گزارش ستاره سینما از جلسه نمایش «خانه سیاه است» فروغ فرخزاد
آن سالها رسم بود که پس از نمایش فیلمها در «کانون فیلم»، جلسه گفتوگویی بین منتقدان و تماشاگران (و در مورد فیلمهای ایرانی، با حضور کارگردان) برگزار میشد. نمایش خانه سیاه است، در جلسه 30 بهمن 1341 در کانون فیلم با یک جلسه گفتوشنود جنجالی همراه بود که فروغ فرخزاد هم در آن شرکت داشت. مجله ستاره سینما خلاصهای از بحثهای مطرح شده در این جلسه را به شکل گزارشهای کوتاهی چاپ کرد. این گزارش بعداً در مجله زنان هم به شکل یک گفتوشنود، تنظیم شد که متن آن را در زیر میتوانید بخوانید.
آن سالها رسم بود که پس از نمایش فیلمها در «کانون فیلم»، جلسه گفتوگویی بین منتقدان و تماشاگران (و در مورد فیلمهای ایرانی، با حضور کارگردان) برگزار میشد. نمایش خانه سیاه است، در جلسه 30 بهمن 1341 در کانون فیلم با یک جلسه گفتوشنود جنجالی همراه بود که فروغ فرخزاد هم در آن شرکت داشت. مجله ستاره سینما خلاصهای از بحثهای مطرح شده در این جلسه را به شکل گزارشهای کوتاهی چاپ کرد. این گزارش بعداً در مجله زنان هم به شکل یک گفتوشنود، تنظیم شد که متن آن را در زیر میتوانید بخوانید.
وقتی جذامیها نمیخوابند!
احمد فاروقی قاجار (مستندساز، به محض روشن شدن چراغهای سالن، با صدای بلند و لکنت زبان): این اولین اثر ایرانی است که کثافتهای ایران را به خوبی نمایان ساخته است. مسلماً اشخاصی مثل آقای دکترکوشان و دیگران، از این فیلم خوششان نخواهد آمد.
ابراهیم گلستان (که تهریش فیلسوفمآبی گذاشته بود!): لازم میدانم قبل از آن که سوالات بعدی مطرح شود، یک مسئله کلی را درباره این فیلم روشن کنم. در حالی که ما این فیلم را سفارشی ساختهایم، باید عرض کنیم که به هیج وجه در آن از ایدههای انتقادی و اجتماعی خبری نیست و ما هیچگاه قصد این کار را هم نداشتهایم. به این جهت در فیلم نمیگوییم که این جذامیها در کجا به سر میبرند. (هرچند خانم فرخزاد در ابتدای صحبت خود گفتند که در تبریز برداشتهایم.)
به این جهت حتی در فیلم به کلی مطرح نیست… فقط خواستهایم از یک اجتماع دربسته، فقط از یک محیط کشف دربسته، فیلم برداریم و آن را نشان دهیم. بنابراین، اینها جذامیهایی هستند فیزیکی، البته جذامیهای روحی و مغزی هم داریم (مثل خود من!) ولی آنها مورد نظر ما، خاصه در تهیه این فیلم نبودهاند…
محمد متوسلانی (فیلمساز و بازیگر):
اولاً در جواب حرف آفای فاروقی باید بگویم که دکترکوشان و دیگران، متاسفانه مثل سازندگان این فیلم، آزادی برای بیان کثافتهای اجتماع ما ندارند. شاید این مسئله را همه بدانند، به خصوص قطعاً دوستان آقای فرخ غفاری که فیلم جنوب شهر را ساختند و این فیلم توقیف شد، بهتر از همه منظور مرا میفهمند، ثانیاً سوالی داشتم و آن این که من قصد کارگردان را در گذاشتن چند صفحه دستگاه و اتاق عمل جراحی و مطالعه بیماران جذامی در این فیلم، نفهمیدم و فکر میکنم که این قسمت حالت یکنواخت فیلم را به هم زده است و فیلم ناگهان از صورت تراژیک خود بیرون میآید.
فروغ فرخزاد: همان طور که آقای گلستان گفت، این فیلم سفارشی است. به همین لحاظ ما میبایستی در آن نشان دهیم که بالاخره یک بیمار جذامی خوب شدنی هست یا خیر، و فکر میکنم با این کار توانسته باشیم این موضوع را به تماشاچی ثابت کنیم. گذشته از این، یک تماشاچی که فیلمی در خصوص جذامیها میبیند، باید بداند که این بیماری قابل علاج هست یا نه، و ما به ناچار بایستی نشان میدادیم که در حال حاضر، جذام بیماری علاجپذیری است.
شورانگیز فرخ (شاعر و مترجم، با بغضی در گلو): حیف است بگویید این فیلم سفارشی است. (خنده حضار)
رگراند [1](؟): چرا از تکنیک مونتاژ تند در این فیلم استفاده شده، در حالی که هر کادر این فیلم، خودش شوکآور و تند است.
فرخزاد: برای کسی که خود در محیط جذامیها نبوده، چنین به نظر میرسد. برای کسی که پا به جذامخانه میگذارد، دیدن اولین بار هر یک از آدمها برایش شوکی است. ولی وقتی مدتی گذشت، این شوک خودبهخود نقصان پیدا میکند. بنابراین میبایستی برای این که فیلم ریتم کندی پیدا نکند، از تکنیک مونتاژ تند استفاده کنیم.
متوسلانی: چرا بین صحنهی مرد جذامی که در کنار دیواری مرتب قدم میزند و حرکتی یکنواخت دارد و متوالیاً با دست ضربههایی به دیوار میزند و صدای متن روزهای هفته را آهسته میشمارد، از چند کادر گلدان و کاسه استفاده شده است؟ این کادرها به چه منظور در این صحنه گنجانده شدهاند؟
فرخزاد: قصد از این صحنه، نشان دادن فقدان زمان در جذامخانه است. به این دلیل زیاد طول میکشد و تماشاچی را خسته میکند که خود مرد جذامی هم در زندگی واقعی در جذامخانه، از انجام این کارها خسته شده است. در عین حال، در لحظاتی که چشم این جذامی به پنجره و گلدانها میافتد، ما کمی روی اینها مکث کردهایم. از این گذشته، مثلاً برای این که نشان دهیم وقت در جذامخانه بیهوده میگذرد، آن بازی با سنگها را گذاشتهایم. با زنی که گهواره بچهاش را مرتب تکان میدهد، تمام شبانهروز…
یکی از حاضران: مقصودتان این است که تکان دادن گهواره بچه توسط مادرش یک عمل بیهوده است؟
فرخزاد: خیر. شما متاسفانه در آنجا نبودهاید. این عمل تکان دادن گهواره دیگر برای این زن مهر مادری نیست، چون از این صورت خارج شده و به شکل یک عمل اجباری و یکنواخت و وسواسآمیز درآمده است.
یکی از حاضران: آیا حرفهایی را که بچههای جذامی در فیلم میزنند به آنها القا کردهاید یا خودشان فیالبداهه زدهاند؟
فرخزاد: تا شما خودتان چه طور از فیلم حس کرده باشید… مسلماً چیزهایی به آنها یاد دادهایم که انجام بدهند؛ مثل آن جمله «خانه سیاه است.» ولی حتم میدانم اگر از آنها چنین حرفهایی بپرسید، کمابیش چنین جوابهایی خواهند داد. میتوانم در جواب سوال شما بگویم که هم القا کردهایم و هم نکردهایم؛ بین این دو!
یک نفر از ته سالن: در این فیلم از یک سری صحنههای گوناگون، که به هم ارتباطی ندارند، استفاده شده. در حالی که ما به هیچوجه نمیتوانیم بفهمیم این جذامخانه در کجاست، در چه زمانی است و اصولاً اینها چطور زندگی میکنند و چطوری میخوابند. مثلاً نهار خوردن آنها خیلی بیموقع است!
یک نفر از ته سالن: کسی که روی تخته سیاه با خط فارسی مینویسد «خانه سیاه است» فکر میکنیم از جذامخانه اندونزی آمده باشد! (خنده حاضران)
فرخ غفاری: آنچه که دیدید، مشتی جذامی بودند. حالا زیاد عجله نداشته باشید، همین روزها «وقتی جذامیها میخوابند» را به صورت فیلم جداگانهای تهیه خواهند کرد! (خنده شدید حاضران)
یکی از حاضران: لطفاً بگویید هدف از تهیه این فیلم چه بوده است؟ (تشنج در سالن)
هژیر داریوش (با عصبانیت): من نمیفهمم این عدهای که به اصطلاح سینما سرشان میشود و توی جلسه کانون جمع شدهاند، در خصوص چه چیزها سوال میکنند؛ که آیا این فیلم دردهای اجتماع را مطرح کرده، که هدف از تهیه آن چه بوده، که آیا حقیقتاً در این امر موفق شده است؟ و از این قبیل حرفها. ولی هیچکس نمیپرسد که این فیلم از لحاظ سینما چه ارزشی دارد. این برای من تاسفآور است.
شورانگیز فرخ (با لحنی آمرانه): من از تماشای این فیلم لذت بردم، ولی میخواهم بگویم که حرفهای متن بر این فیلم اضافی است، چون تصاویر، خود به تنهایی فوقالعاده گویا هستند. دیگر چه احتیاجی به این همه حرف بود؟
فرخزاد: این صدا، همانطور که متوجه شدید، از درون این آدمها بیرون میآید و گذشته از این، ما برای مونولوگ از انجیل مربوط به قسمت جذامیها استفاده کردهایم که با تصاویر انطباق کلی دارد.
شورانگیز فرخ: پس چه بدتر. من چنان محو تصاویر زیبای این فیلم شده بودم که متاسفانه نفهمیدم اینها را شما از انجیل گرفتهاید… کاشکی از این حرفها استفاده نشده بود!
فرخزاد: از لطف شما متشکرم، ولی من خودم با این حرفهای متن فیلم موافقم. در هرحال؛ از شما تشکر میکنم.
گلستان (با لحنی تند): بهتر است آقایانی که برمیدارند مطالبی از قبیل «شاعره فروغ فرخزاد یک روز صبح زود چشم از خواب ناز گشوده و مژگان بلند خویش را مالید و قیچی به دست گرفت و به بریدن مونتاژ فیلم پرداخت» مینویسند، اگر جرئت دارند، برخیزند و حرفهایشان را همین جا بزنند!
و گزارشگر ستاره سینما، در انتهای این گزارش و ادامه سخنان گلستان نوشته که این اشاره غیرمستقیمی به منتقدان ستاره سینماست و اضافه کرده: باید با کمال احترام خدمت آقای گلستان عرض کنیم همین که ایشان جرئت دارند، برای ما کافی است. ما که مثل ایشان پشتمان قرص نیست!
نقل از ستاره سینما – شماره 361 – 15 اسفند 1341
[1] دکتر هوشنگ کاووسی در نقدی بر این فیلم – که بخشی از آن در همین شماره چاپ شده – این اسم را «راگنال» ثبت کرده و میگوید که او یک فرانسوی است.