سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

نجات‌دهنده در گور خفته است

نجات‌دهنده در گور خفته است

 

زندگی‌نامه‌ی ادبی فروغ درواقع رساله‌ی دکتری خانم فرزانه میلانی، شاعر و استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا است. همت و جسارت مثال‌زدنی فرزانه میلانی در یافتن وجوه تازه‌ا‌ی از زندگی فروغ و به پرسش کشیدن آن‌ها، این کتاب را به یکی از مهم‌ترین منابع شناخت فروغ فرخزاد بدل کرده است. گرچه حقیقت زندگی شاعر در این پژوهش، به تعبیر خود او، «چون بادبان قایقی» است که «در افق‌ها دور و پیدا می‌شود».

زندگی‌نامه‌ی ادبی فروغ درواقع رساله‌ی دکتری خانم فرزانه میلانی، شاعر و استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا است. همت و جسارت مثال‌زدنی فرزانه میلانی در یافتن وجوه تازه‌ا‌ی از زندگی فروغ و به پرسش کشیدن آن‌ها، این کتاب را به یکی از مهم‌ترین منابع شناخت فروغ فرخزاد بدل کرده است. گرچه حقیقت زندگی شاعر در این پژوهش، به تعبیر خود او، «چون بادبان قایقی» است که «در افق‌ها دور و پیدا می‌شود».

 

 

 

بحث و اختلاف‌نظرها بر سر کیستی فروغ فرخزاد و حواشی آن موضوع تازه‌ای نیست. به خاطر دارم در نوجوانی‌ معلمانی داشتم که، به زعم ایشان، خواندن آثار فروغ فرخزاد می‌توانست ما را به موجودی یاغی و عاصی و سربه‌هوا و نافرمان بدل کند؛ صفاتی که برای دخترانی که حتی از پوشیدن کفش سفید در مدرسه نهی می‌شدند، نه مجاز بود و نه پسندیده.

امروز که پس از گذشت بیش از بیست سال از آن روزها، همچنان شاهد رنگین‌کمانی از امر و نهی‌های اجتماعی ـ سیاسی هستیم،  دور از ذهن نیست که هر کتاب و نوشته‌ای درباره‌ی زندگی فروغ فرخزاد ـ که همواره «اسیر پچ‌پچِ ترسانی از امیال نهی‌شده در دهلیزی محصور نبود» ـ با نظرات مخالف و موافق بسیار مواجه شود. این میان، کتاب زندگی‌نامه‌ی ادبی فروغ فرخزاد، همراه با نامه‌های چاپ‌نشده، یکی از مناقشه‌برانگیزترین و مهم‌ترین آثاری است که تاکنون درباره‌ی زندگی او منتشر شده است.

 

کتاب زندگی‌نامه‌ی ادبی فروغ که درواقع رساله‌ی دکتری خانم فرزانه میلانی ـ شاعر و استاد ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا ـ است، حاصل ۳۹ سال پژوهش و مطالعه و گفت‌وگوبا افرادی است که هریک به نوعی ‌توانسته‌اند با صحبت‌هایشان وجه تازه‌ای از منشور زندگی فروغ را به ما نشان دهند.

همین گستردگی پژوهش و ورود ناگزیر به حوزه‌ی خصوصی زندگی فرخزاد، چاپ عکس‌های کم‌تر منتشرشده‌ی او، به‌علاوه‌ی محدودیت‌ها و موانعی که همواره بر سر انتشار کتاب‌هایش وجود داشته، نویسنده را بر آن داشته تا، برای در امان ماندن از تیغ سانسور، کتاب را در خارج از ایران منتشر کند.

کوشش فرزانه میلانی، در همه‌ی این سال‌ها، برای رسیدن به حقیقت و جست‌وجوی هر آنچه می‌توانسته منبع یا سندی برای درک و شناخت بیشتر فروغ باشد، بی‌شک ستودنی است. او، در این بخش از مسیر، به حق نقش پژوهشگرانه‌ی خود را به‌خوبی ایفا کرده ـ پِی‌نوشت‌ها و ارجاعات هر فصل چنان مفصل‌اند و دامنه‌ی وسیعی را در بر می‌گیرند که نشان از گستره‌ی پژوهش‌های ایشان دارند.

 

خانم میلانی در فصل اول کتاب می‌نویسد: «زندگی‌نامه، در موافق‌ترین شرایط، مجموعه‌ای است از تناقض‌ها، نادانسته‌ها و حذفیاتی که با رشته‌ی روایت به هم گره خورده‌اند.» (ص ۲۸) بدیهی است که از مهم‌ترین منابع هر زندگی‌نامه‌نویسی شنیدن روایات مختلف و مصاحبه‌ با نزدیکان است. اما همواره این پرسش وجود دارد که  تا چه حد می‌توان به گفته‌های آدمیزادِ فراموشکار و اذهان تحریف‌گر اعتماد کرد.

همین بس که شاید تناقض‌های متعددی که در گفته‌های شاهدان مختلف زندگی فروغ به چشم می‌خورد برآمده از همین نقصانِ ناگزیر باشد. مثلاً آقای کیمیایی در مورد محل و نحوه‌ی دفن فرخزاد نظری دارند که دیگران مؤکداً تکذیبش می‌کنند. یا در مصاحبه‌ی خانم میلانی با آقای گلستان، ایشان منکر وجود صحنه‌ای در فیلم دریا می‌شود که، در آن، فروغ فرخزاد از پرویز بهرام سیلی می‌خورد.

اما پرویز بهرام و چند تن دیگر تأیید می‌کنند که تا آن سکانسْ مطلوبِ نظر آقای گلستان از آب دربیاید، فروغ شانزده بار از پرویز بهرام سیلی ‌می‌خورد. تناقضات دیگری از این دست ـ آشکار و پنهان ـ در دل این پژوهش و مصاحبه‌ها به چشم می‌خورد که مطالعه و کشف آن‌ها بر عهده‌ی خواننده‌ی هوشیار و تیزبین است. با این همه، پیش کشیدن این تناقضات در کنار یکدیگر از نقاط قوت این کتاب است و به ما یادآوری می‌کند که دستیابی به همه‌ی حقیقت امری محال می‌نماید، چراکه «نجات‌دهنده در گور خفته است».

 

اگر تشکیک در گفته‌های افراد نزدیک به فروغ را جایز بدانیم، انتشار نامه‌های فروغ که بسیاری‌شان برای نخستین بار در این کتاب منتشر شده‌ و مخالفت‌های بسیاری را برانگیختند، شاید منابع دست اول‌تری برای درک درونیات، التهابات و تردیدهای فروغ باشند. شاید از همین روست که حدود یک‌چهارم کتاب زندگی‌نامه‌ی ادبی فروغ فرخزاد به نامه‌های خصوصی او به افراد گوناگون اختصاص یافته است (نامه به ابراهیم گلستان، به پدر، به فریدون کار، به بهجت صدر، به مهری رخشا).

کتاب با ماجرای نخستین خودکشی فروغ در نوجوانی و طرح پرسش‌های متعددی آغاز می‌شود. میلانی در این فصل هم به چرایی و اهمیت پژوهش در کُنه زندگی شاعری چون فروغ می‌پردازد، و هم پرسش‌های بی‌جوابی را مطرح می‌کند و نشان می‌دهد که چرا باید پاسخ آن‌ها را در گذشته‌ی فروغ جست. او در جایی، با دقیق شدن در شعر «بعد از تو»، می‌گوید

«مادامی که ندانیم چرا راوی [در این شعر] یک‌شبه پیر می‌شود و می‌پندارد او را از دنیای زیبای کودکی‌اش به تعجیل ربوده‌اند و در جهان بزرگ‌سالان، جهانی پر از “جنون و جهالت” رها کرده‌اند، نخواهیم دانست چرا فرخزاد، همواره و همیشه، بر لحظه‌ی آبستن آسیب و آزار تأکید می‌کند و به عناوین گوناگون به آن بازمی‌گردد […] این گذشته‌ای که هرگز نگذشت چه بود؟» (ص ۲۲)

نویسنده می‌کوشد نشان دهد که بسیاری از حقایق ناگفته تا به امروز،‌ که به نظر ناگفته خواهند ماند، نزد کسانی است که مُهر خاموشی به لب زده و همچنان نخواسته یا نتوانسته‌اند پرده از آن راز سربه‌مهر بردارند. مثلاً پوران فرخزاد در مصاحبه‌ای پس از مرگ فروغ می‌گوید «یک حقیقتی هم در مورد فروغ وجود دارد که نمی‌توانم بگویم ـ بگذریم.» (ص ۲۱)

 

فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد

 

 

در فصل دوم که درواقع شروع داستان زندگی فروغ است، شرح مختصری از شش خواهر و برادر و وضعیت خانه‌ی پدری فروغ می‌خوانیم و عروسِ عاشق و امیدوار را، به‌رغم مخالفت مادرش، راهی خانه‌ی پرویز شاپور می‌کنیم.

ریشه‌ی بسیاری از ناملایمات بعدی زندگی فروغ را می‌توانیم در این فصل، در تصویر محمد فرخزاد، پدر فروغ، این به قول خانم میلانی «مرد جنگیِ» دیکتاتورمآب و خودخواه و هوسران ببینیم. مصاحبه با بهین‌دخت دارایی، همسر دوم پدر فروغ، از بخش‌های جذاب و خواندنی این فصل است. در این فصل تصویر متفاوتی از یکی از بزرگ‌ترین حامیان فروغ در ابتدای راه شاعری، یعنی پرویز شاپور، می‌بینیم؛ کسی که حتی پس از جدایی از فروغ، قالیچه‌اش را برای جور کردن خرج سفر او به ایتالیا می‌فروشد.

 

به رغم تصور برخی که گمان می‌برند بی‌بهر‌گی شاپور از شعر و هنر بود که فروغ را مجبور به ترک او کرد، او با نشریه‌ی خوشه، به سردبیری شاملو، همکاری می‌کرده، کتاب می‌نوشته و طراحی زبردست بوده. در پایان این فصل، مردی را که می‌گفت «تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می‌کنند» در سکوتی سرد و سنگین به خاک می‌سپاریم. او تا لحظه‌ی مرگش حاضر به مصاحبه با احدی نشد و هرگز دوباره ازدواج نکرد.

 

پرویز شاپور و کامیار و فروغ
پرویز شاپور و کامیار و فروغ

 

 

در فصل سوم کم‌کم با شاعری روبه‌رو هستیم که شعر را از بند «ادبیات مردمحور» آن دوره می‌رهاند و در «پیکری زنانه» از نو می‌آفریند؛ تهمت و تهدید و تکفیر را به جان می‌خرد و شعر «گناه» را در مجله‌ی روشنفکر منتشر می‌کند.

بخش مفصلی از این فصل به بررسی جایگاه زنان در شعر فارسی و حقوق نادیده‌انگاشته‌‌شده‌ی آنان اختصاص یافته و نویسنده، با پیش کشیدن این بحث که بیشتر به مانیفستی فمینیستی می‌ماند، به این نتیجه می‌‌رسد که پرده‌دری و پرده‌درآیی فروغ در شعر «گناه» بود که «سرانجام از معشوق مرد در ادبیات فارسی کشف حجاب کرد.»

مصائب و مشکلات حاصل از انتشار شعر «گناه»، فروغ را با هجمه‌ی سنگینی از سوی خانواده و  حتی جامعه‌ی ادبی مواجه و در نهایت، او را به قعر ظلمانی نومیدی و افسردگی پرتاب کرد. «مرد جنگیِ» این فصل ناصر خدایار است که در جنگی ناجوانمردانه فروغ را مغلوب یأس و سرخوردگی می‌کند.

 

در فصل چهارم، شاعر از تنها فرزندش جدا می‌شود و امتیاز مادربودن را وا می‌گذارد و به صراحت، در مانیفست خود، میان شعر و فرزند، شعر را برمی‌گزیند و می‌سراید «یار من شعر و دلدار من شعر / می‌روم تا به دست آرم او را».

فروغ در این فصل شاعر جوان ره‌گُم‌کرده‌ای در حضیض افسردگی است که کورسوی امید خود را، پس از بازگشت به خانه‌ی پدری، از دست داده و، تنها و بی‌یاور، در پی ریسمانی است که او را از این هاویۀ ظلمت بیرون بکشاند. او بار دیگر دست به خودکشی می‌زند، راهی بیمارستان روانی می‌شود و سپس، برای رهایی از فضای منجمد و سیاه اطراف و پایان دادن به شایعات، به ایتالیا پناه می‌برد. مصاحبه با کامیار شاپور که در این فصل آمده، از خواندنی‌ترین و ناب‌ترین بخش‌های کتاب حاضر است.

 

 

در فصل پنجم، سرانجام فروغ فرخزاد به «چراغ و آب و آینه» می‌پیوندد. شعر «فتح باغ» محصول این دوره‌ی عاشقانه است و آن که دَرِ این باغ عدن را به روی او می‌گشاید، کسی نیست جز ابراهیم گلستان. این فصلی از زندگی فروغ است که دیگر صدای عفریتۀ نومیدی را نمی‌شنویم.

او به واسطه‌ی گلستان پا به دنیای سینما می‌گذارد، در چند فیلم ایفای نقش می‌کند، تئاتر بازی می‌کند، سفر می‌رود و دفتر تولدی دیگر را منتشر می‌کند. به زعم من، تاجی (همسر اول ابراهیم گلستان)، به رغم حضور کوتاهش در کتاب، از شخصیت‌های مهم این فصل است که عمیقاً ذهن خواننده را درگیر می‌کند.

او که همچون شاپور هرگز تن به مصاحبه نمی‌دهد، با سکوتش دنیایی از رمز و راز زنانه را با خود دفن می‌کند و ما را تا ابد در حسرت شنیدن وجه تازه‌ای از این تراژدی انسانی باقی می‌گذارد. او، با سکوت عمیق و معنادارش، یکی دیگر از رازهای سربه‌مُهر این قصه‌ را تا ابد در دل خاک پنهان می‌کند. در این فصل، خانم میلانی بالأخره سکوت چندین و چندساله‌ی ابراهیم گلستان را می‌شکند و صحبت‌های صریح و قاطعانه‌ی گلستان یکی از ناب‌ترین بخش‌های این کتاب را رقم می‌زند.

 

فروغ ابراهیم گلستان

 

 

فصل ششم دوره‌ی اوج فعالیت‌های سینمایی فروغ است. او فیلم «این خانه سیاه است» را در جُذام‌خانه‌ی باباباغی می‌سازد و در آنجا، با دیدن حسین منصوری و شباهت شدیدش با کامیار و تازه شدن داغ فراق فرزندش، تصمیم می‌گیرد حسین را به سرپرستی بپذیرد. پس از آن، به ایتالیا و آلمان و انگلستان سفر می‌کند و در بازگشت، پیش از آنکه دوباره باغچه‌ها بنفشه کنند، در آستانه‌ی فصلی سرد، همۀ رازهای سربه مهرش را با خود دفن می‌کند. مصاحبه با مادر حسین منصوری در این فصل، تصویر فروغی مهربان و فروتن را از زبان زنی ساده و بی‌پیرایه برای ما تصویر می‌کند.

 

فروغ و حسین

 

 

در همه‌ی این شش فصل، فرزانه میلانی کوشیده تا با استناد به منابع متعدد و پیوند زدن آن‌ها با اشعار و نامه‌های فروغ، سیر تطور زندگی او را با زبانی شاعرانه به تصویر بکشد. اما در بخش‌هایی از کتاب، چنان شیفته‌ی تصویر شاعر شده که به نظر می‌رسد با «داستانی» صرفاً ملهم از زندگی فروغ فرخزاد روبه‌رو هستیم، نه زندگی واقعی او. برای نمونه، او با استناد به مصاحبه‌ای شفاهی‌ با حسین منصوری، داستانِ روزی را که فروغ فرخزاد فرزندخوانده‌اش را با خود به تهران می‌آورد، چنین تصویر می‌کند:

«پسرک وارد قطار شد، ولی چنان می‌لرزید که زن جوان با محبتی مادرانه او را در آغوش گرفت. قطار به حرکت درآمد. مسافر، مات و مبهوت، از پنجره نگاهی به بیرون افکند. خورشید را دید که با تمام جلال و جبروتش با او هم سفر شده است. به تیرهای برق نگاه کرد که با شتاب از پیش چشمش می‌گذشتند. ناگهان مادرش را دید که چادرش را محکم گرفته بود و به سرعت به دنبال قطار می‌دوید. خورشید و قطار و سرنشینان قطار و تیرهای برق با شتابی فزاینده به سفر خود ادامه دادند، ولی آن صحنه در آن روز فراموش‌نشدنی در آن ایستگاه پرهیاهو در ذهن مسافر حک شد.» (ص ۲۲۳)

 

عمده‌ی این تصاویر بر پایه‌ی تصویری آرمانی و پیش‌فرضی ذهنی از فروغ شکل گرفته‌اند؛ تصویر شاعری سنت‌شکن، پیشرو، اندیشگر و در هاله‌ای از تقدس.

در قالب این تصویرِ ازپیش‌مفروض، همه‌ی کُنش‌ها و واکنش‌های فروغ به‌حق و گریزناپذیر می‌نمایند. این پیش‌فرض‌انگاری نگاهی یک‌سویه به کتاب بخشیده و خواننده را از تماشای وجوه دیگر این منشور بازمی‌دارد؛ نگاهی سراسر مدح و ستایش که گرچه سعی در کشف ابعاد پنهان شخصیت فروغ و تاباندن نور به زوایای تاریک آن دارد، اما همه‌ی شک و تردیدهای نویسنده همواره در مسیر اثبات حقانیت بی‌چون‌وچرای فروغی خالی از اشتباهات انسانی است.

با این‌همه، باید اذعان کرد که همت و جسارت مثال‌زدنی فرزانه میلانی در یافتن وجوه تازه‌ا‌ی از زندگی فروغ و به پرسش کشیدن آن‌ها، این کتاب را به یکی از مهم‌ترین منابع شناخت فروغ فرخزاد بدل کرده. گرچه، حقیقت زندگی شاعر در این پژوهش، به تعبیر خود او، «چون بادبان قایقی» است که «در افق‌ها دور و پیدا می‌شود».

  این مقاله را ۱۰۴ نفر پسندیده اند

2 دیدگاه در “نجات‌دهنده در گور خفته است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *