وقتی سکوت فریاد میزند: تئاتری بیکلام دربارۀ رنج و جنگ
نمایش «به کفشات نگاه کن» نمایشی است بدون کلام در ستایش زندگی و خانواده و انسان. در کل نمایش یک روحیه طنز و کمدی ظریفی وجود دارد و بسیاری از صحنهها بامزه است و به دل مینشیند. سبک تجربی و مینیمال و در جاهایی حتی سوررئال کار درآمده و تماشاگر همهچیز را باور میکند و میبیند. این نمایش نشان میدهد که تئاتر چطور میتواند با چند عنصر ساده (در اینجا کفش) جهانی تازه خلق کند. به بهانهی اجرای موفق این نمایش با نویسندهی آن، آقای منوچهر اکبرلو، گفتوگویی داشتهایم که میخوانید.
این مقاله را ۶ نفر پسندیده اند
«سه مرد در فضای ناکجاآباد، با سی جفت کفش مواجه میشوند و تصمیم میگیرند آنها را بپوشند و شخصیت هر کفش را نشان دهند. درنهایت اتفاقی میافتد که همگان را حیرتزده میکند. به کفشات نگاه کن به شما میگوید که زندگی با تمام زشتیها، چقدر زیباست.» این خلاصۀ داستانی است که برای معرفی نمایش به کفشات نگاه کن به نویسندگی منوچهر اکبرلو و کارگردانی حمیدرضا ملاحسینی منتشر شده است؛ یک نمایش تماماً بیکلام و تجربی که در مهرماه ۱۴۰۴ در مجموعۀ تئاتر لبخند تهران به اجرا درآمد. حامد زحمتکش، مصطفی ابراهیمی و حمیدرضا ملاحسینی سه بازیگر این کار هستند. این نمایش پیش از این در ژانر کودک و نوجوان اجرا شده بود، حالا با رویکردی تازه برای مخاطب بزرگسال نیز بازآفرینی شده است. روایتی شاعرانه دربارۀ سکوت، جنگ، تنهایی و هویت انسان معاصر. این نمایش با سه بازیگر پرانرژی و دینامیک و همراهی موسیقی و طراحی صدا و نور و رنگ و میزانسن صحنه، فضایی خلق میکند که تماشاگر کمبود دیالوگ را اصلاً احساس نمیکند و با آن همراه میشود. این اثر، نمونهای موفق از تئاتر تأملبرانگیز است که فراتر از روایت ساده، بیننده را به نقد و تحلیل رفتارها و ارزشهای اجتماعی خود دعوت میکند. اثری نوآورانه و پرانرژی که با ترکیبی از طنز، فرم تئاتر و خلاقیت اجرایی، تماشاگر را وارد دنیایی متفاوت میکند. استفادۀ هوشمندانه از کفشها برای معرفی شخصیتها، ایدهای تازه و بامزه بود که باعث شد هر لحظۀ اجرا زنده و پرکشش باقی بماند. کفشها به نماد همهچیز تبدیل میشوند و زندگی و شخصیت میسازند. طراحی صحنه و صدا و موسیقی به شکلی موثر در خدمت مفاهیم ضدجنگ اثر قرار گرفتهاند. این نمایشی است بدون کلام در ستایش زندگی و خانواده و انسان. در کل نمایش روحیۀ طنز و کمدی ظریفی وجود دارد و بسیاری از صحنهها بامزه است و به دل می نشیند. سبک تجربی و مینیمال و در جاهایی حتی سوررئال از کار درآمده و تماشاگر همهچیز را باور میکند و میبیند. این نمایش نشان میدهد که تئاتر چطور میتواند با چند عنصر ساده (در اینجا کفش) جهانی تازه خلق کند. به بهانۀ اجرای موفق این نمایش با نویسنده آن گفتوگویی داشتهایم که میخوانید. شما چطور وارد عرصه تئاتر شدید؟ کمی از سابقۀ خودتان، تجربهها و علاقهمندیهایتان در ادبیات نمایشی و تئاتر بفرمایید. من هم مثل همه، علاقمندی به تئاتر را از مدرسه شروع کردم و بعدش رفتم دانشگاه و کارهای آماتوری و دانشجویی شروع کردم و بعداً بهصورت متمرکز شروع کردم به تجربهاندوزی و تولید در زمینۀ تئاتر. مدتها کارگردانی میکردم چون کارشناسیام کارگردانی بود و البته بعد در کارشناسی ارشد رفتم سراغ ادبیات نمایشی. و از این به بعد بیشتر تمرکزم را گذاشتم روی نویسندگی. چیزی حدود ۱۸۰ کتاب منتشر کردم که تعداد زیادی آموزش و پژوهش و تاریخچۀ تئاتر است و تعدادی از آنها هم نمایشنامههایم است که هم برای بزرگسالان نوشتهام. و البته تعداد زیادی از کارهایم برای حوزۀ کودک و نوجوان و خردسال است و در کنارش حالا در مراکز آموزشی تدریس هم میکنم. نمایشنامۀ به کفشهات نگاه کن چطور نوشته شد؟ با حمید ملاحسینی که کارگردان نمایش است دائماً ایدههای مختلف را در صحبتهایی که داریم بررسی میکنیم، بعضی از نمایشنامههایی که نوشتم از دل این ایدهها به وجود آمده. در این مورد، حمید ملاحسینی یک خط اولیه داد به من، و کار را اینطور شروع کردیم. من خودم هم یکی از علایقم که به بچهها هم سر کلاسهای نمایشنامهنویسی و نویسندگی میگویم این است که، مخصوصاً در مترو، به کفشهای آدمها نگاه میکنم و دیالوگ میگذارم در دهن آنها و از روی کفشها سعی میکنم حدس بزنم که طرف چه سنی دارد، چه تیپی است، چه روحیهای دارد، چه شخصیتی دارد. این علاقه و آن ایدۀ اولیه که مطرح شد باعث شد که در مجموع این نمایشنامه را شروع کنیم به نوشتن و قطعات مختلفش را نوشتیم، با تیم بازیگر کار کردیم، بعضی قطعات حذف شد و در طی تمرینها بعضی قطعات به آن اضافه شد. بازیگرها چگونه انتخاب شدند و همکاری با شما را شروع کردند؟ گفتم که ما قطعات مختلف یا اپیزودهای مختلف نوشتیم. بازیگران کمکم به جمع اضافه شدند و قطعات را کار میکردند، ایده مطرح میشد، چه از طرف من، چه کارگردان و چه بازیگران که مثلاً اینجا این را کمتر کنیم، به این بیشتر بپردازیم، اینجا را طنزش کنیم یا غیره و آرام آرام قطعات نمایشنامه و در مجموع کلیت نمایش شکل گرفت. به نظر شما چرا باید به کفشهایمان نگاه کنیم؟ به نظر من کفشها بخشی از هویت ما هستند. اینکه هر یک از ما کفشهای خاص را انتخاب میکنیم و از بعضی کفشها دوری میکنیم و یک کفش بهتنهایی میتواند نماد شلختگی ما، نماد شخصیت مثبت ما، نماد ادب ما، نماد احترام ما یا نمادهای دیگر باشد. ایدۀ اصلی نگاه به کفشها و تبدیل آنها به شخصیت بود. یعنی ما بهجای اینکه بازیگر داشته باشیم و نقشها توسط بازیگرهای مختلف که شاید مثلاً باید۱۰ تا ۲۰ نفر باشند، نقشها در نمایش با تعویض کفشها اجرا شود، با پوشیدن کفشها یا در دست گرفتن کفشها. بازیگرها در نقشهای مختلف و متنوع وارد میشوند. میخواهیم نشان دهیم بخشی از چیزهایی که همراه ما است در این نمایش مثلاً کفش، حالا ممکن است در یک نمایش دیگر کلاه باشد، در یک نمایش دیگر یک لباس دیگر باشد، عینک باشد یا هر چیز دیگر… اگر دقت کنیم میتواند بخشی از شخصیت کسی که روبهروی ما است یا شخصیت خودمان را در واقع در آن ببینیم. فکر میکنم این ایده کمک میکند بهعنوان یک نمونه که به دنیای اطرافمان دقیق نگاه کنیم، درگیر جزئیات شویم و از همهچیز، از چیزهایی که دور و برمان میبینیم سطحی نگذریم. چرا برای این نمایش از فرم بیکلام استفاده کردید؟ چند سال پیش، چند نمایش پشتسر هم دیدم از افراد مختلف، در سالنهای مختلف، از تهران یا شهرستانها که به یک ویژگی مشترک در اینها رسیدم، علیرغم اینکه سبکهای مختلف نمایشی داشتند. اینکه ما بهخاطر ریشههای فرهنگیمان که توضیحش مفصل است، زیاد حرف میزنیم، زیادی حرف میزنیم، خیلی مقدمهچینی میکنیم، خیلی در واقع لقمه را دور سرمان میپیچیم موقع حرف زدن. با خودم گفتم ایکاش نمایشهایی میدیدم که بیکلام باشند. و چون بسیار کم هستند، البته در تاریخ درام در دنیا هم همین اتفاق میافتد. گفتم بیایم خودم تجربیاتی داشته باشم. به چند نفر نشان دادم، چند نفر استقبال کردن که آن را اجرا کنند. البته نمایشهای بزرگسال بود و بعد گفتم خب چرا که نه، در کنار نمایشنامههای باکلام یعنی با دیالوگ که مینویسم، نمایشهای دیگری را هم در واقع تجربه کنم که تابهحال چند نمایش در تهران و شهرستانها، چه کودک چه بزرگسال تابحال اجرا شده است. چند نمایش دیگر هم در حال تمرین هستیم برای اجراهای بعدی. البته در هر حال معتقد هستم که حرف اول و آخر را در نمایشنامهنویسی دیالوگ میزند. ولی فکر میکنم که وقتی دیالوگ را از تیاتر میگیریم مجبوریم تصویر، حرکت و عناصر دیگر مثل نور، موسیقی و رنگ را قوت ببخشیم. ضمن اینکه این نوع نمایش میتواند با خارج از مرزها هم ارتباط برقرار کند، ازآنجاییکه متاسفانه زبان فارسی فقط در ایران و قسمتهایی از کشورهای اطراف ما جریان دارد ما معمولاً نمیتوانیم با دیگر جوامع ارتباط برقرار کنیم. حتی در کشورهای اطرافمان که در غرب عربزبان هستند، مثل عراق یا ترکیه که ترکزبان هستند، ما نمیتوانیم ارتباط برقرار کنیم و همچنین این دایره را گسترش دهید به کشورهای اروپایی یا آفریقا یا غیره. اما شرکت در جشنوارههای مختلف ایرانی و خارجی به من نشان داده که خب نمایشهای بیکلام میتوانند این ارتباط را برقرار کنند، چون کلام و زبان در کار نیست و حرکت و تصویر و ژستهایی که همۀ مردم دنیا متوجه میشوند جای آن را میگیرد، به اضافۀ موسیقیای که زبان بینالمللی است و همه احساس آن را درک میکنند، بنابراین یک چشم هم به اجراهای خارج از مرزها داشتیم؛ بنابراین روی آوردیم به قالب نمایشنامه و اجرای بدون کلام. شما جایگاه تئاتر تجربی و آوانگارد را در تئاتر امروز ایران چگونه میبینید؟ آن چیزی که در دنیا بهعنوان تئاتر تجربی و آوانگارد وجود دارد به نظر من در ایران بسیار اندک است، یعنی ما وقتی یک کاری را تجربه میکنیم و اسمش را میگذاریم تئاتر تجربی، درحالیکه اینطور نیست. تئاتر تجربی و آوانگارد یا پستمدرن به نظر من هنوز زود است برای ایران، نه به این معنا که حالا ما شأنیتی نداریم. خیر، تئاتر ایران در جایگاه بسیار خوبی است، درامهای خوبی نوشته میشود و اجراهای خوبی دارند. از همه مهمتر بازیگرهای درجه یکی داریم که میتوانند در سطح بینالملل هم خودشان را نشان بدهند، چنانچه میبینیم بعضی از اینها وارد عرصۀ سینمای بینالملل که میشوند بهخوبی خودشان را میتوانند نشان بدهند در عرصۀ بازیگری، اما تئاتر تجربی و آوانگارد یا چیزهایی مثل این به نظر من تابعی است از جامعه، یعنی جامعه باید وارد دنیای مدرنیته شده باشد یا جامعه تجربۀ زیسته داشته باشد، مثلاً فرض کنید در اروپا بعضی از سبکها مثلا بعد از جنگهای جهانی به وجود میآیند. روشنفکران، هنرمندان، اندیشمندان و نمایشنامهنویسان به این نتیجه میرسند که باید دیگرگونه بنویسند، دیگرگونه اجرا بکنند. در بازیگری، طراحی صحنه و کارگردانی هم همینطور. اما ما چون آن تجربۀ زیستی را نداریم و تجربههای زیستی دیگری داریم به نظر من اگر بخواهیم مستقیم از آنها الگو بگیریم در این زمینهها، بیشتر تقلید میکنیم، بیشتر کپیکاری میکنیم. بنابراین ترجیحم این است که از این اصطلاحها در نمایشهای ایرانی، اصطلاحاتی مثل تئاتر تجربی و آوانگارد و غیره استفاده نکنم، ما بیشتر صفتش را داریم، آوانگارد به معنای پیشرو که نمایشهایی که یا متنهایی که میخواهند حرف جدیدی بزنند یا فرمهای جدیدی را پیشنهاد بدهند از این کلمات پیشرو و اینها میشود استفاده کرد، ولی آن آوانگارد و تئاتر تجربی که بهعنوان یک اصطلاح علمی در تئاتر جهان مطرح است را ترجیح میدهم در تئاتر ایران کمتر به کار ببریم. در این نمایشنامه قصد داشتید چه مضامین و مفاهیمی را مطرح کنید؟ یک نمایش قطعاً باید یک مضمون محوری داشته باشد، میتواند به مضامین مختلفی در حاشیه بپردازد، موضوعات مختلفی را مورد بررسی قرار دهد یا مطرح کند یا هشدار دهد یا در واقع تشویق کند یا باز بدارد یا و به شکلهای مختلف به یک مضمون، موضوع یا پیام میتواند بپردازد، اما بستری که این نمایشنامه و این نمایش بر آن حرکت میکند جنگ است، چیزی که همۀ انسانها به شکلهای مستقیم و غیرمستقیم درگیرش هستند و در دل این قصه ما به مفاهیم انسانی میپردازیم. به اینکه چه میشود که انسانها آتشافروزی میکنند، چه میشود که انسانهایی که معصوم به دنیا میآیند درگیر آتشافروزی، کشتن دیگران، طمع ورزیدن به داشتههای دیگران میشوند، چگونه میشود عشق ورزید، عشق و طمع و زیادهخواهی چگونه روبهروی هم قرار میگیرند و انسان را از یک وضعیت بهنجار میبرند به یک وضعیت نابهنجار، از یک دوستی، از یک عشقورزی او را میبرند بهسوی تنش، رودررویی، درگیری و حتی قصد کشتن یکدیگر. فکر میکنید در روزگار فعلی به چه دلیل پرداختن به مضمون جنگ و آثار ضد جنگ مهم است؟ ما از مضمون جنگ، از سوژۀ جنگ بهعنوان یک بستر استفاده کردیم که حرفهای مربوط به روابط بین انسانها را بزنیم. بدیهی است که جنگ اکنون و مانند همیشۀ تاریخ، همیشه یکی از مسائل اصلی بشر بوده، همین حالا شما در هر جای دنیا که زندگی بکنید، در هر شرایط مالی یا اجتماعی که باشید، مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ هستید، یعنی جایی از کرۀ زمین نیست که بگوییم که جنگ به آنها ربط ندارد، روی زندگی آنها تأثیر ندارد، مستقیم یا غیرمستقیم یا به آن فکر نمیکنند. به همین دلیل است که از یونان باستان تاکنون پرداختن به جنگ، همواره در نمایشنامهها و اجراها بوده و در تمام طول تاریخ ما میبینیم که این مضمون جنگ همواره و همیشه تکرار شده است. در زمانۀ کنونی که تمام دنیا درگیر جنگهای کوتاهمدت و بلندمدت و بحث آتشبس و احتمال حمله و گرفتن مرزها و گذر از مرزها هستند به نظر میرسد ما هم رسالت داریم همسو حرکت کنیم. بدیهی است که ما به یک جنگ، در یک منطقۀ جغرافیایی خاص نمیپردازیم، فکر میکنیم که مفهوم جنگ بهصورت کلان باید مطرح شود، برای همین است که در نمایشِ ما افراد اسم مشخصی ندارند که برای جغرافیای خاصی باشد، حتی طراحی صحنه که بسیار ساده است بهگونهای است که هیچ جغرافیایی را، هیچ دورۀ زمانی را اشاره نمیکند تا ما این را هم جزو مضامین و حرفهایمان داشته باشیم که جنگ گویی که همیشه با انسان بوده و متأسفانه شاید میشود گفت که همیشه با انسان خواهد ماند، تا انسان زیادهخواه است، تا انسان طمع دارد به دیگری و انسان میخواهد که پرخاشگری کند و با دیگر انسانها درگیر شود. برای همین زمان و مکان را حذف کردیم و هر کسی هر گوشۀ دنیا این نمایش را ببیند سریع میتواند به تجربۀ زیستی خودش یا تجربۀ زیستی تاریخی کشورش یا کشور مجاورش فکر کند و بگوید همچنین حالتی هم برای ما به وجود آمده و بیشتر به آن فکر کند. وقتی سکوت فریاد میزند: تئاتری بیکلام دربارۀ رنج و جنگ
گفتوگو با منوچهر اکبرلو ؛ نویسندۀ نمایشنامۀ «به کفشات نگاه کن»

پیشنهاد مطالعه: مردم سرباز به دنیا نمیآیند





یک دیدگاه در “وقتی سکوت فریاد میزند: تئاتری بیکلام دربارۀ رنج و جنگ”
چه نمایش متفاوتی ایکاش باز هم اجرا داشته باشه