چرا روسها از پوتین دنبالهروی میکنند؟
تحلیل و پژوهشهای بسیار کمی در مورد رفتار مردم روسیه یا تاریخشان به عنوان نیرویی مستقل وجود دارد. و عمده تحقیقات فقط بر شخص پوتین متمرکز است و او را فردی فرصتطلب میداند که برای کسب ثروت و قدرت بیشتر تلاش میکند. لانگدن و تیسمانانو این رویکرد را عمیقاً خطرناک میدانند چرا که به همدستی یا تمایل مردم برای داشتن رهبری قدرتطلب بیاعتنا است و تصویری گمراه کننده را به دست میدهد و به غلط پوتین را از عرف روسها مبرا میکند. آنها در کتاب «دموکراسیِ پوتین» سعی میکنند زاویه دید روسهایی را به خواننده معرفی کنند که نیروی پشت پوتین هستند. فریفتگان پوتینیسم.
دموکراسی پوتین: ایدئولوژی، افسانه و خشونت در قرن بیستویکم
نویسنده: ولادیمیر تیسمانانو و کیت سی. لانگدن
مترجم: سودابه قیصری
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۵۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۵۳۷۴۳۰
تحلیل و پژوهشهای بسیار کمی در مورد رفتار مردم روسیه یا تاریخشان به عنوان نیرویی مستقل وجود دارد. و عمده تحقیقات فقط بر شخص پوتین متمرکز است و او را فردی فرصتطلب میداند که برای کسب ثروت و قدرت بیشتر تلاش میکند. لانگدن و تیسمانانو این رویکرد را عمیقاً خطرناک میدانند چرا که به همدستی یا تمایل مردم برای داشتن رهبری قدرتطلب بیاعتنا است و تصویری گمراه کننده را به دست میدهد و به غلط پوتین را از عرف روسها مبرا میکند. آنها در کتاب «دموکراسیِ پوتین» سعی میکنند زاویه دید روسهایی را به خواننده معرفی کنند که نیروی پشت پوتین هستند. فریفتگان پوتینیسم.
دموکراسی پوتین: ایدئولوژی، افسانه و خشونت در قرن بیستویکم
نویسنده: ولادیمیر تیسمانانو و کیت سی. لانگدن
مترجم: سودابه قیصری
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۵۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۲۵۳۷۴۳۰
«حقیقت دردناک این است که شرورانهترین کارها توسط افرادی انجام میشود که هرگز تصمیم نگرفتهاند خوب یا شیطان باشند.»
هانا آرنت
امروزه در دوران تاریکی زندگی میکنیم که هانا آرنت، فیلسوف آلمانی، آن را به بهترین نحو توصیف کرده است. دوران تاریک جدید دورهای است که شهروندان عادی از شر یا خیر بودن تمدن و رهبران آن ناآگاهند و درنتیجه اجازه میدهند دروغ، حقیقت و شأن انسان را تنزل دهد.
در این شرایط بر تمامی روشنفکران، سیاستگذاران و رأیدهندگان واجب است که بررسی کنند چگونه یک رهبر سیاسی موفق میشود کنترل گستردهای را بر کشوری به ظاهر دموکراتیک اعمال کند. چرا که زمانی که قدرت یک رهبر بیشتر بر وجهه ملی استوار است تا بر قدرت نظامی، درک نیروهای محرکهی قدرت اهمیت ویژهای دارد.
پوتین یکی از بهترین نمونهها برای چنین پژوهشی است چرا که نه تنها نامش هر روز در نشریات و رسانهها به چشم میخورد بلکه جنبش ایدئولوژیکش ایمان به ارزشهای لیبرالدموکراسی را به میزانی تحلیل برده که همتا ندارد.
نویسندگان کتاب دموکراسی پوتین، ولادیمیر تیسمانانو استاد دپارتمان علوم سیاسی و سیاست دانشگاه مریلند آمریکا و کیت سی.لانگدن محقق اراسموس ماندس، سعی دارند تا در این کتاب به بررسی این امر مهم بپردازند.
_________________________
تحلیل و پژوهشهای بسیار کمی در مورد رفتار مردم روسیه یا تاریخشان به عنوان نیرویی مستقل وجود دارد. و عمده تحقیقات فقط بر شخص پوتین متمرکز است و او را فردی فرصتطلب میداند که برای کسب ثروت و قدرت بیشتر تلاش میکند. لانگدن و تیسمانانو این رویکرد را عمیقاً خطرناک میدانند چرا که به همدستی یا تمایل مردم برای داشتن رهبری قدرتطلب بیاعتنا است و تصویری گمراه کننده را به دست میدهد و به غلط پوتین را از عرف روسها مبرا میکند:
«مأمور نهچندان شناختهشدهٔ ک.گ.ب که اولین بار در ۱۹۹۹ با فقط دو درصد محبوبیت به عنوان قائممقام نخستوزیر از سوی الیگارشها به صحنهٔ ملی روسیه معرفی شد، چهاربار (هرچند با درجاتی از تقلب) رئیسجمهور منتخب فدراسیون روسیه شده و بیش از ۷۰ یا حتی ۸۰ درصد تأیید اجتماعی برخوردار شده است. چنین پدیدهای بدون تردید به تجزیه و تحلیل نیاز دارد.
[…] اما بررسی شخصیت مبهم و گیجکنندهٔ پوتین که عامدانه این گونه جلوه داده میشود، نمیتواند به طور کامل «پدیدهٔ پوتین» را شرح دهد. […] از سال ۲۰۱۹ پرسیدن این سؤال که «چطور پوتین این همه مدت به قدرت چنگ زده است؟» دیگر کار ما نیست. اکنون باید دو سؤال مرتبط را پی بگیریم: چرا تودهها این همه مدت به پوتین آویختهاند و ایدئولوژی در جامعهٔ کنونی روسیه چه جایگاهی دارد؟ به عبارت سادهتر: چرا روسها از پوتین حمایت میکنند؟» (فصل ۱)
نویسندگان کتاب دموکراسی پوتین، پوتین را ظرفی ایدئولوژیک در نظر گرفتهاند که به واسطه یکسری باورهای فرهنگی عمیقاً ریشهدار در سرزمین روسیه شکل گرفته و مشکلات روسیه را منتهی به پوتین نمیدانند. برای همین ترجیح میدهند به جای اصطلاح «پدیدهی پوتین» از اصطلاح «پوتینیسم» استفاده کنند و به جای تمرکز بر شخص او بر روی واکنشهای اجتماعی و روندهای تاریخیای که منجر به ظهور او گشته دست بگذارند.
«برعکس دیدگاه مثبت دگراندیش روس، ولادیمیر کارا مورزا که «پوتین روسیه نیست»، ما قویاً تأکید میکنیم که در واقع، پوتین معرف روسیه است. بخشی به علت شأن پوتین به عنوان محصول تاریخ و جامعهٔ روسیه و بخشی به سبب شأن پوتین به عنوان کسی که از میل گستردهٔ تودهها برای شکوه و افتخار ملی در برابر حقارت بهرهبرداری کرده است. به شکلی تعیین کننده، این رمزگشایی نشان میدهد که بیرون کردن پوتین از دفتر ریاست جمهوری برای تضمین آزادی روسیه کافی نیست. روسها تنها به پوتین باور ندارند: آنها به ایدئولوژیای جامعتر باور دارند که بر حسب اتفاق پوتین هم به آن باور دارد و خودش مظهر آن است. نقش پوتین مشروط است و با مرگ او خاتمه نمییابد؛ از سویی دیگر اعمال جنایتکارانه و یا تهاجمی انجام شده توسط دولت روسیه به درخواست پوتین، چیزی است که به احتمال زیاد همچنان مورد پسند مردم روسیه قرار خواهد گرفت، چه تحت حاکمیت پوتین زندگی کنند یا رهبر دیگری که بتوانند تأییدش کنند.» (همان فصل)
کتاب دموکراسی پوتین تلاش میکنند پندارهای مسلط در مورد جامعه روسیه و رهبری پوتین را به چالش بکشند. مثلاً:
«کنگرهٔ آمریکا، در اوت ۲۰۱۷ قانونی را تصویب و بخشهایی از جامعهٔ روسیه را تحریم کرد. طرفداران این سند استدلال میکردند که تحریمهای غربی، پوتین را به عقبنشینی از اوکراین و «کاهش تخطی جدی از حقوق بشر» وامیدارد. ولی تحریمها به تنهایی نمیتواند کشوری ایدیولوژیک را که از قبل هم هیچ احترامی برای حقوق بشر جهانی یا آزادیهای دموکراتیک قائل نبوده، تغییر دهد، همانطور که روسیه همچنان به تخطی از قانون بینالملل ادامه میدهد.
این بدین معنا نیست که تحریمهای اعمال شده بر روسیه ناعادلانهاند؛ برعکس بسیار ضروریاند. اما دولتها و سازمانهای بینالمللی باید درک کنند که تحریم به تنهایی نمیتواند روسیه را به تغییر روش وادارد. تحریمها و دیگر سادهسازیهای آسان و راحت، به غلط، تصور کنش و جدیت به وجود میآورند اما فقط به مماشات و بیعملی میانجامند و وقتی پای قربانیان وسط آید، به رعب و وحشت بیشتر منجر میشود.» (همان فصل)
یا:
«کتاب ما اصرار دارد که برتری دموکراتیک و حقوقبشر زمینهای بسنده برای تجزیه و تحلیل یا پیکار با پوتینیسم و هوادارانش نیست. آنهایی که باور دارند پوتین مانع رسیدن روسیه به لیبرال دموکراسی است و از این رو فقط پوتین و کرملین را هدف قرار میدهند، خیلی بسته فکر میکنند. اگر مردم او را به عنوان نمایندهٔ انتخابی خود برنمیگزیدند (و البته دوبار پشت سر هم این کار را کردند)، پوتین نمیتوانست روسیه را از لیبرال دموکراسی محروم کند. اگر ملتی به کسی رأی دهد که حقوق و آزادیهای دیگرش را محدود میکند، چگونه میتواند دموکراتیک یا به عبارت بهتر، آزاد شود؟» (همان فصل)
کتاب دموکراسی پوتین از سوی دیگر با رابرت سی.تاکر نویسندهی کتاب «فرهنگ سیاسی و رهبری در روسیهی شوروی: از لنین تا گورباچوف» (۱۹۸۷) در نقش کلیدی فرهنگ در سیاست کشورهایی چون اتحاد جماهیر شوروی همدلاند:
«تاکر تأکید میکند که فرهنگ و سیاست در کشورهایی چون اتحاد جماهیر شوروی جداییناپذیرند زیرا «فرهنگ، روش زندگی مرسوم یک جامعه است، دربرگیرندهٔ اسلوبهای پذیرفتهشدهٔ فکری و باور و الگوهای مرسوم رفتار. فرهنگ سیاسی، هر چیز مربوط به سیاست و حکومت در یک فرهنگ است. در روسیهٔ شوروی، چیزهای بسیار کمی به حکومت مربوط نمیشدند.» هر چند حکومت دیگر شوروی نیست، اما در ۲۰۱۹، این اظهارات تاکر همچنان با وضعیت روسیه صدق میکند. همانگونه که تاکر متوجه نیاز به بررسی موفقیتها و انتخابهای رهبران شوروی در متن باورهای عموم و منافع شوروی شد، ما نیز استدلال میکنیم که بدون تجزیه و تحلیل ژرف جامعه و فرهنگ روس، نمیتوان به درک صحیحی از پوتینیسم در روسیهٔ امروز رسید، زیرا جامعه و فرهنگ، سیاستِ حکومت و رهبری آن را تغذیه میکنند. آنها در خلأ عمل نمیکنند: از سویی فرهنگ به شکلگیری سیستم حکومتی یک کشور کمک میکند، از سویی دیگر به طور همزمان کنش و واکنشهای جامعه را با سیستم مذکور تعیین میکند.
[…]این نکته گواه دیگری است بر اینکه شخصیت پوتین تنها عامل محبوبیت او نیست. افکار تودهها اهمیت دارد و پوتین عادت کرده که با دادن وعدههای قدرتمندانهٔ مشابه آنچه در سراسر تاریخ روسیه داده شده، به طور مداوم برای آنها جذابیت داشته باشد. فقط در صورتی که رهبری وعدهٔ جامعهای بهتر و قدرتمندتر بدهد، پیروان ممکن است روشهای بدوی ظاهراً ضروری برای وقوع آینده را به راحتی بپذیرند، البته به شرطی که آن وعده به حد کافی وسوسه برانگیز باشد.
تنها لازمهٔ این کار استاندارد پایین اخلاقی است. در این زمینه هیچ استثنایی وجود ندارد: اینکه جناح راست هیچ چیزی برای گفتن دربارهٔ ترامپ ندارد و چپ چیزی در مورد سوریه یا دربارهٔ دانیل اورتگا رئیسجمهور نیکاراگوئه نمیگوید، نشان میدهد که استاندارد اخلاقی پایین بسیار گسترده و فقط به روسیه محدود نمیشود. درک آسیبهای اجتماعی روسیه میتواند برای کل جهان مفید باشد.» (همان فصل)
نویسندگان کتاب دموکراسی پوتین با تیموتی اسنایدر، تاریخدان آمریکایی، همصدا هستند که دو برداشت جهان امروز را دچار آفت کرده است: یکی سیاست تقدیر ناگزیر به این معنا که «ادراک آینده چیزی بیشتر از اکنون است، اینکه قوانین رشد شناخته شدهاند، جایگزینی وجود ندارد و بنابراین واقعا نمیشود کاری کرد» که به نوعی یادآور فرمولبندی «پایان تاریخ» نظریهپرداز آمریکایی فرانسیس فوکویاما است. اما در دو دهه گذشته تاریخ نشان داده است که «دموکراسی فقط در صورتی زنده میماند که در سراسر جامعه به طور دانسته تمرین شود.»
دومین برداشت، سیاست ازلی و ابدی است که «یک ملت را در دور باطلی از چرخههای قربانی بودن قرار میدهد»، جایی که «زمان دیگر خطی به درون آینده نیست، بلکه دایرهای است که دائما به همان رشتههای گذشته برمیگردد.» این سیاست در کشورهایی اجرا میشود که قدرت ملی مدعی است مسیر کنونی کشور و وضعیت مملکت بهترین وضعیت ممکن است و جایگزینی برایش موجود نیست و باید بر اصول کنونی چه بسا بیشتر تاکید کرد.
ترس تاریخی روسها از حمله خارجی
در فصل دوم کتاب دموکراسی پوتین، نویسندگان لازم میدانند که به بررسی موجز تاریخ روسیه بپردازند و نشان دهند که درک تاریخی روسیه از مفهوم ابر قدرت و ترس از حمله خارجی به میراثی از استبداد منجر شده که قرنها دوام آورده است. همین گرایش مردمان به استبداد قدرت زیادی اهدا کرده و این چنین است که فضا برای ظهور افرادی چون پوتین هموار میشود که در فصل سوم کتاب به آن پرداخته میشود و نویسندگان خاطر نشان میکنند که ظهور پوتین نه تنها اصلاً شوکآور نبوده بلکه امتداد مخالفت تاریخی روسیه با اصول آزادی است.
همچنین در این فصل از کتاب دموکراسی پوتین خواننده با زندگی شخصی ولادیمیر پوتین و تأثیر تجاربی چون مأموریتش در آلمان شرقی به عنوان یک افسر ک.گ.ب، شکست در برابر تظاهرات مردم در درسدن، فرو ریختن دیوار برلین و فروپاشی شوروی بر جهانبینی او، آشنا میشود و سازگاری شخصیت پوتین با فرهنگ غالب و رویهی سیاستمداران روس را بیشتر درک میکند:
«…، آناتولی الکساندروویچ سابچاک، استاد حقوقی که بین سالهای ۱۹۹۱ و ۱۹۹۶ شهردار سنت پترزبورگ شد، ریاست کمیتهٔ روابط خارجی را به پوتین پیشنهاد کرد. عادات دزدسالاری پوتین خیلی زود آشکار شد: در سال ۱۹۹۲ برای ناپدید شدنِ معادل ۹۲ میلیون دلار در صادرات منابع طبیعی بازپرسی و مسئول شناخته شد. به لطف تورم شدید و ویرانکننده، این منابع تنها فرم ارزی سنتپترزبورگ بودند. پوتین به طور صوری یک معاملهٔ فلزات باارزش ۹۲ میلیون دلاری را در ازای کمک غذایی برای مردم به تجار خارجی مختلف پیشنهاد داده بود، اما این کمک هرگز تحقق نیافت، زیرا پوتین و دوستانش پول حاصل از فروش فلزهای ارزشمند شهر را به جیب زده بودند. این معاملهٔ فاسد، شاخصی زودهنگام از بیپروایی بود که بعدها مشخصهٔ مدیران دولتهای پوتین شد. به علاوه، روش مهار این افتضاح نیز کاملاً نشان داد که ارزشهای اجتماعی مرتبط با این مقوله تغییر کردهاند: سابچاک که اخلاقاً آدمی بیثبات بود، پوتین را با صراحت اخراج نکرد زیرا به عنوان مذاکرهکننده و دزدی ماهر، آتیهدار به نظر میرسید. با دفاع از پوتین، سابچاک کارمند خود را به عنوان مردی با توانایی نادر برای اجرای مقررات غیررسمی و مطابق با فساد در کشوری ورشکسته و بیقانون تحسین کرد. از آن مهمتر، در روسیهٔ دههٔ ۱۹۹۰، فساد نه تنها غیرمعمول یا غیراخلاقی نبود، حتی تحسین میشد و به عنوان روشی بالقوه برای بهبود وضع کل جامعه از طریق سود اقتصادی در نظر گرفته میشد. دفاع روشنبینانهٔ سابچاک نتیجه داد، پوتین در میان مدیران سیاسی به عنوان مردی که میتوانست کارها را انجام دهد، نامی برای خود دست و پا کرد (کسی جرأت نمیکند از او بپرسد چگونه)
[…] ذکر این نکته ضرورت دارد که پوتین از طریق تبلیغات، سفر، سخنرانی یا ایجاد جذابیت برای تودههای روس به مرکز صحنهٔ سیاسی راه نیافت؛ او از طریق یک سری استانداردهای بوروکراتیک، انتخابهای بالا به پایین نخبگان و فعالیتهای فاسد و روابط خویشاوندی به بالاترین مرکز قدرت راه یافت. تا جایی که قابل تصور است، او به عنوان فردی تشنهٔ قدرت یا عوامفریبی هوچی شروع نکرد! برعکس، خدمتگزاری متواضع، آرام و شدیداً مذهبی در درون حکومت بود با کمترین ارتباط با باقی شهروندان. با این حال، در سالهای بعد مردم روسیه او را با آغوش باز پذیرفتند.» (فصل سوم)
پوتینیسم به عنوان ایدئولوژی
در فصل چهارم، تمرکز کتاب کتاب دموکراسی پوتین دوباره از روی پوتین برداشته میشود و به پوتینیسم به مثابه یک ایدئولوژی میپردازد و به بسیاری از تحلیلگران غربی که ادعا میکنند روسیه ایدئولوژی ندارد پاسخ میدهد:
«به نظر میرسد آنهایی که پیروی کرملین از ایدئولوژیای خاص را رد میکنند، نکتهٔ مهمی را نادیده میگیرند. یک ایدئولوژی نیاز ندارد از الگوهای سرمایهداری آزاد یا کمونیسم مارکسیستی که برای دستیابی به آنها به اهداف و راهبردهای ثابتی نیاز است، پیروی کند. ایدئولوژی پوتین، یک هدف غایی دارد- به طور خلاصه و در عین حال دقیق، افزودن قدرت کرملین و کنترلش بر مردم- اما روشهایش بسته به اینکه در شرایط مشخص تا چه حد سودمند باشند، فرق میکند. ایدئولوژی یک تئوری علمی یا روشنفکرانه نیست، بلکه پدیدهای تودهای است. بنابراین، این تناقضات و تضادها- صرفنظر از اینکه در چارچوب استدلالی فرد بیرونی تا چه حد مبهم به نظر برسند- صرفاً ایدئولوژی را از دید جمعیت مخاطب آن واقعیتر میکند. برای کسانی که آن را با آغوش باز میپذیرند، ایدئولوژی مرهمی تسکیندهنده است، دعوت به آیینی جمعی از تبعیت، شور و شوق و سازماندهی. از اینها گذشته، انسان شوروی […] از اساس انسانی ایدئولوژیک بود. بنابراین شورویزدایی، در میان دیگر مؤلفهها، به منزلهٔ ایدئولوژیزدایی است. برای بسیاری، این دست کشیدن از یقینهای ایدئولوژیک دورهٔ شوروی به رنجهای روانی و گمگشتگی ذهنی انجامیده است. در واقع پوتینیسم دقیقاً تلاش برای احیای چنین یقینهای ایدئولوژیک است، پناهگاهی سخت و محکم برای خلق توهم امنیت فردی و جمعی.» (فصل چهارم)
در ادامه نویسندگان سعی میکنند تعاریف ایدئولوژی را بررسی کنند و با وضعیت روسیهی پوتین مقایسه کنند و همچنین رویکرد خود را که تمرکز بر رابطه ایدئولوژی و تودههاست (و نه نخبگان)، بیشتر روشن سازند.

هانا آرنت ایدئولوژی را این گونه توصیف میکند: «ایسمهایی که… میتوانند هرچیزی و هر رویدادی را با استنتاج آنها از فقط یک فرضیهٔ مقدم توضیح دهند.»
تفسیر واتسلاو هاول از این واژه، از تفسیر آرنت فراتر میرود. او در جستار خود «قدرت بیقدرتان» (1978) مینویسد:
«ایدئولوژی شیوهای فریبنده برای ارتباط با جهان است. به انسان توهم هویت، کرامت و اخلاق میدهد، در عین حال دست کشیدن از همه اینها را آسانتر میکند. منبعِ چیزی «فراشخصی» و عینی است و به افراد امکان میدهد وجدانشان را فریب دهند و راه و رسم زندگی خفتبارشان را از چشم جهانیان و خودشان پنهان نگه دارند. ایدئولوژی بسیار عملگرایانه است و در عین حال شیوهای به ظاهر موجه برای مشروعیتبخشیدن به همه چیز، از بالا، پایین و طرفین است… بهانهای است که هر کسی میتواند از آن استفاده کند.»
توصیفات آرنت و هاول به ما میگوید، برای افراد، ایدئولوژی مانند نوعی کد اخلاقی عمل میکند که از پیروانش انتظار میرود بر اساس آن زندگی کنند؛ برای حکومتها، ایدئولوژی اعتقادات سیاسی موهومی است که ساختار اجتماعی کشورها را، با دستکاری بنیادی افکار، ارزشها و پنداشتهای کسانی که آن را شیوه درست زندگی میدانند، حفظ میکند. این کد ممکن است بین باورمندان دقیقاً مثل هم نباشد، اما در عین حال واقعی، دارای ارتباط منطقی و پیونددهنده است. آنها میتوانند هر شرارتی را ممکن کنند زیرا حالا میتوان هر چیزی را با پنداشت اینکه ایدئولوژی به اندازه کافی قوی است و مردم به قدر کافی پذیرا هستند، به حق و شایسته جا زد.
گرچه در قرن بیستویکم، ممکن است ایدئولوژی عیناً مانند ایدئولوژیهای دوران استالین، لنین یا هیتلر فرموله نشده یا محرز نباشد، اما خطرش کمتر نیست. جهان هنوز علیه ایدئولوژی واکسینه نشده است. فقط نهانیتر عمل میکند، اجساد کمتری به جا میگذارد (هرچند سوریها و ونزوئلاییها به حق چنین ادعایی را رد میکنند) و بر وعدههای عوامفریبانهی بیشتر، فرضیات فلسفی و سادهلوحیهای انسان، بیش از آنچه در قرن بیستم انجام داده بود، اتکا دارد. در حقیقت، ایدئولوژی زنده است و نفس میکشد و برخلاف ارزیابی مأیوسکننده و زیرکانهی آرچی براون، که «هیچ چیزِ قابل مقایسه»ای با ایدئولوژی شوروی در روسیه امروز وجود ندارد، کرملین پوتین از ایدئولوژی خاص خودش بهره میبرد که به همان اندازهی ایدئولوژی شوروی سزاوار توجه است: نسخهای مرگبار به نام پوتینیسم.
چنگ چِن،محقق متخصص در مفهوم ایدئولوژی، کتابی با عنوان «بازگشت ایدیولوژی: جستجو برای هویتهای حکومتی در روسیه و چین پساکمونیست» (۲۰۱۶) نوشت. کتاب چن بیشترین فضای خود را به «ایدئولوژی رژیم» یا «سیستمی منسجم و ثابت قدم از ایدههای ارائهشده از سوی نخبگان حکومت برای شناسایی و ترویج یک هویت و مأموریت حکومتی» اختصاص میدهد. او میگوید، برای حکومت شوروی ایدئولوژی فقط دستاویزی نیست که تحت پوشش آن هر آنچه را دلش میخواهد پیگیری کند: ایدئولوژی چیزی است که پیروانش واقعاً به آن باور دارند. ایدئولوژی روسیه بیشترین اثرگذاری را دارد، زیرا بین نیاز به انسجام برای شرح آنچه رژیم انجام میدهد و چرایی انجام آن و نیاز به انعطافپذیری برای تطبیق خود با مردم و همزمان حفظ مشروعیت، تعادل برقرار میکند. پس، ایدئولوژی مطلق نیست. توضیح چن در درک روسیهی پوتین و شیوهی عملکرد کرملین به غایت مفید است. اما نویسندگان این کتاب برخلاف چن اصرار دارند که «ایدئولوژی رژیم» همهی چیزی نیست که در روسیه اهمیت دارد زیرا افکار مردم نیز به همان اندازه اهمیت دارد. کتاب ما نظر ارزشمند چن را […] میپذیرد اما تمرکز را از نخبگان به سوی تودههای مردم تغییر میدهد. (همان فصل)
در ادامه این فصل نویسندگان کتاب دموکراسی پوتین تلاش میکنند تا با بررسی تاریخ فلسفی روسیه و نظر افکندن به آثار اندیشمندانی چون ایوان ایلین و الکساندر دوگین و بررسی مفاهیمی چون اوراسیاگرایی به ریشههای پوتینیسم دست پیدا کنند. اما در عین حال تذکر میدهند که این فلاسفهی روس و مفاهیمی چون اوراسیاگرایی، پوتینیسم را معنا نمیکنند، اما «بذرها و تمهای حیاتیای را که پوتینیسم در دیدگاه اساسی خود هموند میکند و جماعت گستردهای از روسها آن را میپذیرند، معرفی میکنند.»
در فصل پنجم که شاید یکی از مهمترین فصلهای کتاب باشد، نویسندگان سعی دارند تا نشان دهند که چطور ایدئولوژی پوتینیسم به مثابه فرهنگی در حال تکوین در روسیه جریان دارد و روشهای کرملین برای تزریق دائم این ایدئولوژی به تودهها را آشکار میکند:
«بسته به احساسات عمومی و اغلب مادون عقلی مانند ناسیونالیسم افراطی، تجدیدنظرطلبی تاریخی، توهم امنیت شوروی و ضدغربگرایی، ایدئولوژی پوتین، سیال، دمدمی، به عمد مشروط و در کل تودهای دائماً در حال تغییر شکل است. این قالب عاطفی نه منسجم و نه دارای منطقی است. با این حال، مؤلفههای آن کمابیش در دو دسته قرار میگیرند: آنها از باورهایی حمایت میکنند مبنی بر اینکه روسیه (الف) در مقایسه با هر جامعهٔ دیگری، تمدنی یکتا و برتر است و یا (ب) به طور دائم از حملات قلدران فاسد و خودمحور غربی در رنج است. این دو نکتهٔ مورد بحث ایدئولوژی روسها، با میراثی استبدادی به ویژه وسواساش نسبت به امنیت و گرایش به اقتدار- و عظمت شورویایی- به ویژه توهم امنیت ضد غرب و ادعایش از جامعهای برتر با تقدیری بزرگ تقویت میشود. (فصل پنجم)
از میان موارد برشمرده شده در بالا شاید «توهم امنیت» از بقیه موارد برای خواننده فارسیزبان جالبتر باشد:
«فرنس فیهر، اگنس هلر و یورک مارکوش فیلسوفان مجارستانی در کتابشان، «ضرورت دیکتاتوری: تجزیه و تحلیل اقمار شوروی» (۱۹۸۳) نوشتند: «هیچ کیشی وجود ندارد که ترس همگانی را رواج ندهد.» پوتینیسم استثنا نیست. یکی از عناصر القای ترس پوتینیسم کاسبی با توهم امنیت ملی است. دسیسههای پوتین نماد واقعی تئوری هانا آرنت هستند که ایدئولوژی میتواند از طریق به کارگیری تواناییاش برای بسیج مردم- بارها و بارها از طریق ایجاد ترس و توسل به امنیت- به اهدافش دست یابد. با بازتولید گزیدهای از تاریخهای خاص- سوای تحریف (یا حتی جعل) «واقعیتها» و تلاشهای تبلیغاتی رسانههای تحت کنترل دولت- کرملین بحرانهایی را جعل میکند که ترس را میان شهروندان تزریق و آنها را با تلقین فکری، اسیر توهم امنیت همگانی میکند.
به رسمیت شناختن توهم امنیت ملی به عنوان هویتی ساختگی و تحمیلی که از رویاهای دروغین جامعهای یکدست، روایتهایی از اتحاد ملی و استثناگرایی جعل میکند، بسیار اهمیت دارد. از اساس، این مکانیزمی جبرانی است برای بخشیدن یک هویت ملی خاص جعلی به گروه خاصی از مردم، که دولت قصد دارد با متقاعد کردن آنان به اینکه به جامعهٔ این کشور تعلق دارند و لازم است برای حفظ زندگی فیزیکی و اقتصادی خود از دولت حمایت کنند، آنها را از نظر اجتماعی کنترل کند. […] اینگونه پوتین توانست پایگاه سنتی و محافظهکار رأی خود را متقاعد کند که حکومت تنها نگهبان منافع مردم است. همچنین اصرار ورزید که این حکومت در محاصرهٔ دشمنان قرار دارد و شهروندان را تحت فشار قرار داد تا باور کنند برای نجات از نیروهایی ظاهراً نامتجانس، به کرملین نیاز دارند، (و در مقابل کرملین نیز به حمایت آنها نیاز دارد) […] جعل چنین توطئهای پسزمینهٔ ایدئولوژیک ممتازی را برای رهبر متعصبی چون پوتین فراهم میکند تا طلب قدرتش را توجیه و شهروندان روس را متقاعد کند که زندگی و ارزشهای آنان مورد حمله قرار گرفته و او باید برای دفاع از آنان وارد عمل شود. چنین توهمی گزینشی و تا حدودی متغیر است، همیشه آماده است تا شخص، گروه یا ایدهای دیگر را غیرخودی و چیزی که باید در مقابل آن از خود محافظت کرد معرفی کند یا برعکس، آنان را خودی و چیزی که باید با آغوش باز آن را در دولت-ملت روس پذیرفت اعلان کند. تهدیدْ خواندنِ گروههای ناخشنود بیگانه ابزاری دائمی است برای یکپارچه نگهداشتن شهروندان روسیه. طبق این روایت، کشور با تهدیداتی غیرقابلتصور از سوی دشمنان شریر روبهروست؛ سقوط کشور مقدس و مردم خوب چنان جانگداز است که از نظر منطقی همهٔ اقدامات وحشتافزای حکومت به طور خودبهخود توجیه و حرکتی عادی تلقی میشود.» (همان فصل)
در فصل ششم کتاب دموکراسی پوتین نویسندگان با جمعبندی موارد ذکرشده در دو فصل پیش، سعی دارند تا نشان دهند که چگونه تلاشهای تبلیغاتی و ایدئولوژیک کرملین در ذهن شهروندان روس ریشه دوانده و با سیاسیسازی تمام وجوه زندگی پوتینیسم را به راه و روش زندگی و تفکر اکثریت جامعه تبدیل کرده است. دههها سرکوب اندیشه و آزادی بیان و تحمیل ایدئولوژی مردم روس را به جایی رسانده که خودشان، این هویتسازی کرملینی را ادامه میدهند و به دولت پوتین خدمت کرده و راههای ارتباط دوستانه با جهان را بیش از پیش مسدود میکنند. این فصل به خوبی نشان میدهد زمانی که آرنت گفت «تلقین فکری میتواند کاملاً فراگیر و موفق باشد»، حق با او بوده است.
فصل هفتم، که یکی از درخشانترین فصول کتاب دموکراسی پوتین است، به سیاستهای خارجی تجاوزکارانهی کرملین، با تمرکز بر جنگ سوریه و اوکراین (اشغال کریمه)، میپردازد. «وضعیت استثنایی» یکی از مفاهیم نظریه قانون کارل اشمیت است که به وضعیت اضطراری شباهت دارد اما حالتی را بیان میکند که فرمانروا به نام خیر و منفعت همگانی پا را از قانونمندی فراتر میگذارد و به این بهانه تصمیماتی غیرقانونی و چه بسا جنایتبار و خلاف اخلاق اتخاذ میکند. نویسندگان در این فصل سعی دارند نشان دهند که چگونه کرملین با بهرهبردن از ساخت وضعیتهای استثنایی، مردم روس را در راستای اهدافش متحد سازد:
«سیاست خارجی به طور معمول استراتژی حکومت برای دادوستد با کشورهای دیگر، در تلاش برای حفاظت از منافع ملی خود تعریف میشود. همراستا با این برداشت، ولادیمیر پوتین استدلال میکند که نوعی واقعگرایانه از سیاست خارجی را که فقط به معنای «تضمین امنیت خود» که «حق هر کشور قدرتمندی است» دنبال میکند.» (فصل هفتم)
نویسندگان کتاب دموکراسی پوتین موافق این موضوع هستند که سیاستهای خارجی کرملین حول مسائل امنیتی کشور است اما اعتقاد دارند که هدف این سیاستها ابداً سعادت کشور یا مردم آن نیست چرا که «ولادیمیر پوتین با سیاست خارجی به مثابه یک هدف فینفسه رفتار نمیکند، بلکه آن را ابزاری طراحیشده برای تقویت ایدئولوژی کرملین، تحریک مردم روس به اتحاد علیه تهدیدات امنیتی خارجی و در نهایت مشروعیت بخشیدن به قدرت خود از دید جامعهای میداند که برای انتخاب دموکراتیک خود به آنها متکی است. به نقل از واژگان تند محقق برجسته روس، لئون آرون هر چه باشد، «ببر بسیج میهندوستانه به خوراک نیاز دارد.»
«سیاست خارجی روسیه کارهایی بیش از صرفاً حصول اطمینان از امنیت فیزیکی کشور انجام میدهد. حواس مردم را از فلاکتهای اقتصادی، نقض حقوق بشر و تردیدهای هویت روس پرت کرده و توجه آنها را به آن سوی مرزها و دور از ناکامیهای داخلی که به طور بالقوه میتواند به اعتراضها، چنددستگی و چالشهایی برای خود دولت منجر شود، معطوف میکند. سیاست خارجی روسیه در جهت برآوردن اهداف ایدئولوژیک کرملین عمل میکند. تصویری سرگرمکننده از کشور متحد روس ارائه میدهد که ارزشهایش بر دیگر کشورهای غربیِ همیشه فاسد و بیاخلاق رجحان دارد و بنابراین، اجازهٔ خاص دارد که خارج از قوانین بینالملل رفتار کند. این توهم موفقیت، بهانهای به پلیس روسیه داده تا به نام کمک به انجام آنچه برای مردم روس «بهترین» است، ناراضیان داخلی را ساکت کند، در نقش عاملی تعیینکننده در هویت روسیه ظاهر شود و شکل دادن تودههای مردم در ردای شهروندان وفادار کشور کمک کند. به طور خلاصه، سیاست خارجی روسیه، صرفاً استراتژی ایدئولوژیک دیگری است که با آن، پوتین محبوبیت داخلی و مشروعیت کاذب خود و در نتیجه جایگاه قدرتمند خود را حفظ میکند.
[…] با کمک رسانههای تحت کنترل کرملین (که اساساً شامل همهٔ خروجیهای رسانه در روسیه میشود)، شهروندان روس با باور این واقعیتِ ساختگی که ارزشها، مردم و سرزمین روسیه در خطر تهاجم دائمیاند، بسیج میشوند. بنابراین، روسیه نه تنها باید همیشه حالت تهاجمی داشته باشد بلکه باید پیوسته به رهبری مردی قدرتمند و توانا از خود حفاظت کند. اینجا اصول دیکتاتوری و ژئوپولتیک در پسزمینه تکوین مییابند، درست همان گونه که در قرن شانزدهم، مردم روسیه تسلیم قدرت اولین تزار، ایوان چهارم شدند و در قرن بیستم، وقتی مردم شوروی احساس کردند موجودیت کشورشان از سوی دشمنان غربی به خطر افتاده، در برابر حکومت سر خم کردند. به قول کارشناس جوامع پساکمونیست، م.استیون فیش : «به هلاکت رساندن اژدهای خارجی برای خلق حمایت تودهای در داخل» کنش محبوب رژیمها در همهٔ تاریخ بوده است.» (همان فصل)
فصل آخر کتابی که به نوعی نتیجهگیری کتاب نیز هست، بیان میکند که هر چند پوتینیسم بعد از سال ۲۰۱۸ در رکود به نظر میرسد، اما نباید تصور کرد که این رکود گواهی نقصان پوتینیسم یا اقتدارگرایی در روسیه است. چرا که تودهها همچنان اعتراض نمیکنند و هنوز به پروژههای ایدئولوژیک پوتینیسم به نحوهای مختلف باور دارند. پس هر لحظه ممکن است جهان شاهد طغیان پوتینیسم در صحنه جهانی باشد. (توجه شود که این کتاب پیش از حمله جنایتکارانه اخیر روسیه به اوکراین و اشغال این کشور نوشته شده است.)
«اگر جهان امیدوار است روند ظهور جنبشهای اولتراناسیونالیستِ نژادپرست را معکوس کند، پس باید یاد بگیرد به رأیدهندگانی که ضدیت با اصول آزادی را حمایت میکنند، گوش فرا دهد. این کار مستلزم موافقت یا همدردی با این رأیدهندگان نیست، بلکه نیازمند درک این است که آنها جهان را چگونه تفسیر میکنند. با دیدن جهان از دریچهٔ چشم آنان، اتخاذ شیوههای مؤثر برای مبارزه با فعالیتهای سیاسی استبدادی و غیرلیبرال در روسیه و هر جای دیگری از جهان ممکنتر میشود. با پذیرفتن اینکه ولادیمیر پوتین رهبر بالقوهٔ جنبش جهانی استبداد و ضدیت با لیبرالیسم است، شناخت پیچیدگیهای پوتینیسم در ارتباط با تودهها، گرایشات تاریخی و ایدئولوژی- نه فقط خود دیکتاتور- تضمن شده است.» (فصل ۱)
18 دیدگاه در “چرا روسها از پوتین دنبالهروی میکنند؟”
چه جوری گذاشتن این چاپ بشه ؟😂
پوتین رو برداری به جاش بذاری… آب از آب تکون نمیخوره
Tulani bud…alaki bozorgesh kardan ketab ro😏
خوشحالم که سلامتیتون رو بازیافتید و دارید مطلب مینویسید.
کاش دوباره مثل گذشته فایل صوتی خلاصه کتابها رو توی کانالتون قرار بدید.
بسیار عالی.
از این به بعد خلاصه ی کتابها رو اینجا میزارید؟
دیگه فایل صوتی نمیزارید توی کانال؟
درود
بسیار عالی و جامع بود.
خوشحالم که با این سایت آشنا شدم.
فقط اینکه بنده متوجه شدم که اسم کتاب درست ترجمه نشده. اسم کتاب باید ((دموکراسی توتالیتر پوتین)) باشد.
فکر کنم برای ممیزی اینطور ترجمه شده.
متاسفانه از اسم دقیق کتاب و علت تغییر اطلاعی نداریم.
😅😅😅
من دیروز پیام گذاشتم زیر نقد قبلی که چرا دیگه مطلب نذاشتید و الان دیدم توی کانالتون اینو قرار دادید. خوشحال شدم.
خیلی عالی بود و خیلی هم به موقع.
کتاب قبلی رو تازه تموم کردم و این رو حتماً شروع میکنم.
عیدتون هم مبارک🤗🤗
بسیار عالی
به نظرتون رابطه ی رژیم ایران با مردم ایران هم مثل پوتین با مردم روسیه هست ؟؟ اگه اینجوریه که خیلی ناامیدکنندس
من راستش متاسفانه خیلی اهل مطالعه کتاب طولانی نیستم. اینکه توی نقدتون اصل حرف نویسندع رو گفتید و کلی از متن کتاب رو آوردید واس منی که فقط این نقدو میخونه خیلی به خوبه.. این روزا خیلی تبلیغ این کتاب همع جا میشد ولی دریغ از اینک یکی بگه نویسنده چی گفته. همش عکسای خوشکل تو طبیعت و سفره هفت سین با این کتاب!
مرحبا. این طوری باید کتاب معرفی بشه👌
شما بازم معرفی گذاشتید یا اولین مطلبتونه این؟ چون روی اسمتون که میزنم میرم توی لیست نویسندگان ولی اسم شما نیست جزوشون.
خیلی خوب بود و البته خیلی دردناک.
حکومت ما هم داره همین کار رو میکنه و درسته هی میگیم گردن مردم نیندازید گردن مردم نندازید ولی نمیشه انکار کرد که مردم و حکومت دچار یه همگرایی رفتاری شدن :((((((
ممنون که نظرتون را نوشتید
حالا چون یه اشتباه استراتژیک کرده و حمله کرده به اوکراین شده شیطان رجیم دیگه
مخالفاش از خودش بدترن ولی نقاب دارن برا همین شما براش کف و سوت میزنید
تو دیگه چقدر اوتی!🤦🏻♀️
درود دکتر. خیلی خوب کتاب رو معرفی و خلاصه کرده بودید. خوشحالم که دارید با اسم خودتون مطلب منتشر میکنید
پیروز باشید
عالی عالی عالی
رفت توی لیستم. چقد خوب بوددد👌
چه خوب
خیلی خوب بود و البته خیلی دردناک.
حکومت ما هم داره همین کار رو میکنه و درسته هی میگیم گردن مردم نیندازید گردن مردم نندازید ولی نمیشه انکار کرد که مردم و حکومت دچار یه همگرایی رفتاری شدن :((((((