نام کوچک: پناهجو
این مقاله را ۴ نفر پسندیده اند
وارسان شایر، شاعر جوان سومالیایی-انگلیسی شعر مشهور و ستایششدهای دارد به نام «خانه» که در آن داستان سفر پناهندهای را روایت میکند که نه به انتخاب خود که بهناچار از خانه گریخته. این شعر بیشتر خطابهای پرشور است تا بیانی آمیخته با کیفیت و تصاویر شاعرانه اما این چند سطر، توصیف هنرمندانهای است از اندوه لحظهی دلکندن از خانه که حقیقتا متاثرم میکند: «هیچکس خانه را ترک نمیکند مگر که خانه فراریاش بدهد هیچوقت فکرش به ذهنت خطور نکرده بود تنها وقتی دست به کار شدی که داشتی سرود میهن را زمزمه میکردی در حالیکه میخواستی به دستشویی فرودگاه برسی گذرنامه را پاره کنی و ببلعی و با هر تکهی غمگینی که فرو میدادی مطمئن میشدی که دیگر برنخواهیگشت» شایر در این شعر همراه با مسافری که اندوه و دلتنگیاش را همواره در چمدانش حمل میکند، نشان میدهد که پناهندگی نوعی راندهشدن و معنای غمگینی از سفر است. درحقیقت حتی سفر یا مهاجرت خودخواسته نیست، بلکه حاصل شرایط نامطلوبی است که در وطن پناهجو بر او حادث شده و او را به آنسوی مرزهای سرزمینش رانده؛ شرایطی چون تعقیب و نقض حقوق بشر، تبعیض، کشمکشهای قومی، بلایای طبیعی همچون خشکسالی، قحطی، زمینلرزه، سیل، طوفان و یا فقر و تنگدستی. پناهندگی نیز همچون تمام تجربیات بشری محفلی تسلیبخشتر از ادبیات برای بازنمایی و درک مشترک رنج بشری نیافته. راویان با روایت آلام و تجربههای غریبی که احتمالا خود یا اطرافیانشان از سر گذراندهاند، تصویری دیگر از زندگی را پیش روی جهانیان به نمایش میگذارند؛ تصویری از روح رنجدیده و در عین حال سرسختی و امیدش به بهبود زندگی. در تعریف آنچه که به عنوان ادبیات پناهندگی (اغلب در قالب زندگینامه و سفرنامه) شناخته میشود، آثاری را دربرمیگیرد که توسط یا دربارهی افرادی خلق شده که به دلایلی که پیشتر گفته شد، مجبور به گریز از وطن خود شدهاند. این روایتها معمولا وجوه مختلفی از مبارزات، تابآوری و هویت فرهنگی این آوارگان را به تصویر میکشند و درک عمیقتری از تجربیات زیسته آنها را فراهم میآورند. اگرچه واژههای «پناهجو» و «پناهندگی» اصطلاحات جدیدی هستند اما در عمل سابقهای دیرین در تاریخ و همچنین ادبیات داستانی دارند. ویرژیل در اثر حماسی خود «انئید» داستان «آئنیاس» قهرمان اسطورهای روم را تعریف میکند. او که از جنگی باستانی در غرب آسیا گریخته، در جستجوی سرزمین امنی از دریای مدیترانه میگذرد و سرانجام در ایتالیا ماوا میگزیند و همانجا سلسلهای را تأسیس میکند که بعدها امپراتوری روم نام میگیرد. در ادبیات ایران نیز، میتوان به شاهنامه و ماجرای پناه جستن سیاوش در سرزمین توران اشاره کرد. اما شناختی که ما امروز با دریافتی که از معنای واژههایی چون مرز، دولت و ملت داریم، احتمالا برمیگردد به تغییر جهان پس از جنگهای جهانی اول و دوم، و نیز شکلگیری ادبیات مدرن. این داستانها روایتگر سرگذشت کسانیاند که در گریز از آسیبها و ویرانیهای دوران جنگ، بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، و یا در هراس از بگیروببندهای حکومتهای خودکامه، روانهی سرزمینی دیگر شدهاند. نکتهی تراژیک این تجربه آن است که مسافران پس از رسیدن به مقصد، نه سفرشان به پایان میرسد، نه مصیبتهایشان. در بسیاری از مواقع این مهاجران از سوی مردم و کشور میزبان پذیرفته نمیشوند که درنتیجه یا باید روانهی سرزمینی دیگر شوند و یا برای سازگارشدن و ساخت هویت مورد پذیرش، خود را به آب و آتش بزنند. در نیمقرن اخیر، ادبیات پناهندگی مسیر پرشتابی را در جهان طی کرده و حجم داستانهایی با این موضوع روزبهروز بیشتر میشود. اینکه دلیلش چیست، حتما نیاز به بررسی دارد. شاید جنگها و بحرانهای اجتماعی، جهانیشدن و ارتباط تنگاتنگ ملتها با یکدیگر، پدیدهی مهاجرپذیری کشورهای ثروتمند، و حتی شاید افزایش تعداد داستاننویسان و اهمیت یافتن تجربههای شخصی. در ایران نیز مهاجرت موضوع تازهای نیست، از دوران جنگ جهانی اول و دوم گرفته تا بهخصوص دوران پس از انقلاب، همواره یکی از دلمشغولیهای اساسی زندگی روزمره تعداد قابل توجهی از خانوادههای ایرانی موضوع مهاجرت بوده، که البته هرچه به دوران حاضر نزدیکتر میشویم شدت و کثرت بیشتری یافته. اما از سالهای نزدیک به دههی نود شمسی، همزمان با افزایش نرخ سرسامآور مهاجرتها، چه مهاجرت ایرانیها به خارج از کشور و چه مهاجرت افغانستانیها به داخل ایران، استقبال جامعهی ادبی از این موضوع بیشتر شده و آثار داستانی بیشتری در زمینهی مهاجرت و پناهندگی پدید آمدهاند. اگرچه بین تعداد آثار نوشتهشده بهوسیلهی نویسندگان ایرانی نسبت به گستردگی موضوع مهاجرت در زندگی ایرانیان هوز فاصلهای است، اما این نوع ادبیات درحال رشد است و میتواند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. در این پرونده سراغ ادبیات پناهندگی در بین نویسندگان ایرانی رفتهایم. این نویسندگان که اغلب جوان هستند و احتمالا با دلمشغولی جمعی نسل خود برای مهاجرت بهخوبی آشنایند، توانستهاند آثار درخورتوجهی را پدید آورند و تصویر تازهای از مبارزهی انسان برای زنده ماندن، دلتنگی برای خانه، جستجوی زندگی بهتر، بحران هویت و بازآفرینی زندگی نشان دهند؛ تصاویری که اغلب از دل مضامینی چون بحرانهای اجتماعی و سیاسی امروز ایران و جهان سر درآوردهاند. در ابتدا به یکی از آثار مطرح سالهای اخیر بپردازیم. «هیچ دوستی بهجز کوهستان» نوشتهی بهروز بوچانی، روایت نویسنده است از آنچه که خود در مسیر پناهندگی و اسارت در کمپ پناهجویان از سر گذرانده. نقدهای مثبت و منفی بسیاری دربارهی این اثر نوشته شده. در ادامه برای آشنایی بیشتر با این کتاب و نویسندهاش ابتدا مروری بخوانید از گیسو فغفوری و پس از آن نگاهی کنید به نقدی که پردیس جلالی بر آن نوشته. نام کوچک: پناهجو
پناهندگی به روایت نویسندگان ایرانی















یک دیدگاه در “نام کوچک: پناهجو”
پناهندگی یکی از دردهای بشر امروز است… ممنون از مطالب خوب و خواندنی