سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

کرم ابریشم گرسنه و اریک کارل من

کرم ابریشم گرسنه و اریک کارل من

 

اریک کارل، نویسنده و تصویرگر بیش از هفتاد کتابی که نسل‌های زیادی از کودکان را شیفته، سرگرم و تربیت کرده بود، ماه گذشته در نود و یک سالگی درگذشت. کار کارل و ارتباط ظاهراً راحت او با خوانندگان جوان، ناشی از محرومیت‌های دوران کودکی خودش بود. او که در آلمان نازی بزرگ شده بود، مجبور بود در خط زیگفرید سنگر بگیرد و پدرش که او را می‌پرستید، در روسیه اسیر شده بود. تمایل کارل برای استفاده از رنگ‌های زنده و شورانگیز، واکنشی به «خاکستری‌ها، قهوه‌ای‌ها و سبزهای کثیف» ساختمان‌های استتارشده برای محافظت در برابر بمباران بود. ولی خب آن حرف معروف را او نزده بود!

اریک کارل، نویسنده و تصویرگر بیش از هفتاد کتابی که نسل‌های زیادی از کودکان را شیفته، سرگرم و تربیت کرده بود، ماه گذشته در نود و یک سالگی درگذشت. کار کارل و ارتباط ظاهراً راحت او با خوانندگان جوان، ناشی از محرومیت‌های دوران کودکی خودش بود. او که در آلمان نازی بزرگ شده بود، مجبور بود در خط زیگفرید سنگر بگیرد و پدرش که او را می‌پرستید، در روسیه اسیر شده بود. تمایل کارل برای استفاده از رنگ‌های زنده و شورانگیز، واکنشی به «خاکستری‌ها، قهوه‌ای‌ها و سبزهای کثیف» ساختمان‌های استتارشده برای محافظت در برابر بمباران بود. ولی خب آن حرف معروف را او نزده بود!

 

 

نویسنده: دن پیپن‌برینگ / پاریس ریویو

 

اریک کارل پس از جنگ، در آمریکا با ساخت کلاژهای ظریف از دستمال کاغذی و اکریلیک به عنوان یک هنرمند تجاری کار می‌کرد و کار خود را به عنوان تصویرگر و نویسنده کودک آغاز کرد. مشهورترین کتاب او «کرم ابریشم خیلی گرسنه» است که در سال 1969 منتشر شد و بیش از 55 میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفت. او در پنجاهمین سالگرد چاپ کتاب در سال 2019 گفت: « این یک کتاب امید است. کودکان به امید نیاز دارند. شما یک کرم ابریشم کوچک ناچیزید که می‌توانید به یک پروانه زیبا بدل شوید و با توانایی‌های خود بر فراز جهان پرواز کنید».

اگر بعد از مرگ کارل به توییتر رفته باشید، ممکن است این نقل قول را ندیده باشید، چون در همهمه یک اظهارنظر دیگر گم شد:

«من و ناشرم بر سر صحنه دل‌درد در «کرم ابریشم خیلی گرسنه» خیلی با هم جدال داشتیم. اگر یادتان باشد کرم ابریشم جشنی با کیک، بستنی، شیرینی، پنیر، سوسیس و … برپا کرد. نظر من این بود که بعد از این ضیافت بلافاصله دچار دگردیسی شود، اما ناشرم اصرار داشت که ابتدا دچار حالت تهوعی که مجازات پرخوریش بود شود. از این صحنه چندشم شد. کاملاً مغایر با پیام کتاب بود. کرم ابریشم فقط خیلی گرسنه است، همانطور که گاهی اوقات همه ما هستیم. او اشتهای زیادی را در درون خود حس می‌کند و در آن زیاده‌روی می‌کند، و این تجربه او را دگرگون کرده و بهتر می‌سازد. دل‌درد تنبیهی، اثرگذاری کتاب را از بین برد و پیام آن را خراب کرد.»

این داستان از مصاحبه کارل با «پاریس ریویو برای خوانندگان جوان» آمده است و ده‌ها هزار نفر آن را در ستایش و گرامی‌داشت او به اشتراک گذاشتند. یک نفر نوشت: «چه انسان خوبی»، یک نفر دیگر گفت: «اریک کارل گفت گور بابای سیستم، کیک بخورید و بدون عذرخواهی گرسنه باشید». سایت تربیت کودک Motherly نوشت که این کتاب «تأثیر عمیقی داشت… اریک کارل به خوبی تشخیص داد که آسیب ناشی از شرم چیزی است که یک موجود زنده به دلیل خوردن غذایی که برای رشد لازم دارد، احساس می‌کند». هنگام پخش مستقیم یک برنامه رادیویی، مجری از پسر کارل، رالف، جزئیات بیشتری در مورد مشاجره دل‌درد پرسید. رالف گفت: «من از این داستان چیزی نشنیده‌ام، و اگر چیزی فهمیدید به من هم بگویید.»

 

اریک کارل

 

او داستان را نشنیده بود، چون اصلاً اتفاق نیفتاده بود. به‌زودی افراد و نشریاتی از جمله  Snopes بیان کردند که شروع «پاریس ریویو برای خوانندگان جوان» در سال 2015 به عنوان یک شوخی آوریل بود و فقط یک شماره از مجله منتشر شده بود. اگرچه تعداد کمی از افراد مصاحبه کارل را در نگاه اول قبول کرده بودند، اما متن در مورد مشاجره دل‌درد در کتاب «خرگوش‌های بد خشن» دوباره چاپ شده بود و همین کار مشروعیتی به آن بخشید که دیگر قابل‌انکار نبود.

پاریس ریویو عذرخواهی کرد و تکذیبیه‌ای ضمیمه مقاله‌اش کرد. و در همین حال واکنش‌ها به این فریبکاری به چند دسته تقسیم شد. برخی که پیام داستان را خیلی دوست داشتند، با اکراه، ساختگی بودن آن را پذیرفتند. Motherly در پس گرفتن اظهاراتش نوشت: «حتماً دلایلی برای انتشار آن وجود داشته است، گرچه ما از این خطا متاسفیم». برخی دیگر آن‌قدر از این نقل‌قول خوشحال بودند که ترجیح دادند به هر حال به این باور ادامه دهند: «متشکرم، ما با همین واقعیت پیش خواهیم رفت». اما حس فریب‌خوردگی هنوز به شدت وجود داشت. «کرم ابریشم خیلی گرسنه» در خاطرات صمیمی کتاب خواندن برای فرزندان‌شان در هم‌تنیده بود و حالا این خاطرات، آشفته شده بود. از آن‌جا که این داستان پس از مرگ کارل، واقعیت زندگی پربار او را زیر سوال می‌برد و باعث خدشه به میراث اوست، باید حذف شود.

من این قضیه را با علاقه زیادی دنبال کردم، چون من نویسنده «پاریس‌ریویو برای خوانندگان جوان» که مصاحبه بدنام کارل در آن بود هستم. من خیلی متعجب شدم وقتی فهمیدم پاراگرافی که شش سال پیش نوشته‌ام بیش از هر چیزی که با نام خودم منتشر کرده‌ام خواننده پیدا کرده است. با پیش آمدن این آشوب، ترکیبی از غرور و وحشت را تجربه کردم، مثل این است که یک اسکناس تقلبی خیلی قدیمی که جعلی بودن آن را فراموش کرده‌اید را خرج کنید. شش سال خیلی طولانی نیست،

اما دنیایی که مصاحبه من با کارل را خریداری کرده است، از جهاتی با دنیایی که مصاحبه را در آن نوشتم خیلی فرق دارد: دنیای قبل از حقایق جایگزین، قبل از حساسیت گسترده در مورد سواد اطلاعاتی، قبل از این‌که 15 درصد آمریکایی‌ها به پدوفیل‌های شیطان‌پرست adrenochrome-guzzling باور داشته باشند. یک فریب و حقه طراحی می‌شود که با واقعیت اشتباه گرفته شود، و گرچه کار من فراتر از وحشی‌ترین تصورات دوران اوباما بوده است، اما بخش‌هایی از گذشته، پیوندهای از بین‌رفته و حقایق نیمه‌درست هضم‌نشده و دو قطبی را برانگیخت. به طور خلاصه در من یک دل‌درد ایجاد کرد.

من کارم به عنوان ویراستار پاریس ریویو را در 2014 شروع کردم. در آن زمان دروغ آوریل ناشیانه و بی‌ملاحظه بود. اما من آن را دوست داشتم. موثرترین حقه‌ها در فضای بین شوخی و جدی وجود دارند که می‌تواند یک فضای بازیگوشانه و متفکرانه باشد، فضایی که افراد اعتقادات و امیال‌شان را در فرایندی والایشی مبادله می‌کنند. بررسی میزان زودباوری افراد خیلی جذاب است.

 

پاریس ریویو

 

اولین شماره عید پاک در سال 2014  با طرح روی جلدی از توماس کینکاد، نقاش نور منتشر شد. من یک مصاحبه ساختگی با کورمک مک‌کارتی که بیشتر درباره باربیکیو بود نیز نوشتم. بعداً که در نیومکزیکو با مک‌کارتی واقعی ملاقات کردم و به او گفتم چه کاری انجام داده‌ام، او کار از سر عشق و علاقه من را با یک جمله پس زد: «من انگشتم را در پریز برق می‌کنم ولی با The Partisan Review مصاحبه نمی‌کنم». بی‌علاقگیش به حدی بود که حتی اسم مجله را هم درست نگفت.

در سال 2015 تصمیم گرفتم بهتر عمل کنم. کودکان ارزشمندند. مجله اخیراً مصاحبه‌ای با آدام فیلیپس روان‌درمانگر منتشر کرده است که قسمت‌هایی از آن را خیلی دوست داشتم و به خاطر سپردم. فیلیپس گفت: «یکی از چیزهایی که در مورد کودکان جالب توجه است میزان اشتهای آن‌هاست. و همچنین تعارضی که درباره اشتهای‌شان دارند.»

کودکان به طور باورنکردنی در مورد غذای خود سخت‌گیرند. آن‌ها می‌توانند دوره‌های متمادی پرتقال را با یک برش خاص یا شیر را در یک فنجان خاص بخورند. و اگر شیرش در آن فنجان نباشد گویی فاجعه شده است. کودک حق دارد. واقعاً فاجعه است. چرا که این روش خاص و این عادت اشتهای بسیار ترسناکی را ایجاد می‌کند. اشتها ترسناک است، چون شما را با راه‌های بسیار غیرقابل پیش‌بینی با دنیا مرتبط می‌کند.

من فکر کردم می‌توانم کمی از این حقه را روی «کرم ابریشم خیلی گرسنه»، داستان دیگری درباره اشتهای افسارگسیخته پیاده کنم. خلاصه داستان کتاب این است: کرم ابریشم می‌خورد. در پایان او به یک پروانه تبدیل می‌شود، جالب است، اما جذابیت اصلی ولع بی‌حد و مرز او است. «اما او هنوز گرسنه بود»: یک خودداری و پرهیز که برای همه کسانی که در نور یخچال مدت‌ها مردد مانده‌اند و توان بستن در را نداشته‌اند آشنا است.

فارغ از احساسات اریک کارل در مورد روانکاوی، انسان دانش‌آموز امیالش است. من با احساس زیرکی، به او زبان این دانش‌‌آموز را دادم، کلمات بازیگوشانه (ludic) و ژوییسانس (jouissance) و هر کلمه محبوب دیگر این برج عاج. و از او خواستم که سرسختانه درباره ارزش‌های پرخوری بحث کند. و فکر کردم این موضع مضحکی است برای نویسنده‌ای که روی موج سالامی و پای گیلاس به موفقیت رسیده است، و منجر به اتفاق منحصربه‌فردی در مورد کرم ابریشمی شده است که کنجکاوانه از سیری‌ناپذیری لذت می‌برد.

کارلِ خیالی و ساختگی من، گذشته از دلایل عقلانی به کودکان احترام می‌گذاشت. طرفدار لغو بزرگسالی بود. او غرق موسیقی کریسمس می‌شد و مانند یک لکانی مست چرت‌و‌پرت می‌گفت. بله، من فکر کردم شاهکار من این است، یک نامعقولِ بسیار معقول. وقتی ما در اول آوریل «مجله» را راه‌اندازی کردیم، برخی سرگرم شدند، اما تعداد کمی هم گول خوردند. خودشان ضرر کردند. مثل این بود که مروارید را به خوک بدهی. همان‌طور که فیلیپس گفته بود: «ما برای مدت طولانی کودک هستیم.»

و اما درباره دل‌درد: اگر می‌خواهید بروید و قسمت «کرم ابریشم خیلی گرسنه» را پاک کنید. یک نقل‌قول از کارل وجود دارد که می‌تواند گذشت شما را تحریک کند (قول می‌دهم واقعی است). او در سال 2009 به گاردین گفت: «درست پس از سقوط دیوار، من در آلمان شرقی سابق در حال امضای كتاب بودم و توسط گروهی از كتابداران جوان دعوت شدم كه ناهار را با آن‌ها بخورم. یكی گفت كه کرم ابریشم سرمایه‌داری است، او از هر غذا کمی می‌خورد و بقیه آن فاسد می‌شود. سرمایه‌دار مصرف‌گرا». نتیجه‌گیری منطقی: یک میل سالم کاملاً ضدسرمایه است و کرم ابریشم به اندازه کافی گرسنه نبود. پس آن‌چه را که ثروتمندان مصرف‌گرا بر جای گذاشته‌اند بخورید. بخورید به خاطر کارگران، بخورید به خاطر دنیا!

 

نسخه کامل این مقاله را در پاریس ریویو از این‌جا می‌توانید بخوانید. 

 

 

 

 

 

 

  این مقاله را ۳ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *