سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

از زبان مدرس صادقی: گزیده‌ی مصاحبه‌ها

از زبان مدرس صادقی: گزیده‌ی مصاحبه‌ها

 

هر نویسنده‌ای با مجموع گفتگوهای مطبوعاتی که انجام می‌دهد یا حتی با انجام ندادن گفتگو، یک تصویر از خود می‌سازد. یک پرسونا. بسیاری از آن‌چه روزنامه‌نگاران یا حتی منتقدها درباره نویسندگان یا هنرمندان می‌نویسند خودآگاه یا حتی ناخودآگاه متاثر است از آن‌چه نویسنده یا هنرمند خود درباره خود روی زبان‌ها انداخته است. در واقع مصاحبه‌های نویسندگان را هم باید خواند و هم باید نخواند. باید خواند چون اولاً گاهی بسیار شیرین است و ثانیاً سرنخ‌های مهمی دراختیار خواننده و منتقد قرار می‌دهد و نباید خواند چون بهرحال نباید به آن اتکا داشت. جعفر مدرس صادقی هم از این قاعده مستثنی نیست.

هر نویسنده‌ای با مجموع گفتگوهای مطبوعاتی که انجام می‌دهد یا حتی با انجام ندادن گفتگو، یک تصویر از خود می‌سازد. یک پرسونا. بسیاری از آن‌چه روزنامه‌نگاران یا حتی منتقدها درباره نویسندگان یا هنرمندان می‌نویسند خودآگاه یا حتی ناخودآگاه متاثر است از آن‌چه نویسنده یا هنرمند خود درباره خود روی زبان‌ها انداخته است. در واقع مصاحبه‌های نویسندگان را هم باید خواند و هم باید نخواند. باید خواند چون اولاً گاهی بسیار شیرین است و ثانیاً سرنخ‌های مهمی دراختیار خواننده و منتقد قرار می‌دهد و نباید خواند چون بهرحال نباید به آن اتکا داشت. جعفر مدرس صادقی هم از این قاعده مستثنی نیست.

 

 

قصه نوشتن از کجا شروع می‌شود؟
اول یک طرح کلی دارم، بدون یک طرح کلی و یک چهارچوب اولیه شروع نمی‌کنم. ولی در حین کار خیلی چیزها مشخص می‌شود. یعنی برای خودم یکجور حالت مکاشفه دارد. فرم در حین کار به دست می‌آید. آن چیزی که اول از همه به‌اش فکر می‌کنم پلات است. یعنی قصه‌ای که قرار است تعریف کنم… اول همه چی با یک قصه شروع می‌شود و این قصه می‌رسد به قصه بعدی و قصه‌های بعدی و آن‌وقت کم کم به جایی می‌رسم که می‌بینم دارم می‌رسم به یک فرم. (گفتگوی مجید اسلامی و مانی حقیقی با جعفر مدرس صادقی، مجله هفت، شماره ۱۰ ، اردیبهشت ۸۳)

 

نویسنده باید برای چه کسی بنویسد؟
نویسنده باید خیلی ساده‌لوح و درمانده باشد که به حرف آن‌هایی که بیرون گود نشسته‌اند و دارند تماشا می‌کنند گوش بدهد. نویسنده نه برای آن خواننده‌هایی که از کارهای چاپ شده او خوش‌شان آمده است و لی‌لی به لالاش گذاشته‌اند می نویسد و نه برای آن منتقدی که بیرون گود نشسته است و فقط دارد تماشا می‌کند. نویسنده فقط برای خودش می‌نویسد. (گفتگو با میلاد ظریف، ماهنامه تجربه)

 

نویسنده هم یک جور عمله است

شما برای این‌که یک نانی هم بپزید، باید اول یک تکه خمیر بردارید و آن هم به اندازه، نه کم نه زیاد، و بعد پهنش کنید و بعد بزنید به تنور و بعد تازه باید مواظب باشید که به موقع برش دارید و از تنور بکشیدش بیرون. اگر زود بردارید هنوز نپخته است و اگر دیر بردارید می‌سوزد و داد مشتری درمی‌آید… هرکاری یک زحمتی دارد، نان پختن، سیب‌زمینی پوست کندن، جارو زدن، آجرچینی، ماله کشیدن… این نویسنده است فقط که خیال می‌کند بدون زحمت و یکشبه می‌تواند به مقصود برسد و یک شاهکاری خلق کند که بزند توی دهن جیمز جویس و روی فاکنر را کم کند. ای کاش نویسنده هم می‌پذیرفت که دارد یک کاری انجام می‌دهد و نویسندگی هم یکجور عملگی است. (مدومه به نقل از شرق ۲۷ مرداد ۹۵)

مدرس صادقی، نویسنده‌ای که خودش را در مقابل ادبیات رایج دهه‌های گذشته تعریف می‌کند
در دهه‌های گذشته رمان‌هایی که با زمینه‌ی تاریخی و به تقلید از «دن آرام» شولوخوف و «جان شیفته»ی رومن رولان و ادبیات خلقی رئالیسم سوسیالیستی نوشته می‌شد طرفدارهای خیلی زیادی داشت، اما چه خوب که در دهه‌های شصت و هفتاد از این ادبیات تا اندازه‌ای یک فاصله‌ای گرفتیم و نزدیک‌تر شدیم به روابط انسانی و احوالات شخصیه که هسته‌ی اصلی رمان و ذات و بنیاد رمان است. اما چه حیف که غلتیدیم به ورطه‌ی تقلید از رمان نو و سوررئالیسم آمریکای لاتینی و این اواخر هم قصه‌های گلخانه‌ای و شرح کسالت‌بار و خنثای روزمرگی. شاید این شیوه از داستان‌سرایی باشد که شما دوست ندارید و در نقطه‌ی مقابل داستان‌های قرار می‌دهید که بیرون از چهاردیواری خانه و توی کوچه و خیابان و در بستر تحولات اجتماعی اتفاق می‌افتند. اما اشتباه نکنید. شما حتا توی چهاردیواری خانه‌ی خودتان هم توی متن جامعه و در معرض تاریخ قرار دارید. (مدومه به نقل از شرق ۲۷ مرداد ۹۵)

 

سابقه ژورنالیستی و تاثیر آن در سرراست نوشتن
سال‌ها پیش روزنامه‌نگاری می‌کردم. تمرین نوشتن. ترجمه، نقد کتاب، خبرنویسی، گزارش نویسی. اما مشغله اصلی و کاری که بیشتر از هرکار دیگری جدی می‌گرفتم، داستان‌نویسی بود که تازگی‌ها شروع کرده بودم. یکی دوتا داستان این طرف و آن طرف، توی ضمیمه ادبی آخرهفته‌های روزنامه، توی ماهنامه رودکی، توی پیک جوانان، چاپ کرده بودم. اما سه چهار برابر آن‌چه که چاپ می‌کردم پاره می‌کردم و می‌ریختم دور. تحت تاثیر ترجمه‌هایی که خوانده بودم، یک چیزهایی می‌نوشتم که راضیم نمی‌کرد. احساس می‌کردم ادا توش بود. قرتی‌بازی و روشنفکربازی توش بود. اما توی روزنامه مجبور بودم یک جور معقولی کار کنم. کار روزنامه تجربه خیلی درخشانی بود برای من و خیلی چیزها به من یاد داد. بیشتر گزارش می‌نوشتم. گزارش صفحه پنج، اولین صفحه لایی روزنامه. توی گزارش دیگر نمی‌شد قرتی‌بازی درآورد. جای جنگولک بازی نبود. باید سرراست و بدون ابهام می‌نوشتی. روزنامه جای تفنن و قرتی‌بازی نیست. اولین شرط روزنامه‌نگاری این است که باید بتوانی ارتباط برقرار کنی و ساده و سرراست بنویسی. گزارش‌هایی که می‌نوشتم سرراست و دودوتا چهارتایی بود و یاد گرفته بودم که بدون حواشی و بدون ابهام بنویسم و بپردازم به اصل مطلب. اما توی گزارش‌هایی که می‌نوشتم کم‌کم شروع کردم به تقلب و جعل واقعیت. حرف توی دهن مردم می‌گذاشتم. آدم‌هایی درست می‌کردم که وجود خارجی نداشتند. نه وجود داخلی داشتند و نه وجود خارجی و از قول آن‌ها حرف‌هایی می‌زدم که خودم دلم می‌خواست و به درد گزارشم می‌خورد. خود به خود و به طور خیلی غریزی داشتم برمی‌گشتم به سمت داستان‌نویسی، اما این دفعه با یک نگاه دیگر و یک استنباط دیگر… (گفتگو با روزنامه اعتماد)

درباره منتقدان
یکی از کارهای هر منتقدی فکر می‌کنم این است که با همین اولین تصورات و سوءتفاهم‌های ساده‌لوحانه دربیفتد، نه اینکه تحت تاثیر آن‌ها باشد. من که فکر می‌کنم در اغلب مواقع منتقدین از خواننده‌های معمولی خیلی عقب‌ترند و به همین دلیل است که نمی‌توانند هیچ تاثیر مثبتی بگذارند و فقط به سوءتفاهم‌ها دامن می‌زنند و خوانندگان محترم را سردرگم می‌کنند. فقط همین کار را خوب بلدند. (گفتگو با روزنامه اعتماد)

اظهارنظرهای جنجالی درباره دیگران
گلشیری معلم خوبی نبود. گلشیری به جای اینکه یک معلوماتی دراختیار بچه‌ها بگذارد و یک زمینه‌ای برای آنها به وجود بیاورد تا بتوانند یک دست و پایی بزنند و خودشان را پیدا کنند… راه‌حل شخصی خودش را به آنها تحمیل کرد و دست و بال آنها را بست…
..گلشیری استاد بود در این فن. یک قصه‌ای را که می‌شود به راحتی تعریف کرد، به یک صورت پیچیده و مبهم و معماگونه‌ای درمی‌آورد و یک کاری می‌کرد که خودش هم توی این هزارتویی که خودش ساخته بود گیر می افتاد و اسم این کار را هم می‌گذاشت تکنیک. (گفتگو با محسا محبعلی در مجله سینماادبیات)

«بوف کور» یک راه حل شخصی و عصاره یک دوره از زندگی یک نویسنده بود. تیر خلاص بود. نویسنده هر چی داشت در این کتاب خالی کرد و به‌همین دلیل و به‌دلیل خالص بودن و صادقانه بودنش تکان‌دهنده از آب درآمد. «بوف کور» یک اعتراف و یک حدیث نفس بی‌ریا و صادقانه است که از درون یک آدم ریخت بیرون و از قضای روزگار خیلی هم درست از آب درآمد. اما این کتاب تکرارشدنی نیست، اصلاً قابل تقلید نیست، نمی‌تواند الگو باشد یا حتی راهنما باشد یا چیزی به شما یاد بدهد. بلکه بر عکس، می‌تواند باعث یک سوء‌تفاهم بزرگی بشود – که شد. یک نسلی از نویسنده‌های بعد از خودش را دچار این سوء‌تفاهم کرد که می‌توانی فقط از خودت بنویسی و برای خودت و برای سایه‌ات و برای عمه‌ات بنویسی و از کابوس‌ها و دلهره‌های شخصی‌ات حرف بزنی و به این ترتیب از زیرِ ساختن و معماری داستان و همه مشقت‌هایی که برای این کار لازم است در بروی و همه شلختگی‌ها و بی‌انضباطی‌ها و من‌سرایی‌های خودت را به حساب گیج و گولی راوی بگذاری. صادق هدایت فقط «بوف کور» نیست. صادق هدایت داستان کوتاه هم می‌نوشت. صادق هدایت داستان‌نویس دوتا مسیر موازی را طی کرد و در هر دو مسیر به بن‌بست رسید. یکی مسیر ناهموار و کج و معوج «زنده به گور» و «سه قطره خون» که خوشبختانه ختم به خیر شد و شاهکاری مثل «بوف کور» از توش بیرون آمد و یکی هم مسیر هموار و سرراست «زنی که مردش را گم کرد» و «عروسک پشت پرده» و «شب های ورامین» و «سگ ولگرد» که بدبختانه به «حاجی آقا» منجر شد و راه به جایی نبرد.

من خیال می‌کنم که آقای براهنی خیلی باسوادتر بود از گلشیری و قابلیت تدریس و معلمی‌اش هم خیلی بیشتر بود، اما آرتیست نبود. انگیزه‌ اصلی او برای نوشتن معلوماتی بود که داشت و آنچه می‌نوشت از درون او نمی‌جوشید. گلشیری آرتیست بود و هر چه می‌نوشت از درون او می‌جوشید. (گفتگو با محسا محبعلی در مجله سینماادبیات)

درمورد کلاس‌های داستان‌نویسی
من اصلاً خوشبین نیستم به این کلاس‌ها. یک جور وقت تلف کردن و سرگرمی است این کلاس‌ها و چیزی هم از توش درنمی‌آید. یک معاشرتی با هم می‌کنند و یک پُزی هم به هم می‌دهند و آخر سر هم چیزی دست‌شان را نمی‌گیرد. یک چیزهایی هست که یادگرفتنی و یاددادنی است و یک چیزهایی هست که نه می‌شود یاد داد و نه می‌شود یادگرفت، باید از توی وجود هر آدمی بیاید بیرون. آن چیزهایی که یاددادنی و یادگرفتنی هست، یک عالمه کتاب نوشته شده است در موردشان. این که داستان اصلًا چی هست و یعنی چه، از کِی و کجا شروع شد، داستان مدرن چه فرقی می کند با افسانه و حکایت، تاریخچه رمان، شخصیت‌سازی چه طور می‌شود کرد، پلات چی هست، چرا یک داستان باید پلات داشته باشد و اگر نداشته باشد چه اتفاقی می افتد… در مورد این مسائل فنی یک عالمه کتاب و مقاله نوشته شده است که خیلی‌هاش را هم در سال‌های اخیر به فارسی ترجمه کرده‌اند و در دسترس عموم است و توی اینترنت هم هست. این دیگه کلاس نمی‌خواد.
آن چیزهایی هم که یاد گرفتنی و یاددادنی نیست یا این که باید باهاشان به دنیا آمده باشی و یا این که باید تجربه شخصی و با استخوان خُرد کردن بهشان برسی. کاری از دست کلاس و استاد ساخته نیست. (گفتگو با میلاد ظریف، ماهنامه تجربه)

عادات نوشتن
موقع نوشتن صد در صد تمرکز لازم دارم، ولی این به آن معنا نیست که اگر کسی تلفن بزند جواب ندهم یا شبانه‌روز خودم را توی اتاقم حبس کنم. چون چیزی که دارم باش سروکله می‌زنم آنقدر ذهنم را به کار گرفته است که به این سادگی‌ها و با یک سلام و علیک و احوال‌پرسی لطمه‌ای نمی‌بیند. نویسنده‌هایی هستند که وقتی می‌خواهند کار کنند، خودشان را توی اتاق حبس می‌کنند یا می‌روند مسافرت و سه ماه خودشان را با زنجیر می‌بندند به صندلی و از این حرف‌ها. هرکسی یک شیوه‌ای دارد. اما من هیچ‌وقت این جوری کار نکرده‌ام.  یعنی خودم را مقید نکرده‌ام که با برنامه‌ریزی یک کاری را انجام بدهم. گذاشته‌ام خود کار مقیدم کند… اگر روی فرم نباشم که اصلا کار نمی‌کنم. وقتی دارم کار می‌کنم، یعنی روی فرم‌ام. (گفتگوی مجید اسلامی و مانی حقیقی با جعفر مدرس صادقی، مجله هفت، شماره ۱۰ ، اردیبهشت ۸۳)

نویسنده از اول تا آخر عمرش یک داستان را می‌نویسد
هر داستانی خوب که فکرش را می‌کنم، می‌بینم ادامه داستان قبلی است. نویسنده از اول تا آخر فقط یک داستان می‌نویسد. هر کتابی که چاپ می‌کند، فصلی از همان یک داستان است. به ظاهر ممکن است داستان‌هایی که می‌نویسد هیچ ربطی به هم نداشته باشند. درست مثل اینکه هر روزی در زندگی هر آدمی با روزهای قبلی یا بعدی فرق می‌کند، یا هر ماهی با هر فصلی یا هرسالی. اما همه این‌ها یک زندگی بیشتر نیست. همان‌طور که یاد یک روز یا یک ساعتی از یک روز همچنان زنده می‌ماند و با تو هست، یک داستان هم همچنان با تو هست و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. (گفتگو با روزنامه اعتماد)

 

  این مقاله را ۲۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *