سووشون از نگاه دیگران
منتخبی از نظرات افراد مختلف درباره سووشون، نظراتی که از میان کتابها و گفتگوها انتخاب شدهاند و اغلب قصد دارند نگاهی تحلیلگر به لایههای سطحی و درونی اثر داشته باشند. نظراتی که سووشون را گاه مثل یک سند تاریخی میبینند و گاه یک اثر نمادین.
منتخبی از نظرات افراد مختلف درباره سووشون، نظراتی که از میان کتابها و گفتگوها انتخاب شدهاند و اغلب قصد دارند نگاهی تحلیلگر به لایههای سطحی و درونی اثر داشته باشند. نظراتی که سووشون را گاه مثل یک سند تاریخی میبینند و گاه یک اثر نمادین.
* «میتوان گفت دانشور در نگارش این رمان (سووشون) از دو صناعت ایرانی استفاده کرده است: براعت استهلال و نقاشی مینیاتوری. براعت استهلال در شعر کهن ما حکم دیباچه یا آغاز کلام را داشت، به گونهای که شاعر با اشارات ظریف و تلویحی، خواننده را برای داستانی که در بخشهای بعدی شعر بازگفته میشد آماده میکرد. نقاشی مینیاتوری، که هم در هنرهای تجسمی ما مسبوق به سابقهای طولانی است و هم در طرح قالیهای ایرانی، شخصیتها و مکانها و رویدادها را در ابعادی کوچک ترسیم میکند.
هرچند که تصویر مینیاتوری لزوماً کوچک است، اما همه نشانهها از ماجرایی مفصل را در خود به صورت فشرده میگنجاند. به طریق اولی، دانشور نیز با صحنهی اول رمان که بسیار کوتاه است، هم سرنوشت تراژیک یوسف در جایگاه قهرمان تنها مانده و بییاور را پیشاپیش اداره میکند و هم پویایی زری به منزله زنی که سرانجام تزلزل و آرامش خواهی بیثمر را کنار میگذارد تا راه همسرش را ادامه دهد.»
حسین پاینده. کتاب گشودن رمان. نشر مروارید. 98
* «در این رمان ما خانواده را در دل اجتماع میبینیم و بازتاب همه اتفاقاتی که در اجتماع میافتد، به نوعی در خانه نیز نمود مییابد. دانشور با این روش استادانه نشان میدهد که خانه و اجتماع چقدر به هم شباهت دارند، که این موضوع نیز یکی از برجستگیهای این رمان است. همچنین او برخلاف اینکه گفته میشود زنان در تحولات تاریخی نقش ندارند، نشان میدهد که آنها چقدر در اتفاقات تاریخی و تحولات اجتماعی و جنگها نقش داشتهاند. او در همین رمان است که چشماندازی از آینده زنان را به ما نشان میدهد.
یکی دیگر از مسائل مهمی که در این رمان به خوبی قابل بررسی است، جزئینگری دانشور است. او در این رمان تمام اشیا و آداب فرهنگی ما را مانند یک مستند برایمان روایت میکند.
حسین سناپور. نشریه کتاب ماه ادبیات. تیر91
* «دورهای از زندگیام، شاید یکسال، تحت تاثیر کتاب سووشون سیمین دانشور بودم. تابلوی سیاوش من شاید تحت تاثیر این اثر سیمین دانشور بود.»
ایران درودی. نشریه کلک. شماره 89
* «این کتاب به طور عمده سیاسی و اجتماعی است، ولی در لایه دیگر کتاب، زندگانی زن طبقه متوسط جامعه ما در دوره پس از شهریورماه 1320و سقوط حکومت رضاشاهی به نمایش گذاشته میشود، و همین لایهی کتاب است که از اهمیت ویژهای برخوردار است.»
عبدالعلی دستغیب. نشریه ادبیات داستانی. اسفند72
* «عنصر تیپیکال روحیه ملی ما ایرانیها و این سرنوشت مکرر محتوم در این اثر جای خودش را پیدا کرد و به همین جهت هم عملا نام «سیاووشون» به خودش گرفته بود. این کتاب بسیار موثر بود. برای اینکه در دورهای منتشر شد که جامعه ما از مراحل سیاسی خاصی گذر کرده بود و میخواست فرصتی پیدا کند تا یک بار دیگر خودش را ببیند و خودش را بازبشناسد و سووشون در جهت این شناخت بسیار موثر بود. از جهت بیان ادبی هم سووشون یک اثر ادبی بسیار قابل تامل و کم نقص بود.»
محمود دولت آبادی. گفتگو با مهرداد قاسمفر 1390
* «سووشون به حق یک رمان معاصر است: معاصر است چون حداقل از نقالیها و درازنفسیهای معمول آثاری چون شوهر آهوخانم، کلیدر، جای خالی سلوچ، مبراست؛ رمان است یعنی متعلق به عوالم خیال و خلق است و در نتیجه حداقل از عکسبرداری صرف از واقعیات قراردادی اجتماعینویسهای ما در آن خبری نیست؛ سوم آنکه رمان معاصر است چون ثبت تجربه صادقانه و درونی یک دوره تاریخی است از منظری بدیع برای ما، منظر یک زن معمولی، و نه سرهم بندی، جعل و تحریف واقعیتهای تاریخی برای بزرگ نمودن منیتهای حقیر ما. مهمتر از همه اینکه سووشون ساختمانی فی نفسه مستقل و بهنجار دارد.»
هوشنگ گلشیری. جدال نقش با نقاش. کتاب نقد آگاه. 1363
* «بی تردید سووشون یکی از مهمترین آثار ادبی است. رمان معاصر ارزشمندی که دیدیم چه استقبالی از آن شد و هنوز هم بعد از چند دهه سووشون از همین اقبال برخوردار است. این رمان به زبانهای زیادی ترجمه شده و پنجرهای است رو به ادبیات معاصر ایران که به غیر ایرانیها امکان میدهد با ادبیات معاصر ما و یکی از درخشانترین نمودهایش آشنا شوند. به نظر من این یک کار درجه یک جهانی است اما در مورد آثار بعدی خانم دانشور نمیتوانم همین نظر را داشته باشم. اما به طور کلی سیمین دانشور پیشروترین نویسنده ایران است.»
جواد مجابی. نشریه آزما. فروردین 91
* «سووشون نوشته سیمین دانشور آغازگر فصلی تازه در تاریخ داستاننویسی ایران به شمار میآید. دانشور در این داستان پرحرکت و ماجرا، با نثری شاعرانه، دقیق و محکم، تصویری درونی و هنرمندانه از تحولات منطقه فارس در سالهای جنگ دوم جهانی به دست میدهد. شخصیتهای رمان باقدرت مشاهده درخشانی ترسیم شدهاند؛ آنقدر مشخص که هر یک روحیه و عملکرد گروه اجتماعی معینی را مجسم میکنند. البته هیچ یک از آنان در حد تیپ نمیمانند، همهشان فردیتی خاص دارند و به آسانی از یکدیگر تمیز داده میشوند. فکر اصلی رمان، پرداختن به انسان مبارز است.
سووشون را رمانی رمزی سیاسی دانستهاند که از دو لایه تشکیل شده است. در لایه ظاهری، حوادث رفته بر زری و خانواده اوست در محدوده نیمه اول سال 1322.
زری میخواهد در درون کشور ایران کشور خاص خود را از آشوب و مرض و قحطی و مرگ حفظ کند اما سرانجام جنگ و دیگر بلاهای آن سالها به خانه او راه مییابند. از همین شرح کوتاه میتوان لایه درونی یا رمزی سووشون را دید، مثلا مابهازای خانه همه ایران است و مابهازای زری، زن به طور کلی. و یوسف نماینده یک قشر روشنفکر این مملکت است و خلاصه آنکه آنچه بر این خانه و خانواده میرود بر همه کشور ما رفته است.»
حسن میرعابدینی. کتاب صدسال داستان نویسی در ایران
* «زری در سووشون مغلوب و مفتون یوسف است. او چنان مجذوب همسرش است که شخصیتش در نیازها و امور روزمره او حل میشود. یوسف از دیدگاه زری انسان معمولی نیست. ابرمردی است پر توش و تلاش. قهرمانی است جسور و متهور. پدری است نمونه. مبارزی خستگی ناپذیر. نیک اندیش و نیک سرشت.
از لحظهای که او را میبینیم بر ذهن و اندیشه زری مسلط است و گویی او را تسخیر کرده. شاید به همین دلیل است که علی رغم همه عشق و محبت بین آن دو فقط بعد از مرگ یوسف است که زری فردیت خود را باز مییابد:
«زری مثل مرغی بود که از قفس آزاد شده باشد. یک دانای اسرار به او ندا و نوید داده بود. نه یک ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن شد. دیگر میدانست که از هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا نخواهد ترسید.» و اگر زری در یوسف حل است، یوسف هم محبوس تصویری است که زری و در غایت اجتماع از او ساخته است. او مصلوب چهرهای تخیلی است. مغلوب قالبی تنگ. پیوسته بر صحنه، صحنه زندگی، با سرنوشت و نقشی از پیش تعیین شده. در بند. محجوب در حجاب «مردانگی». مرد و همیشه مرد و باز هم مرد با ویژگیها و خصوصیات انعطاف ناپذیر «مردانگی».
یوسف لحظهای امان «مرد» بودن ندارد. تازه اگر هم بخواهد لختی نقشش را رها کند اطرافیانش نمیگذارند. مثلا خود زری مدام با وسوسهای حیرت آور مراقب است که مبادا زندانی ذهنش عصیان کند و او با چهره ناشناخته و واقعی شوهرش مواجه شود. در تمام طول کتاب زری به کرات به «زبانم لال»، «خدا نکند»، دروغهای مصلحتی، سکوتهای اضطراری و پرده پوشیهای پی در پی متوسل میشود تا یوسف همچنان در مسند قهرمانی و خدشه ناپذیر «مردانگیش» باقی بماند.
و بهای این ابرمردی چه گزاف است چون در سراسر کتاب یوسف شاهد تحول و تحرکی در شخصیت و اندیشه خود نیست. برعکس زری مدام در تکامل است. اگر در اولین خطوط کتاب او را ترسان و لرزان میبینیم در واپسین لحظات دیگر از «هیچ کس و هیچ چیز نمیترسد.» اگر در آغاز مرغی در قفس است بالاخره از قفس رها میشود و
« نه یک ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن.» و همین رشد و انعطاف و تغییرپذیری، همراه با تردید و دودلی از زری چهرهای مشوش ولی زنده و انسانی تصویر میکند در حالی که یوسف شخصیتی پوشالی دارد. ببری است کاغذی.
مردی زندانی «مردانگی» خویش. نه تغییر میکند نه رشد. نه شک میکند نه تردید. در سراسر کتاب و علیرغم تمام اتفاقاتی که برایش میافتد افقهای فکری و احساسی تازهای به رویش گشوده نمیشود. گویی نفوذ عمیق و گسترده نقشی که باید اجرا کند راه رشد را بر او بسته. او کمتر عمل میکند. یوسف مرد عکس العمل است. با این همه زری شیفته اوست. شاید چون چاره دیگری ندارد.. از سویی این دلبستگیها و وابستگیها زیباترین و انسانیترین ویژگیهای زری است و از دیگر سو سد راه تکامل و آزادیاش.»
فرزانه میلانی. نیلوفر آبی در مرداب هم می روید. نشریه نیمه دیگر. شماره هشتم. پاییز 67
* «آیا سووشون از پیدایی یک فصل تابناک رمان خبر میدهد؟ سخن گفتن در اینباره همان قدر دشوار است که سخن گفتن دربارهی این آخرین اثر خانم سیمین دانشور که پیش از این او را به عنوان نویسنده مجموعه قصههای کوتاه شهری میشناختیم. در حالی که دلایل آشکار و نیمه آشکاری به نیاز گفتگو کردن از سووشون قطعیت میبخشد، به همان دلایل نیز یک بررسی همه جانبه و دقیق از این اثر دشوار مینماید.
در حالی که میتوان از انگارهها و مقاصد بیپیرایهی اثر که در قالب ستایش ایدهآلهای دست نیافتنی یک قوم که بر زمینهای سیاه از فاجعه و شهادت تجلی میکند سخن گفت (و این خود به آسانی غرقه شدن در مبحث کوچک نقد متعارف است)، رمان ما را اما در برابر نما و نمودهای دیگری باقی مینهد و فرصتهای تازهای از ارزیابی مفاهیم و معیارها به ما ارزانی میدارد تا در فضیلتهای شکلی آن تأمل کنیم-نظارتی از درون و بیرون.»
قاسم هاشمی نژاد. روزنامه آیندگان سال 1348 (بوته بر بوته. هرمس 98)
سیمین دانشور: «دلیل اقبال فراوان مردم را به سووشون در مصاحبههای طاق و جفتی که کردهام گفتهام. در سطح رمان آن نگاه مرثیهوار به جلال و پیشبینی مرگش هست اما در ژرفنا، زاری بر سوگ سیاوش، زاری بر ملت ایران است.
مروری بر تاریخ ایران به شما نشان میدهد که کشور ما چهارراه حوادث بوده. هرکه آمده، لگدی به ما زده و تا مدتها نرفته. اسکندر آمده و جانشینان سلوکی تا قریب یک قرن و نیم در این ملک جاخوش کردهاند. مغول آمده و ایلخانیان تا مدتها امان ما را بریدهاند. تیموریان دست مغول را از پشت بستهاند.
آن یکی از سرها منار ساخته، آن دیگری در نیشابور حتی سگ و گربه را زنده نگذاشته و تازه امرا و شاهان خودی، همواره بلای جان ما بودهاند. یکیشان آدمخور داشته و از ریخت هرکس خوشش نمیآمده به آدمخوارش دستور میداده که بخورش. آن دیگری انتقام خواجگی خود را از مردم کرمان گرفته و یک چارک چشم _مقدار دقیقش را نمیدانم- از مردم بیگناه درآورده.
شما در تاریخ کمتر کشوری میخوانید که حکمرانی یا پادشاهی برادران و پسران خود را از ترس رقابت آنها با خودشان کشته باشد یا کور کرده باشد. و در دویست و اندی سال اخیر استثمار و استعمار غرب از نوع کهنه و نواش شیره جان ما را مکیده و هنوز هم دست از سر ما برنمیدارند. تا همین آخرین پادشاه این کشور چرا بایستی به جای آن که از مصدق پشتیبانی کند، با ایدن و ایزنهاور گاوبندی کرده باشد.
حالا در جمهوری اسلامی با وجود خواست درست و محکم «نه شرقی، نه غربی» چقدر هم شرق و غرب برایمان خط و نشان میکشند و گربه میرقصانند، و تازه من از آفات سماوی و ارضی که همواره گریبانگیر این مملکت بوده حرفی نزدم، از زلزله و سیل. همین سیل اخیر تجریش و نقاط دیگر. آنفولانزا را هم یادم رفت پیش از تولد من روی داده و کشتار کرده.
در سووشون به ایهام بر داغهای مردم ایران گریستهام، اما امید هم دادهام.
سووشون به فتح سین، شکسته شده یا تلفظ محلی «سیاوشان» است و معنای آن زاری کردن به سوک سیاوش است. چون شیرازیها سیاوش را به فتح واو تلفظ میکنند، بنابراین تعزیه سیاوش را هم سووشون به فتح سین میگویند. اما سووشون به ضم واو اول و فتح واو دوم هم غلط نیست چرا که در تهران سیاووش میگویند –به ضم هر دو واو- اما چون صحنه اصلی رمان در شیراز است و تعزیه را هم تا مدتها در ممسنی و بیشتر اطراقگاههای عشایر میدادند و سووشون را به فتح سین تلفظ میکردند، غرض خود من هم همین تلفظ است.
سه بار این تعزیه را دیدهام و هربار وقتی سر بریده سیاوش در طشت به حرف میآمد و میگفت: «و جدا کِردن رأس منیرُم» بر ستمهایی که بر مردم ایران رفته گریستهام. این جور مواقع نمیشود خندید.»
نشریه کیهان فرهنگی. شهریور 1366