درباره این اثر و برخی جزییات صحبت کردیم.
شهلا زرلکی در کتاب اعترافباز روایتهایی از زندگی شخصی و خانوادگی خود را دستمایه قرار داده است، راوی که همان شهلا زرلکیست در این کتاب تلاش میکند تا جایی که محدودیتهای عرفی، اخلاقی و قوانین نشر اجازه میدهد، به زوایای پنهان زندگی خصوصی خود بپردازد. او خواننده کتاب را مخاطب قرار داده و از زندگی شخصی و ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خود حرف میزند. پیشتر در مورد این کتاب اینجا در وینش ریویویی داشتهایم.
روایت ترسها، شرمها و محرومیتهای دهه شصت
* اصلاً چی شد که به سراغ اعتراف و خودافشاگری رفتید؟
چند سال پیش موضوع اعتراف و تقابل راست و دروغ برایم خیلی پررنگ شده بود. همین موضوع باعث شد بهتدریج این موضوعات را در ادبیات پیگیری کنم؛ اینکه کجا باید راست بگوییم، کجا پنهانکاری کنیم، چقدر باید خودافشاگری داشته باشیم و پرسشهایی از این دست. در واقع به دنبال حد و مرز اینها در ادبیات بودم. بعد ذهنم بهتدریج رفت به سمت ادبیات اعترافی.
برای همین شروع کردم به تحقیق و بررسی درباره نمونههای ادبیات اعتراف. همزمان به دنبال تعریف این نوع ادبیات هم بودم. اینکه ادبیات اعترافی اصلاً چیست؟ در همان زمان جستوجو و تحقیقات، در ایران تنها به یک نمونه مشخص رسیدم که آن هم «سنگی بر گوری» جلال بود. (رگه هایی قابل توجه در رمان شما که غریبه نیستید هوشنگ مرادی کرمانی هم هست).
من ادبیات داستانی معاصر را گشتم و هیچ چیز دیگری ندیدم که دقیقاً مطابق با تعریف ادبیات اعترافی باشد. البته آثاری هستند با رگههایی از ادبیات اعترافی اما نمونه مشخص این نوع ادبیات همان اثر جلال است. اینجا بود که یک دفعه به سرم زد خودم یک روایت اعترافی بنویسم. دوست داشتم ببینم به رغم محدودیتهایی که وجود دارد، آیا میتوان اینطور نوشت. برای همین شاید بتوانم کتابم را نوعی «تجربه» در این حوزه بدانم؛ نوعی ماکت. و همین هم باعث شده اول کتابم اشاره کنم که این نوشتهها نوعی شوخی با ژانر محبوبم است.
* البته شما خوششانس بودید و هر بخشی از زندگیتان را که خواستید دربارهاش نوشتید، آیا قسمت بعدی در راه است؟
بله. خب میشود دست به انتخاب زد. اینکه درباره بخش نوجوانی بنویسیم یا بزرگسالی یا کودکی. اما راستش من تصمیمم از ابتدا این بود که از کودکی تا سن فعلیام باشد ولی دیدم حجم کتاب زیاد میشود و باید در جلد دیگری باشد. از طرفی اعتراف میکنم که میخواستم ببینم از همین قسمت اول استقبال میشود یا نه. چون مطمئن نبودم، به این مسئله، دو جا در کتاب اشاراتی کردم. اینکه ممکن است جلد بعدی هم در کار باشد.
ولی حالا تقریباً مطمئنم که دوست دارم بقیهاش را بنویسم. البته نه با این عنوان فعلی اعترافباز بلکه با نام دیگری! که البته در آن اسم هم کلمهی «اعتراف» هست!
* در جایی اشاره به جزییاتی کردید که چندان خواندنی و از سویی ضروری به نظر نمیرسد. به نظرتان چرا باید این نکتهها و توصیفات را مینوشتید؟
آن قسمتهایی که میگویید نوشتنش ضرورتی نداشته، از نظر من داشته. آن توصیفات به نظر شما غیرضروری، به میل مهارناپذیر من برای توصیف و تشریح برمیگردد. من دوست دارم کلاً همهچیز را با جزییات تعریف کنم. از تصویرسازی خوشم میآید. حتی وقایع معمولی روزمرهام را هم وقتی برای دوستم تعریف میکنم با جزییات زیاد است و آب و تاب دادن. و از طرفی در کتاب هم شعار من این است: خواننده عزیز! من مجبورم بنویسم اما تو مجبور نیستی بخوانی.
* کتاب پر است از لحظههای معمولی –دروغ گفتن یک دختر 5-6 ساله و یا علاقه به زندگی انگلی و …. – اما توصیفها آنها را متفاوت کرده است. به خصوص عنوان هر فصل که بر جذابیتش افزوده. چهطور این نکتههای کوچک را انتخاب کردید؟ نگران نبودید جذاب نباشد و آن قدر معمولی باشد که کسی برایش مهم نباشد؟
بخشی از جواب شما، در جواب سوال قبلی هست. نکتهای که باید اضافه کنم این است که در ادبیات، زبان توصیفی مهمترین عنصری است که در روایت، ایجاد کشش و جذابیت میکند. بنابراین وقتی زبان بتواند مخاطب را با خودش همراه کند، دیگر آمادگی و اشتیاق شنیدن هر چیزی را دارد.
حتی آن چیزی که شما معمولی و غیرضروری میدانیدش. واقعیت این است که ادبیات دیگر حرف تازهای ندارد. همه حرفهای جالب و قصههای شنیدنی را از هزاران سال پیش در شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان زدهاند. برای همین «فرم» و نوع روایت که زبان توصیفی را هم در برمیگیرد امروز از هر چیزی مهمتر است. به بیان سادهتر مهم نیست چه میگویی مهم این است «چگونه» میگویی.
* در بخشهایی از کتاب ناگهان سوالهای مهمی مطرح میشود. مثلاً چرا بچهها خودکشی نمیکنند! چرا به ظلمات شب باید اعتماد کرد؟ هدف جذاب کردن فضای داستان بود یا فقط شوخی با مخاطب؟
شوخی نیست. خب این میتواند یک سوال جدی باشد: واقعاً چرا بچهها در بدترین شرایط به فکر خودکشی نمیافتند؟
* و جوابش را خواننده باید برود پیدا کند! اما جالب است شما برخی گوشههای عجیب زندگی و کودکی مرسوم بسیاری از زنان را در قالب این اعترافات عیان کردید. به نظرتان بازگوکردن این جزییات ، چه احساسی را در مخاطب برمیانگیزد؟
خب همین باعث شد خیلیها همذاتپنداری کنند و بگویند ما هم دقیقاً همین کودکی را داشتیم. همین ترسها. همین شرمها و همین محدودیتها و محرومیتهای دهه شصتی را. من فکر میکردم چیزهایی که مینویسم مسایل خصوصیست ولی بعد دیدم که اینها خصوصی دیگران هم هست و اتفاقا خیلی هم عمومی ست.
* این مسیر که قهرمان داستان – نویسنده – از سال ۵۵ تا چند سال پیش را طی میکند، میتواند زندگی بسیاری از هم نسلانتان باشد، اما نویسنده بیشتر مسایل را در ارتباط بین افراد خانواده، همکلاسیها ،همبازیها و معلمها و… بیان کرده، چرا این بخش از زندگی را گلچین کردید؟
خب یک کودک یا یک نوجوان در شرایط معمولی، زندگی دیگری ندارد. روابط اجتماعی او خلاصه میشود در دبستان و خانه و ارتباط با همکلاسی و معلم و دوست. کودکِ کار نبوده که از تجربیات خیابان بنویسد. وقت بیشتر بچهها معمولاً در خانه و مدرسه میگذرد.
* کتاب پر است از دغدغه، از مرگ تا روابط دوستی عاشقانه مانند رابطه با «نانا» و… در واقع چون بحث اعتراف است، فکر نمی کنید خواننده بیشتر به دنبال ماجراهای بزرگ است مثل قتل، دزدی و …. اما همه چیز خیلی ریز و ذرهبینی و توصیف کامل از یک زن علاقهمند به فرهنگ اما در خانه مانده؟
نه. زن در خانه مانده را که قبول ندارم. در کتاب فقط یک فصل مربوط به زمان آینده است. یعنی بزرگسالی و پس از سی سالگی راوی. همان فصل قرص خوراندن به بچه. آن مساله هم که در رابطه با توقع مخاطب میگویید، یک توقع زیادهخواهانه است. قاتل و دزد که در ادبیات اعترافی، اعتراف نمی کند. او در زیر شکنجه و بازجویی و دادگاه اعتراف میکند.
باید حواسمان باشد وقتی از اعتراف حرف میزنیم منظورمان آن اعترافات جنایی نیست. غیرمنطقی است که توقع اعتراف جنایی-پلیسی داشته باشیم در یک کتاب با دغدغهی ژانر اعترافی. خود اعترافباز بزرگ روسو هم نهایت جنایتش در کتاب اعترافات یکی دو تا بچه حرامزاده است که به پرورشگاه سپرده شدهاند.
پرداختن به عادات پنهانی زندگی خصوصی و توصیف خصلتهای منفی اعضای خانواده هم که در کتاب من هست به اندازه کافی بار خودافشاگرانه دارد. و بیش از اینش را یا جامعه و عرف اجازه نمیدهد یا ممیزی ارشاد. خیلیها به من گفتند که ما جسارت نوشتن «همین چیزها» را هم دربارهی خودمان نداریم.
* یکی دیگر از ویژگیهای کتاب، جغرافیای آن است و بارها به مکان و محلههایی از تهران اشاره کردید.
کلی نشانی از تهران در این کتاب هست. اصلاً یکی از فصلها به نام محلهای در تهران است. همان فصل شمراننوییها. راوی کلی از حاشیهنشینی در تهران حرف میزند و در بخشهای مختلف آدرسهای دیگر میدهد: شریعتی، پل رومی، تختطاووس، خیابان زرتشت، رسالت، فلکهی دوم تهرانپارس، نظامآباد، اوقاف، هنگام، شمراننو، میدان انقلاب. بازار تهران، پلههای نوروزخان. اتفاقاً این کتاب از نظر طبقهبندی جغرافیایی یک کتاب کاملاً تهرانیست.
* قسمت بعدی اعترافباز درباره چه رفتارهایی در چه دورهای است؟ در دوران زناشویی یا زمان مادریاش؟
از بیست سالگی به بعد. از دوران دانشجویی و عاشقیتها! و مسایل اجتماعی سیاسی دهه هفتاد و هشتاد و … مادری و زناشویی را هم شاید دربربگیرد. هنوز ننوشتهام و من هم متل شما چیز زیادی نمیدانم جز یک اسم که آن را هم فعلاً پنهان میکنم! عادت خندهداری دارم، معمولاً اول اسم پیدا میکنم و بعد برای آن اسم کتاب مینویسم!
* خانم زرلکی! سه ماه از انتشار اعترافباز می گذرد. در این مدت نسخهی صوتی آن نیز منتشر شده است. از واکنشها و بازخوردهایی که دیدهاید، راضی هستید؟
بله. تقریباً. در شرایطی که به طور کلی وضعیت کتابخوانی جامعه خیلی تعریفی ندارد، استقبال از این کتاب به نظرم نسبتاً خوب بود. من تقریباً هر روز پیغامی از طرف خوانندگان کتاب دریافت میکنم. که البته باعث دلگرمی ست.
یک دیدگاه در “گفتوگو با شهلا زرلکی نویسندهی «اعترافباز»”
میشد سوالهای دقیقتر و موشکافانهتر و هوشمندانهتری پرسید. خانم نویسندهی شوخ و باهوش و زیرکی مثل ایشان، فضا را که مساعد نبیند خیلی نرم و زیرجُلکی میپیچاند و گفتگو خیلی معمولی و از سر وا کُنی از آب درمیآید.