کلهخر بودن یا نبودن؟
شاید آن چیزی که ما به عنوان متفاوت بودن، حتی گاهی با نسبت دادن به رفتارهای حیوانات، میشناسیم و نسبت به آن منفی برخورد میکنیم، نیازمند بازنگری جدی باشد. دقیق که نگاه کنیم شاید لبخند روی چهره کفتارها از شادی است که در زندگی خودشان دارند و برای ناآشناست. همانقدر که آنها هم درست ما را نمیشناسند، مگر روزی که چندتا از کلهخرهایشان هوس کنند بیایند و میان ما زندگی کنند.
کلهخرها
نویسنده: جولین کلئری
مترجم: بهار اشراق
ناشر: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، کتابهای تاک
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۱۱۲۸۴۷
شاید آن چیزی که ما به عنوان متفاوت بودن، حتی گاهی با نسبت دادن به رفتارهای حیوانات، میشناسیم و نسبت به آن منفی برخورد میکنیم، نیازمند بازنگری جدی باشد. دقیق که نگاه کنیم شاید لبخند روی چهره کفتارها از شادی است که در زندگی خودشان دارند و برای ناآشناست. همانقدر که آنها هم درست ما را نمیشناسند، مگر روزی که چندتا از کلهخرهایشان هوس کنند بیایند و میان ما زندگی کنند.
کلهخرها
نویسنده: جولین کلئری
مترجم: بهار اشراق
ناشر: موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، کتابهای تاک
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۱۱۲۸۴۷
در زندگی روزمره همیشه کلی مثل و اصطلاح به کار میبریم که اسم حیوانات داخلش هست و نکتهی پندآموزش این است که یادآوری میکند ما آدم هستیم و مثل حیوانات نباشیم؛ اصطلاحاتی همچون “مثل گاو سرت را ننداز پایین” یا “مثل بز سرت را تکان نده” یا “کله خر نباش.” حالا معلوم نیست این رفتارهای حیوانی که مثال میآوریم تا چه اندازه برای خود حیوانات منفی هستند یا اساسا آدم بودن ما از چشم حیوانات چه رفتاری به حساب میآید. اما در هرحال چه شما جزو آن دسته مادر و پدرهایی باشید که دوست دارید بچهتان به حیوانات یکجور دیگر نگاه کند یا بچهتان جزو آن دستهای باشد که دنیا را یکجور دیگر میبیند، خواندن کتاب کلهخرها انتخاب خوبی است.
داستان کتاب شاید در آغاز خیلی عجیب و باورنکردنی به نظر برسد (گرچه راوی داستان روی این نکته تاکید بسیار دارد که هیچوقت دروغ نمیگوید، تنها داستانی غیرمعمولی تعریف میکند)، داستان دو کفتار که بعد از خورده شدن دو گردشگر انگلیسی توسط تمساح در آفریقا، تصمیم میگیرند لباس آنها را بپوشند و خودشان را داخل گروه گردشگران جا بزنند و به انگلستان بروند. البته تا همین جا هم این کار استحقاق دریافت لقب کلهخری را به آنها میدهد ولی تازه از اینجا ماجرا شروع میشود. خوشبختانه دو کفتار باهوش قصه با مقداری زبان که در این مدت از وفور حضور گردشگران خارجی در آفریقا یاد گرفتهاند از پس زبان برمیآیند و با کمی تمرین راه رفتن روی دوپای عقبی را یاد میگیرند و میفهمند که چطور با لباس دمشان را قایم کنند. راستش زندگی در شهر انگلیسی خیلی هم بد نیست، چیزهایی را تجربه میکنند که تا به حال ندیدهاند از بستنی خوردن تا قطار سوار شدن و خرید کردن. آنها کمکم راه و رسم پول درآوردن را هم یاد می-گیرند و به زودی صاحب دو فرزند هم میشوند. بچهها خوب و خوش هستند و پدر و مادر کفتارشان میتوانند آنها را به خوبی از دو چالش مهم زندگی عبور بدهند: چالش اول وقتی است که آنها باید به مدرسه بروند و قبل از آن باید بدانند که آدم نیستند و نباید بگذارند که بقیهی آدمها این را بفهمند و چالش دوم وقتی که به یک پارک حیات وحش میروند و در حالیکه به نظر زیادی آدم شدهاند، متوجه خوی و غرایز دیگری در وجودشان میشوند که سر بیرون میآورد. طبیعی است که گفتن کل داستان مزهی اتفاقها و هیجانهایی را که باید تا پایان داستان تجربه کنید، میگیرد و برای همین بیان نمیکنم جز اشاره به اینکه این کفتارها همسایهای دارند که حسابی به رفتارهای آنها مشکوک شده و اخلاق و اعصاب درست و حسابی هم ندارد و رفتن به پارک حیات وحش هم منجر به تصمیم آوردن یکی از کفتارهای پیر آنجا به داخل خانه میشود که خودش سرآغاز ماجراهای دیگری است.
به غیر از کارهای کلهخرانهی این خانواده، همینکه در این داستان کفتارها برای آمدن به میان آدمها انتخاب شدهاند خودش ماجرای جالبی است، کفتارها بین ما آدمها جزو منفورترین حیوانات شناخته میشوند، از همه بدتر بخاطر آن حالت صورتشان که انگار همیشه لبخندی به لب دارند و اتفاقا در این داستان –که کفتارهایش همیشه در حال خندیدن هستند- باعث میشود که پدر کفتار شغل لطیفهنویسی را انتخاب کند. اما اگر فکر میکنید اینها تنها هوشمندیهای جولین کئری، نویسندهی کتاب است اشتباه میکنید. کلئری در طی داستان سرگرم کنندهاش اطلاعات جالبی دربارهی حیوانات بخصوص درباره کفتارها میدهد (شاید بعد از خواندن کتاب دیگر کفتارها انقدر به نظرتان مشمئز کننده نرسند) اما به غیراز تمام اینها داستان لایهی زیرین بسیار هوشمندانهتر و انسانی دارد، بحث مهاجرت یا متفاوت بودن در جوامع انسانی. فقط کافی است به جای کفتار، آدم قاره یا کشور دیگر (یا آدمی با گرایشات متفاوت) را بگذارید که به کشور دیگری (یا جامعه بزرگتر) میرود و به سختی تمام تلاش میکند مطابق هنجارهای آن کشور رفتار کند، دمش بیرون نزند، به بچههایش بفهماند که متفاوتند و در عین حال بخواهد غریزهی درونشان را هم دوست داشته باشند و در نهایت متوجه شود آن کشور یا جامعه بزرگتری که به آنجا رفته هم آنقدرها یکدست نیست و سرشار از تفاوتها است.
مشخص است که ترجمهی کتاب با توجه به علاقه و تبحر نویسنده به بازیهای زبانی (جولین کلئری علاوه بر نویسندگی بازیگر و استندآپ کمدی کار است) کار آسانی نبوده است و مترجم علاوه بر معادلسازی جالب برای عنوان کتاب (The bolds) در ترجمهی بخش لطیفهها نیز تمام تلاش خود را به کار برده است، گرچه جاهایی درهرحال لطیفهها برای خوانندهی فارسی زبان چنگی به دل نمیزنند.
تصویرگری کتاب توسط دیوید رابرتس، تصویرگر انگلیسی انجام شده که معمولا علاقهی زیادی به تصویرگریهای سیاه و سفید دارد و تصویرهایش در این کتاب نیز خود بخشی از ماجرا را داخلشان دارند و خوانندهی بادقت قبل از به پایان رساندن کتاب از تصویرها بخشی از ماجراها را متوجه خواهد شد.
کلهخرها اولین کتاب از این مجموعه است و خوشبختانه کتابهای بعدی هم با نامهای کلهخرها نجات میدهند و کلهخرها به تعطیلات میروند توسط بهار اشراق ترجمه شده است.
2 دیدگاه در “کلهخر بودن یا نبودن؟”
سلام.
خانم صفرزاده عزیز، ممنون از مطلب خوب و دلنشین تان. بله. بعضی از لطیفه ها دوست نداشتنی است. گاهی لطیفه های انگلیسی آبکی است و به مذاق ما خوش نمی آید. همان طور که نوشته اید خیلی تلاش شد لطیفه ها تا حد ممکن خوش خوان شود تا جایی که در بعضی موارد با جناب آقای محمد هادی محمدی به گفت و گو نشستیم. ولی باز تلاش می کنم در چاپ های بعدی متن لطیفه ها کمی بومی گرا شود.
با احترام و سپاس فراوان از معرفی کتاب دلنشین و خواندنی
بهاراشراق
ممنون از لطف و توجه شما. موفق باشید.