vinesh وینش
vinesh وینش

 

سایت معرفی و نقد کتاب وینش همکاران

آسفالتی‌ها: تراژدی شهری کودکان خیابانی

خانه‌گریزی و فرار کودکان از خانواده، پدیده‌ی شوم فرهنگی و بیماری اجتماعی عصر حاضر به شمار می‌آید. استراسر با زبانی ساده، تصویری از جامعه‌ای می‌سازد که شالوده‌ی آن بر بی‌عدالتی‌های ساختاری بنیان نهاده شده. در لایه‌های زیرین داستان، این بحران محصول گفتمان‌های غلط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نشان داده شده که آرام آرام روح جامعه را فرسوده است. جهانی که کودکان در آن، قربانی خطاهای بزرگسالان می‌شوند.

 

 

  این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند

 


آسفالتی‌ها: تراژدی شهری کودکان خیابانی

 


گزارش یونیسف نشان می‌دهد که هر سال صدها هزار کودک در جهان، قربانی حوادث رانندگی و سایر عوامل خطرناک محیطی قابل پیشگیری می‌شوند؛ بحرانی که در کشورهای کم‌درآمد شدت بیشتری دارد. در ایران نیز یافته‌های یک مطالعه در شش شهر، از وجود حدود ۲۶ هزار کودک خیابانی خبر می‌دهد. جمعیت آسیب‌پذیری که هر روز با تهدیدهای مرگبار روبه‌رو هستند.

 

رمان آسفالتی‌ها اثر تاد استراسر، روایت واقع‌گرایانه‌ای از زندگی نوجوانان بی‌خانمان در خیابان‌های نیویورک است؛ کودکانی که قربانی خشونت، فقر و طرد خانواده‌اند.

 

راوی داستان، شایدی با نام اصلی جسی، 15-16 ساله، مبتلا به بیماری پوستی ویتیلیگو( پیسی) و فرزند نامشروع مادری معتاد است. مادر به علت ناتوانی در تامین مخارج زندگی، شایدی را از خانه می‌راند. شایدی به خیابان‌های نیویورک پناه می‌آورد و به گروهی از کودکان خیابانی که بازه سنی 12 تا 21 ساله که آنها هم نام‌های مستعار دارند، می‌پیوندد.

 

گروه آسفالتی‌ها در زمستان‌ سرد و خیابان‌های بی‌رحم نیویورک برای زنده‌ ماندن می‌جنگند. اضافه‌ی غذای رستوران‌ها را می‌خورند و در متروکه‌ها پناه می‌گیرند.

 

در میان آنان، دختر کوچک‌تری به نام اشکی تازه به گروه پیوسته است؛ دختری دوازده‌ساله که از آزارهای ناپدری‌اش گریخته. در این میان شایدی تمام تلاش خود را برای محافظت از اشکی به کار می‌گیرد.

 

 

شایدی، فروغی در دل تاریکی

 

شایدی با وجود زخم‌های روحی عمیق، قدرت انتخاب و اراده به زیستن دارد. قضاوت دیگران درباره‌ی بیماری‌اش او را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد. از درگیری با گروه‌های خیابانی دیگر اجتناب می‌کند، در برابر سرما، گرسنگی و خشونت خیابان تسلیم نمی‌شود و زمام سرنوشت‌اش را در دست می‌گیرد. او به هر کسی اعتماد نمی‌کند. حتی وقت حمام گرفتن در خانه‌ی کتابداری که به او کمک کرده، ملاحظات حریم خصوصی را رعایت می‌کند و در نهایت با مهربانی و کمک همان کتابدار دلسوز، و پس از مرگ یکایک افراد گروه، تصمیم می‌گیرد که به موسسه‌ی حمایت از کودکان بی‌سرپرست برود و از خشنونت خیابان خودش را نجات دهد.

 

 

خرمگس، شعار برابری در سایه‌ی امنیت

 

بزرگترین فرد گروه، که ظاهرا از سر شکم‌سیری و صرفا برای ماجراجویی به خیابان آمده،خانواده‌ی مرفه‌ای دارد که بعد از دوره‌ی کوتاهی لجالت سرانجام به آغوش امن آنها برمی‌گردد. خرمگس نماینده‌ی افرادی است که نفسشان از جای گرم بیرون می‌آید، شعار برابری و عدالت اجتماعی می‌دهند، اما در واقع از امنیت و منابع مالی زیاد بهره‌مندند. خرمگس نماد نفاق اجتماعی و تفاوت میان شعار و عمل است؛ و به جز شایدی و اشکی، تنها کسی است که از سرنوشت تلخ خیابان نجات پیدا می‌کند.

 

 

کتابدار، همراه امن و بی‌طرف

 

کتابدار از معدود بزرگسالانی است که بدون هیچ‌گونه قضاوت و پیش‌داوری، به شایدی نزدیک می‌شود و فضایی امن برای او فراهم می‌آورد. کتابدار با درک عمیق و احترام به حریم شخصی شایدی، به او فرصت می‌دهد تا آگاهانه تصمیم بگیرد و درست انتخاب کند. در طول یک سفر جاده‌ای که به پیدا کردن پدربزرگ و مادربزرگ اشکی منجر می‌شود، شایدی و کتابدار گفت‌وگوهای عمیق و تأمل‌برانگیزی با یکدیگر دارند.

 

این گفت‌وگوها زمینه‌ای برای تأمل و بازاندیشی درباره‌ی زندگی برای شایدی ممکن می‌کند. کتابدار، با حضور مهربانانه و همدلانه‌اش، نمونه‌ی بزرگسالانی است که می‌توانند تجربه‌ی سخت کودکان خیابانی را بفهمند و به آنها در یافتن دوباره‌ی هویت و عزت‌نفس از دست‌رفته‌شان کمک کنند. در مقابل نگهبان کتابخانه رفتاری خصمانه و رقت‌آور با آنها دارد، حضورشان را لکه ننگ می‌انگارد و بی‌رحمانه طردشان می‌کند.

 

 

خانه‌گریزی، بحران جهانی

 

خانه‌گریزی و فرار کودکان از خانواده، پدیده‌ی شوم فرهنگی و بیماری اجتماعی عصر حاضر به شمار می‌آید. استراسر با زبانی ساده، تصویری از جامعه‌ای می‌سازد که شالوده‌ی آن بر بی‌عدالتی‌های ساختاری بنیان نهاده شده. در لایه‌های زیرین داستان، این بحران محصول گفتمان‌های غلط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نشان داده شده که آرام آرام روح جامعه را فرسوده است. جهانی که کودکان در آن، قربانی خطاهای بزرگسالان می‌شوند.

 

نویسنده از طرح موضوعاتی مانند سوءاستفاده‌ی جنسی، اعتیاد، خودکشی و فرار نوجوانان ابایی ندارد، اما این مضامین را با زبانی پاکیزه روایت می‌کند. او جامعه‌ای را نقد می‌کند که کودکان را در خیابان رها می‌کند و از دیدن‌شان روی‌گردان است. به نظر می‌رسد تمرکز بر شخصیت‌پردازی کاارکتر اصلی داستان باعث شده تا به شخصیت‌های دیگر داستان کمتر بپردازد.

 

 

کودکان نامرئی کلان‌شهرها

 

آسفالتی‌ها بر جزئیات روزمره‌ تمرکز دارد. داستان عاری از پیچش‌های دراماتیک است و ریتم آرامی دارد. نثر کتاب ساده و روان است. کتاب فضاسازی جذابی دارد و تصویر ملموسی از نیویورک به ‌عنوان یک کلان‌شهر ارائه می‌دهد. ساختمان‌های بلند، نور و سر و صدای شهر در تضاد با زباله‌گرد‌ها و فضاهای متروکه قرار می‌گیرند. تضاد طبقاتی به شکل عریان دیده می‌شود.

 

در حاشیه زندگی تجملی خانواده‌های ثروتمند، کودکانی بی‌سرپناه به ‌سختی زیستن را تجربه می‌کنند و با گرسنگی، سرما و بی‌مهری اجتماع دست و پنجه نرم می‌کنند در حالی که بقای‌شان به ریزه‌های سفره‌ی ثروتمندان گره خورده است. نویسنده تصویر کودکانی را باز می‌نمایاند که گویی نامرئی‌اند و جامعه ترجیح می‌دهد وجودشان را انکار کند.

 

آسفالتی‌ها تصویری تلخ و در عین حال انسانی از کودکی‌ از دست رفته و تباه شده، ارائه می‌دهد. نویسنده با نگاهی بی‌رحم و در عین حال همدل، زندگی روزمره و تجربه‌های عاطفی نوجوانان خیابانی را به خوبی به تصویر کشیده است. کتاب ممکن است برای برخی نوجوانان سنگین باشد. از این رو، خوانش گروهی آن با هدایت تسهیلگران کودک و نوجوان توصیه می‌شود.

 

 

 

پیشنهاد مطالعه: نگاه فرادستانه‌ی ما به کودکان کارگر افغانستانی

 

 

نوشته‌های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *