یاد گل سرخ: درباره خاطرهنویسی پرویز دوایی
این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند
در نوشتههای پرویز دوایی با یک خاطرهبازی حیرتانگیز روبرو هستیم. اما این نوع خاطرهنگاری پرویز دوایی از یک خاطرهنگاری شخصی معمول پیچیدهتر است. فرق او با خاطرهنویسان دیگر ادبیات ما -مثل گلی ترقی گرانقدر- حس شدید جاری در نوشتههای اوست. همین حس در سبک خاصش سبب شده برای تاکید بیشتر، به تکرار کلمات و تقطیع جملات بپردازد. اما برای این نوع نگارش پرویز دوایی در خاطرههایش باید به عقب برگردیم. دوایی را در درجه اول بهعنوان یک منتقد درجه یک فیلم میشناسیم. او نقد فیلم سرگیجه را به سبک خود عاشقانه نوشت و میدانیم در نقد فیم شاهکارها وقتی روی کاغذ میآیند که فیلم را دوست داشته باشیم. به این ترتیب کتاب کوچک جزوه مانند “نقد سرگیجه” به یکی از بهترین نقدهایی تبدیل شد که در عرصه جهانی هم حرفی برای گفتن دارد. معروف است وقتی در صفحه آخر مجله سپید و سیاه نقد فیلم مینوشت، خوانندگان ابتدا صفحه آخر را میخواندند و بعد از نقد او به سراغ سرمقاله و مطالب دیگر میرفتند. دوایی بعد از مهاجرتش در سال 1353 به پراگ -پس از نوشتن مطلبی با عنوان “خداحافظ رفقا ” در مجله سپید و سیاه – هرگز به ایران بازنگشت. در این خصوص بحثهای زیادی شده، اما بهگمان نگارنده مهمترین علت این بود که نمیخواست تصویری که در ذهنش از ایران، از سینماها، از خیابانها و حتی از مردم داشته و با خاطرههایش عجین شده بودند، از بین برود. دوایی تمایل نداشت اتفاقی که هنگام بازگشت به وطن -و سرخوردگی شدید ناشی از تفاوت وضعیت واقعی حال کشور با تصویر ذهنی فرد–که برای خیلیها افتاد، برای او نیز رخ بدهد و آن همه منبع ناب نوستالژی را از دست بدهد. او در جایی از زندگی خود متوقف شده و نمیتواند به جلوتر حرکت کند. دیگران از درک شخصیت خاطرهباز او عاجزند و حتی شاید خودخواه یا دارای مشکل شخصیتی به حسابش آورند. در واقع دوایی به خوبی میداند نه شهر تهران همان شهری است که از آن مینویسد و نه خیابانها و مکانهای قصههایش همان است که نقل میکند. از آن جالبتر اینکه سالنهای سینمایی که در نوشتههایش با آن دقت از آنها یاد میکند، اصلا دیگر وجود خارجی ندارند! اما البته که اینها مهم نیستند چون در ذهن دوایی همه چیز همانطور است که قرار بوده باشد. درست مثل عشقهای ایام جوانی که دیگر وجود ندارند اما در ذهنش مثل روزهای اول زندهاند. انگار توانست همانطور که میخواست زندگی کند همانطور که دوست داشت فقط کتابهای مورد علاقهاش را ترجمه کند و در مورد فیلمهایی که دوست داشت نقد جدی بنویسد و سرانجام اینکه همانطور که دوست داشت در شهر عجیب و خاص پراگ -شهر بناهای ترسناک و عروسکهای جادوگر- ازدواج و زندگی کند. کتاب عجیب یادداشتهای تروفو درباره روزهای فیلمبرداری فیلم فارنهایت ۴۵۱ را که شخصی و جذاب است ترجمه کند یا بین وسترنها سراغ جانی گیتار برود؛ فیلمی در مورد مردی که اسلحهاش را آویزان کرده و قرار است با دستان خالی مقابل دشمن تمام مسلح پیروز شود. اما در مورد خاطرهنویسی دوایی اتفاقا این نوع رجوع به حافظه یک حسن است و مسیری از واقعیت به رویاست. نقطه مهم در این روند این است که او خاطره را از کاتالیزور ذهن نوستالژیکش عبور میدهد و چیز جدیدی ارائه میکند. حتی در تکهای که از یک فیلم توصیف او ممکن است متفاوت از فیلم روی پرده باشد؛ اما حتما دلپذیرتر و دراماتیکتر است. بههمین ترتیب توصیف او از محله، در قصه ایستگاه آبشار نه تنها در حال حاضر که شاید در زمان حضور نویسنده در آن متفاوت باشد. همین نکته را میتوان بسط داد به توصیف سالن سینما در قصه چل گیس از مجموعه داستان عاشقانه سبز پری، یا به بهاریههای جذاب مجله فیلم و بعد فیلم امروزکه همان نوع ادبیات و سبک نگارش را دنبال میکنند.در قصه کمربند صاعقه بدون اسم بردن از شخصیت «شِزم» ارتباط سینمایی خواهر و برادری را بیان میکند که از کمربندی با علامت صاعقه میگویند. کمربند صاعقه یکی از سینماییترین داستانهای دوایی است که مستقیما نوع علاقهاش به یک شخصیت محبوب جهانی را روایت میکند. پرویز دوایی برای همین خاص است که خاطره خود را در لباسی قدیمی و در محلهای قدیمی با گذر از ذهن خلاق و خاطرهباز خود به نحوی روایت میکند که جذابترین شکل ممکن را به خود میگیرد. ذهن خلاقش ماندگار و قلمش پایا. یاد گل سرخ: درباره خاطرهنویسی پرویز دوایی
در مقوله نقد فیلم همواره تذکر داده میشود منتقد به حافظه خود رجوع نکند چون اتکا به حافظه و خاطره سم است.خاطره در ضبط تصاویر گولمان میزند و آنچه را ما میخواهیم، به جای آن چه واقعا هست به خوردمان میدهد. انگار خاطره در ذهنمان به نفعمان تغییر جهت میدهد، دلپذیر میشود و حواشی زائد و دردسرهایش محو میشوند. گاه اتفاق افتاده که از خاطرهای به عنوان یک واقعه خوشایند برای دوستی که در آن خاطره حضور داشته یاد کنیم و آن دوست اتفاقا جز دردسر و واقعهای ناخوشایند در آن خاطره ندیده است. گویی خاطرهها بخشهای خوب را گلچین میکنند و با دوبارهسازی به طرز خوشایندی تحویلمان میدهند.پرویز دوایی




