ژول ورن، قدیس محافظ داستانهای علمی تخیلی
برای بسیاری از ما متولدین دهههای پنجاه و شصت، کتابهای ژول ورن با آن طرح جلدهای بینظیر و ترجمههای کمنقص و روان که اکثراً هم انتشارات ارغوان منتشرشان میکرد، نقطهی آغاز کتابخوان شدن بسیاری از ما و پلی برای عبور از کودکی به نوجوانی بودند. برداشتن اولین گامهای بسیاری از ما در مسیر رفاقت با کتاب, زلف گره زدن با فرهنگ و حتی ایجاد میل به نوشتن از همین آثار شروع شد. نقش این کتابها در زندگی فرهنگی ما، همان نقشی بود که در آن دوران زمینهای خاکی در زندگی حرفهای فوتبالیستها ایفا میکرد. نقطهی آغازی بودند برای رسیدن به سطوح بالاتر. پلهی اول بالا رفتن و گام اول صعود.
برای بسیاری از ما متولدین دهههای پنجاه و شصت، کتابهای ژول ورن با آن طرح جلدهای بینظیر و ترجمههای کمنقص و روان که اکثراً هم انتشارات ارغوان منتشرشان میکرد، نقطهی آغاز کتابخوان شدن بسیاری از ما و پلی برای عبور از کودکی به نوجوانی بودند. برداشتن اولین گامهای بسیاری از ما در مسیر رفاقت با کتاب, زلف گره زدن با فرهنگ و حتی ایجاد میل به نوشتن از همین آثار شروع شد. نقش این کتابها در زندگی فرهنگی ما، همان نقشی بود که در آن دوران زمینهای خاکی در زندگی حرفهای فوتبالیستها ایفا میکرد. نقطهی آغازی بودند برای رسیدن به سطوح بالاتر. پلهی اول بالا رفتن و گام اول صعود.
برای بسیاری از ما متولدین دهههای پنجاه و شصت، کتابهای ژول ورن با آن طرح جلدهای بینظیر و ترجمههای کمنقص و روان که اکثراً هم انتشارات ارغوان منتشرشان میکرد، نقطهی آغاز کتابخوان شدن بسیاری از ما و پلی برای عبور از کودکی به نوجوانی بودند. برداشتن اولین گامهای بسیاری از ما در مسیر رفاقت با کتاب, زلف گره زدن با فرهنگ و حتی ایجاد میل به نوشتن از همین آثار شروع شد.
نقش این کتابها در زندگی فرهنگی ما، همان نقشی بود که در آن دوران زمینهای خاکی در زندگی حرفهای فوتبالیستها ایفا میکرد. نقطهی آغازی بودند برای رسیدن به سطوح بالاتر. پلهی اول بالا رفتن و گام اول صعود.
در آن عصر وفور محدودیتها و کمبودها، همین اندک داشتههای شریف، خاطرههای مشترک بخش عمدهای از یک نسل را ساختند. اینها در زندگی جمعی ما، جایگاهی همردیف همان توتمهای قبیلههای باستانی را داشتند. نمادی از عضویت، یکی بودن و تعلق داشتن به یک جمع همسان. نشانهای که با آن بشود حتی در میان یک جمع بزرگ، یکی شبیه خودت را پیدا کنی.
کسی که مثل تو بیرون هیاهو و شلنگتختهاندازیهای معمول، یک گوشه نشسته و چشمانش با اشتیاق کلمات را میبلعد تا بالاخره بفهمد منشا آن اشعهی سبز مرموز کجاست و یا عاقبت میشل استروگوف محبوبمان به کجا میرسد.
ژول ورن در آن دوران، پرتکرارترین نام در میان نوجوانان علاقمند به کتاب و کتابخوانی بود. نویسندهای که مرز هرچه تخیل، هرچه دگرگونی و هرچه ماجراجویی بود را یک تنه جا به جا کرد. برای ما او نمادی از هرآن چیزهایی بود که در ذهن ما میگذشت. او پدر ناتنی همهی ما نوجوانان خورهی کتاب و علاقمند به کاوشگری و ماجراجویی علمی بود.
#ژول-ورن به عنوان «پدر داستانهای علمی تخیلی» شناخته میشود، لقبی که بیشک برازنده اوست، چرا که سالها قبل از اینکه پدیدههای تکنولوژیک و حتی برخی نظریههای علمی اختراع، مطرح و اثبات شوند، او با شرحی دقیق، کتابهایی درباره انواع نوآوریها و پیشرفتهای فناوری نوشت.
او در زمانی بسیار بعید چیزهایی را توصیف کرد که دههها بعد از مرگ او اختراع شدند اما وقتی کتابهایش را میخوانیم احساس میکنیم نقشهی تمام آنها را در اختیار داشته و از روی آن نقشهها چنین تصاویر دقیقی در کتابهایش ارائه داده است. اگرچه او در سال 1905 درگذشت، اما آثارش پس از مرگش همچنان به چاپ رسید تا جایی که در مقام دومین نویسنده ترجمهشده در جهان قرار گرفت.
ورن در 8 فوریه 1828 در نانت فرانسه، یک شهر بندری شلوغ به دنیا آمد. در آنجا کودکی بود در معرض کشتیهایی که از مکانهایی دور و ناشناخته میرسیدند و تخیل او را برای سفر، ماجراجویی و گفتن داستانهایی از سرزمینهای جادویی برانگیختند.
زیست در چنین فضایی اولین نطفههای نوشتن را در او کاشت. نطفههایی که خیلی زود بارور شدند. ژول ورن در حین تحصیل در مدرسه شبانه روزی شروع به نوشتن داستان کوتاه و شعر کرد. اولین قدمهای نوشتن خیلی زود برداشته شد. او خیلی زود تصمیم گرفت آیندهاش چه باشد. هرچند پس از پایان تحصیلات مقدماتی، پدرش که یک وکیل بود، پسر بزرگش را برای تحصیل در رشته حقوق به پاریس فرستاد.
ورن البته برخلاف کلیشهی رایج، بسیار به حقوق علاقه داشت. اما آتشی که درون او شعله میکشید اجازهی رشد به هیچ چیز دیگر نمیداد. با آنکه در درس و تحصیل دانشجوی ممتازی هم بود اما باز جذب ادبیات و تئاتر شد. همین علاقه پای او را به نشستها و جمعهای ادبی و هنری باز کرد و ورن جوان شروع به رفتوآمد در سالنهای ادبی مشهور پاریس کرد.
در همین رفتوآمدها بود که با گروهی از هنرمندان و نویسندگان از جمله الکساندر دوما و پسرش دوست شد. پس از اخذ مدرک حقوق در سال 1849، ورن در پاریس ماند تا به تمایلات هنری خود بپردازد. تمایلی که خیلی زود جواب داد و نخستین نمایش تکپردهای این نویسنده جوان یکسال بعد روی صحنه رفت.
ژول ورن علیرغم فشار پدرش برای از سرگیری حرفه وکالت به نوشتن ادامه داد. پدر به رسم مرسوم آن سالها انتظار داشت پسر راه او را ادامه دهد اما پسر دل در گروی یاری دیگر داشت. کشمکش بین این دو در سال 1852 زمانی که ورن پیشنهاد پدرش برای افتتاح یک دفتر وکالت در نانت را رد کرد، به اوج خود رسید. نویسنده مشتاق در عوض ورود به حرفهی وکالت، شغلی با درآمد ناچیز بهعنوان منشی تئاتر لیریک انتخاب کرد. همین انتخاب برای او بستر مناسبی جهت ورود به عرصهی ادبیات فراهم ساخت.
در سال 1856، ورن با Honorine de Viane، یک بیوه جوان و مادر دو دختر خردسال آشنا شد. آنها در سال 1857 ازدواج کردند و ورن که متوجه شد به یک پایه مالی قویتری نیاز دارد، شروع به کار به عنوان دلال سهام کرد. با این حال، او از نوشتن و تلاش برای نویسنده شدن دست برنداشت و در همان سال اولین کتاب خود را با نام The Salon 1857 منتشر کرد.
این رمان البته هیچگاه نتوانست حرفه ادبی ژول ورن را به نقطهای قابل قبول ارتقا دهد، اما شانس با او یار بود و باب آشنایی و سپس دوستی وی با مدیر انتشارات هتزل یکی از معتبرترین ناشرین دوران را پیش پای او گشود.
در سال 1863 هرتزل «پنج هفته پرواز با بالون» را منتشر کرد. این رمان در واقع اولین رمان از سری رمانهای ماجراجویی ژول ورن بود. رمان هایی که در ادامه و با آثاری مانند «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، «جزیرهی وحشیان»، «دور دنیا در هشتاد روز» و… هم نام ورن را بر سر زبان ها انداخت و هم سبکی جدید در ادبیات داستانی جهان به وجود آورد.
ورن با الهام از عشق خود به سفر و ماجراجویی، به زودی یک کشتی خرید تا به همراه همسرش زمان زیادی را صرف کشتیرانی در دریاها کند. ماجراجوییهای خود ورن با کشتی به بنادر مختلف، از جزایر بریتانیا تا مدیترانه، دستمایههای فراوانی برای داستانهای کوتاه و رمانهای او فراهم کرد. در میان تمام سفرهایی که او در این دوران تجربه کرد، سفرش به آمریکا با آنکه کوتاه بود اما تاثیر ماندگاری بر نگاه و ذهن او گذاشت. تاثیری که به وضوح خود را در آثار بعدی ورن نمایان کرد.
این دوران زمانی بود که فروش کتابهای ژول ورن در کنار پولی که بابت ترجمههای متعدد آثارش به انگلیسی به حسابش واریز میشد، این امکان را برایش فراهم کرد که بدون داشتن دغدغه مالی و از راه نویسندگی امرار معاش کند. زندگی راحت در زیر نفع مالی انتشار و فروش کتابها به ورن این امکان را داد که بیش از پیش خود را وقف نویسندگی و ژانر مورد علاقهاش کند.
در میان آثار ماجراجویانهی ژول ورن، رمان «دور دنیا در هشتاد روز» را باید نقطه عطف مهمی هم در دوران نویسندگی خود او و هم در ادبیات جهان بدانیم. این کتاب که در سال 1872 منتشر شد، علاوه بر استقبالی که در میان خوانندگان و مخاطبین کتاب برانگیخت، ورن و آثار داستانیاش را وارد دنیای تصویر نیز کرد. «دور دنیا در هشتاد روز» تا یک قرن بعد از انتشارش دستمایهی فیلمهای سینمایی، تلویزیونی و حتی تئاترهای متعددی شد تا در این حیطه نیز جزو شاخصها به شمار برود.
اگرچه ورن در طول عمر، همواره در مسیر موفقیتهای حرفهای گام برداشت اما از دهه 1870 تجربههای ناخوشایندی در زندگی شخصی و خصوصی او رخ نمود. از مسائلی که او در مسیر تربیت پسرش با آن مواجه شد، تا انحرافات جنسی پسرش که حتی در زمان حضور در مدرسهی اصلاحی نیز دست از سر او بر نداشت تا سوءقصدی که از طرف برادرزادهاش متوجه او شد و اصابت گلوله به پایش باعث شد ورن تا پایان عمر بلنگد تا مرگ دوست، مدافع و ناشر قدیمیاش هتزل، همگی دست به دست هم دادند تا ورن دوران سختی را بیرون از جهان داستانهایش تجربه کند.
تجربههایی که هرچند در عزم راسخ او خللی ایجاد نکرد و همچنان با پشتکار مشغول نوشتن ماند، اما به هرحال بر روح و روان او تاثیرات مخربی باقی گذاشت. تاثیراتی که خیلی زود خود را نشان دادند. دقیقاً از همین دوران بود که ورن دست از نوشتن داستانهایی در تمجید پیشرفت، تکنولوژی و صنعتی شدن برداشت و رو به نوشتن رمانهایی با درونمایهی هشدار نسبت به پیشرفت بیش از حد فناوری و تاثیراتش بر زندگی انسانها آورد.
سیر تکامل آثار ورن را می توان به سه مرحله مجزا تقسیم کرد. اولین دوره، از 1862 تا 1886، را می توان دوره پوزیتیویستی او نامید. پس از اینکه دومین رمان دیستوپیایی او پاریس در قرن بیستم، توسط هتزل به سال 1863 رد شد، ورن درس خود را آموخت و با یافتن سبکی که برای آن ساخته شده بود، برای بیش از دو دهه بسیاری از رمانهای علمیماجرایی موفق خود را تالیف کرد. «سفر به ماه»، «سفر به مرکز زمین»، «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، «دور دنیا در هشتاد روز» و… از جمله آثار او در این دوران به شمار میآید.
مرحله دوم، از 1886 تا زمان مرگ او در 1905 است. دورانی که می توان از آن به دوره بدبینی ورن یاد کرد. در طول این سالها لحن ایدئولوژیک و حماسی سفرهای فوق العاده او شروع به تغییر کرد. ورن به طور فزایندهای از داستانهای علمی و اکتشافی رویگردان شد و به نفع روشنگری پیرامون خطرات فناوری که توسط دانشمندان پر از غرور در رمانهای تکنولوژی محور ایجاد میشد، روی آورد. این تغییر تمرکز همچنین به موازات ناملایمات خاصی در زندگی شخصی نویسنده بود. «جزیرهی شناور»، «اشعهی سبز» و «میشل استروگوف» محصول همین دوره از حرفهی ورن هستند.
سومین و آخرین مرحله داستانهای ژول ورن، از سال 1905 تا 1919، را می توان دوره ورن فیلس در نظر گرفت، زمانی که آثار پس از مرگ او – پس از اصلاحات اساسی – توسط پسرش، میشل، منتشر شد. با مقایسه نسخههای خطی اصلی ژول ورن با نسخههایی که پس از مرگ او منتشر شد، محققان مدرن دریافتند که میشل کاری بسیار بیشتر از ویرایش صرف آنها انجام داده است.
در بیشتر موارد، او آنها را به طور کامل بازنویسی کرده به طوری که شخصیتهایی به این آثار اضافه شده، برخی شخصیتها حذف شده و سبک و فرم آنها نیز دراماتیکتر از نسخهی ابتدایی است. واکنش منتقدین به این اکتشافات متفاوت بوده است. برخی از منتقدان این آثار پس از مرگ را به عنوان آلوده محکوم میکنند. دیگران آنها را روندی معمول در مسیر زیست یک نویسنده موفق میدانند.
با مرگ میشل در سال 1925، فصل آخر میراث ادبی ژول ورن کم و بیش کامل شد. سال بعد، هوگو گرنزبک، ناشر آمریکایی، نمایی از مقبره ورن را به عنوان آرم برای داستانهای ژانر علمی تخیلی خود برگزید. همین ناشر بود که واژهی علمی تخیلی را برای آثار ژول ورن به کار برد و نامی در خور برای سبکی که این نویسندهی فرانسوی پایهگذارش بود اختراع کرد.
ژانر علمی تخیلی که از زیر شنل ژول ورن بیرون آمده بود، شروع به شکوفایی هرچه بیشتر کرد و هنوز و همچنان نیز یکی از محبوبترین ژانرها در ادبیات داستانی جهان به شمار میرود. این سبک امروزه در زیر حمایتهای قدیس حامی خود یعنی سر ژول ورن، همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
در طول قرن بیستم، آثار ورن به بیش از 140 زبان ترجمه شد که او را به یکی از ترجمه شدهترین نویسندگان جهان تبدیل کرد. همچنین میتوان ژول ورن را یکی از شاخصترین نویسندگان جهان دانست که بیشترین تعداد اقتباس از آثارش انجام شده است.
از اینها گذشته، نفوذ ورن فراتر از ادبیات و فیلم به دنیای علم و فناوری نیز گسترش مییابد، جایی که او الهامبخش نسلهایی از دانشمندان، مخترعان و کاشفان بود. در سال 1954 نیروی دریایی ایالات متحده، اولین زیردریایی هستهای جهان به نام ناتیلوس را ساخت و به دریا انداخت.
جز این و برای بیش از 130 سال، ماجراجویانی مانند نلی بلی (1890)، ویلی پست (1933) و استیو فوست (2005) با تلاش برای دور زدن کره زمین از همان مسیرهایی که قهرمان داستان «دور دنیا در هشتاد روز» فیلیاس فاگ طی کرده بود، نام او را جاودانه ساختند. ورن و سفرهای فوقالعاده محبوب او همچنان به ما یادآوری میکنند که «آنچه را که یک مرد میتواند تصور کند، روزی دیگری میتواند به آن برسد».
نگاه ژول ورن آنچنان از دوران خود فراتر بود و ذهن خلاقش ماشینها، زیردریاییها و حتی فضاپیماها را مدتها پیش از اختراع، با چنان دقتی خلق و تصویر کرده بود که امروزه برخی کاوشگران حیطه ماوراءالطبیعه و نظریهپردازان موجودات فرازمینی، معتقدند که او با جهانی بیرون از جهان ما و حتی احتمالاً با موجودات هوشمند غیر زمینی در ارتباط بوده و اطلاعات مربوط به ادوات و ماشینها را از آنان گرفته.
این دسته افراد حتی معتقدند که موجودات فضایی از طریق او نقشهی چگونگی ساخت بسیاری از این وسایل و ادوات را به ما آموزش دادهاند. به هرحال نویسندهای که چنین پیشرو و ورای زمان خود ببیند، بیاندیشد و بنویسد، قطعاً زندگیاش با چنین شایعات و تئوریهایی نیز همراه خواهد شد.
منابع:
دربارهی ژول ورن/ آرتور بی ایوانس/ مجلهی بریتانیکا
ژول ورن، زندگی و آثار/ سایت بیوگرافی
صحبت دربارهی ژول ورن/ لارنس دبلیو لینچ/ نشریهی ادبیات قرن بیستم
2 دیدگاه در “ژول ورن، قدیس محافظ داستانهای علمی تخیلی”
چقدر با ژول ورن خاطره دارم… عاشق جزیره اسرار امیز بودم (و البته هستم!).. نزدیک به 100 بار خوندمش.. لحظه ای که جزیره نشینان به بارانداز ناتیلوس (گرفتار شده در دریاچه زیر جزیره) وارد میشن برام نقطه اوجش بود چنانچه از شادی و شوق اشک در چشمام جمع میشد… شاید بتونم بگم که گذروندن دوران نوجوانی با ژول ورن جزو خوشبختیهای من به عنوان یک دهه شصتی باشه… ممنون که دوباره یادآور اون دوران شدید…
چه خوب که خاطرات خوش نوجوانی با کتاب برایتان زنده میشود