سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

چه کسی از دوریس لسینگ می‌ترسد؟

زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم، مجموعه‌ای متشکل از پنج جستار است مبتنی بر زندگی شخصی نویسنده‌اش. به گفته‌ی لسینگ، کودکی‌های ناگوار ظاهراً داستان‌نویس خلق می‌کنند و کودکی او هم آن‌قدر ناگوار بوده که لسینگ داستان‌نویس را به دنیا پیشکش کند. البته به‌قول فرنگی‌ها تمام کردیت (اعتبار) نصیب کودکی ناگوار لسینگ نمی‌شود. او ساخته‌وپرداخته‌ی دو جنگ بزرگ جهانی است ـ جنگ جهانی اول به‌واسطه‌ی خاطره‌های تلخ و مسموم پدرش، و جنگ جهانی دوم که خود آن را زیست و نمی‌توان تأثیر آن را بر قلمش انکار کرد.

 

 

 

 

 

تهیه این کتاب

 

من زمان زیادی را صرف تأمل در این‌ باره می‌کنم که ما در نظر مردمان پس از خود چگونه جلوه خواهیم کرد. این دلبستگی بیهوده‌ای نیست بلکه تلاشی است سنجیده برای تقویت قدرت آن چشم دیگر که می‌توانیم برای داوری درباره‌ی خود به‌کار بگیریم. هر کسی که تاریخ بخواند می‌داند که باورهای پرشور و قدرتمند یک قرن معمولاً در قرن بعد پوچ و غیرعادی جلوه می‌کند. هیچ دوره‌ای از تاریخ نیست که در نظر ما همان‌گونه باشد که قاعدتاً در نظر مردمی که در ان می‌زیسته‌اند بوده‌است.

(از گفتار آنگاه که آیندگان به ما می‌اندیشند)

 

دوریس لسینگ از بزرگترین نویسندگان بریتانیاست و ذکر خیرش در غالب پژوهش‌هایی که از نظرگاه‌های مختلف به ادبیات پس از جنگ جهانی دوم می‌پردازد هست، هرچند گاهی از سر ناچاری و در کمال بی‌میلی. لسینگ، یازدهمین زن برنده‌ی نوبل ادبیات است، برنده‌ی تمام دیگر جایزه‌های مرتبط شده (اغراق نیست، هجده جایزه نامدار در پرونده‌اش ثبت شده و یکی‌دو نشان افتخاری امپریالیستی را هم رد کرده)، و مقام پنجمِ فهرست پنجاه نویسنده‌ی بزرگ بریتانیا از  ۱۹۴۵ را هم در لیست افتخاراتش دارد.

با چنان شور و تنوع و کیفیت و کمیتی قلم زده که نمی‌شود به راحتی در دسته‌ی خاصی گنجاندش یا محترمانه و سیاست‌ورزانه نادیده‌اش گرفت، حتی اگر قلم‌زدنش باب میل بسیاری از بزرگان حوزه‌ی ادبیات و نقد ادبی نباشد.  مثلاً هارولد بلوم کبیر به دوریس لسینگ که می‌رسد ابرو در هم می‌کشد و ترش می‌کند، آن‌قدر که بعد از شنیدن خبر نوبل‌بردن لسینگ می‌گوید شاید کارهای سرکار خانم دوریس لسینگ در سال‌های آغازین فعالیت ادبی ایشان انگشت‌شمار ویژگی برجسته و تحسین‌برانگیز داشته اما نوشته‌های چند سال اخیرشان را که اصلاً نمی‌شود خواند.

 

دوریس لسینگ
دوریس لسینگ

 

 

با آقای بلوم سر جنگ نداریم. زندگی و کارهای لسینگ خود گویای همه‌چیز است. از رمان و نمایش‌نامه گرفته تا شعر و داستان کوتاه و انواع‌واقسام ناداستان و … همه را آزموده و نشان‌داده ترسی از تجربه و سبک نو ندارد.

تجدید نظر در فکر و برداشت‌های قدیمی و رفتن به سمت فکر و برداشت‌های نو هم او را نترسانده‌است (لسینگ در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به بینش‌های شبه‌عرفانی توجه نشان می‌داد و جستارهای متعددی هم در این خصوص دارد.) می‌داند که جریان‌های زمانه تا چه اندازه می‌تواند بر زندگی ما تأثیر بگذارد و شاید کمتر کسی توان مقاومت دربرابرشان را داشته‌باشد اما خود از همان دسته‌‌ی کم‌شمار و کمیابی است که مقاومت را انتخاب می‌کنند.

همان دسته که زندگی و آینده‌شان را به‌دست نقش‌ها و ضرورت‌های تعریف‌شده نمی‌سپارند و در هر فرصتی نقاب‌هایی را که ممکن است علاوه بر فرد جامعه را هم نابود کنند پس می‌زنند و در زمینه‌ی تغییروتحول با خودشان هم شوخی ندارند. لسینگ به دسته‌ی کم‌شمار دیگری هم تعلق دارد. او از کسانی است که نسبت به آن‌چه در اطرافشان می‌گذرد بی‌اعتنا نیستند و هم به انسان و هم به جامعه اهمیت می‌دهند، چه در زندگی و چه در مرگ.

ویژگی‌های خانم نویسنده و نگاه تیزبین و بی‌تعارفش به اجتماع و فرهنگ و سیاست دنیای معاصر و بازیگران و بازیگردانانش به‌خصوص در ناداستان‌ها و گفتارهایش انعکاس چشمگیری پیدا می‌کند، از جمله در پنج گفتار مجموعه‌ی زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم از مجموعه گفتارهای مَسی.

 

مجموعه گفتارهای مَسی که از ۱۹۶۱ تا امروز به استثنای دو سال سالانه به افتخار وینست مَسی فرماندار کل پیشین کانادا برگذار شده به سیاست، فرهنگ، فلسفه و مطالعه و پژوهش‌های معاصر می‌پردازد و بسیاری از صاحبان اندیشه و قلم از جمله مارتین لوتر کینگ، نورتروپ فرای، کارلوس فوئنتس، مارگارت اتوود و … با جستارهایی خواندنی و شنیدنی در برنامه‌های مَسی شرکت کرده‌اند.

مَسی در ۱۹۸۵ میزبان دوریس لسینگ بوده (نام لسینگ با عددها پیوند خورده، خانم نویسنده بیست‌وسومین سخنران مَسی است و سومین زن در میان سخنرانان) و زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم حاصل این همکاری است.

در زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم علاوه بر پنج گفتار از لسینگ (آنگاه که آیندگان به ما می‌اندیشند، تو لعنت شده‌ای ما رستگار، عوض‌کردن کانال برای تماشای دالاس، ذهن‌های جمعی و آزمایشگاه‌های تغییر اجتماعی) چند صفحه‌ای هم درباره‌ی زندگی و فعالیت و آفریده‌های نویسنده گنجانده‌شده که هم خواندنی و هم روشنگر است (بله، اشاره شده که لسینگ متولد کرمانشاه ماست).

 

به‌گفته‌ی لسینگ، کودکی‌های ناگوار ظاهراً داستان‌نویس خلق می‌کنند و کودکی او هم آن‌قدر ناگوار بوده که لسینگ داستان‌نویس را به دنیا پیشکش کند. البته به‌قول فرنگی‌ها تمام کردیت (اعتبار) نصیب کودکی ناگوار لسینگ نمی‌شود. او ساخته‌وپرداخته‌ی دو جنگ بزرگ جهانی است ـ جنگ جهانی اول به‌واسطه‌ی خاطره‌های تلخ و مسموم پدرش، و جنگ جهانی دوم که خود آن را زیست ـ و نمی‌توان تأثیر آن را بر قلمش انکار کرد.

شاید خیلی‌ها فراموش کنند که جنگ مردم زمانش را ساخته و له و مچاله کرده‌است اما لسینگ از آفریقا گرفته تا بریتانیا و روسیه و چکسلواکی و کوبا و کره و ویتنام هیچ‌چیز را فراموش نکرده و خوانده و نوشته تا تبعات جنگ و جریان‌های سیاسی و اجتماعی دورانش را نشانه بگیرد و از نژادپرستی و نابرابری و بی‌عدالتی اجتماعی و استعمارگری و اقلیت سفید حاکم بگوید و خود را از آشفتگی، کرختی و تزویری که نسل او به آن مبتلاست برهاند.

مقدمه به جنبه‌ی دیگری از آوازه‌ی جهانی لسینگ هم اشاره می‌کند: تعهد او به خواندن و نوشتن. لسینگ در خواندن خود را محدود به بزرگان و صاحبان نام نمی‌کند و چه در نقد ادبی و چه در جستارها و گفتارهایش سراغ نویسندگان کمتر شناخته‌شده یا فراموش‌شده هم می‌رود و از آنها می‌نویسد تا بلکه اشتیاق خوانندگان دیگر را هم به آشنایی با آنها و تقویت اقلیت برانگیزد.

 

لسینگ گفتار اول مجموعه، «آنگاه که آیندگان به ما می‌اندیشند» را با دو حکایت-خاطره شروع می‌کند که نشان از امکان فوران بدویت سهمگین و رفتار وحشیانه‌ی انسان‌ها و خلاصه فاجعه‌ی مکررِ سقوط به وحشیگری دارد، آن هم هر وقت که به‌نظر می‌رسد اوضاع بر وفق مراد است.

دغدغه‌ی اصلی لسینگ در این مجموعه همین است و آن را در گفتارها بسط می‌دهد. خانم نویسنده البته ترجیح می‌دهد در پرتگاه بدبینی محض سقوط نکند و درنتیجه در بحث دو سو را در نظر می‌گیرد: این‌که ما، در مقام فرد و در مقام گروه، چقدر و به چه میزان تحت سلطه‌ی گذشته‌ی عاری از تمدن خود هستیم از یک سو، و نیروهای مثبت خرد و عقل و تمدن که هنوز، هرچند با صدایی ناچیز، آواز سر می‌دهند از سوی دیگر.

 

به‌گفته‌ی لسینگ مسأله‌ی اصلی این است که ما در عصری زندگی می‌کنیم که درباره‌ی خود بسیار می‌دانیم (گذشتگان چنین دانشی درباره‌ی خود نداشتند) اما آن‌چه را می‌دانیم به مرحله‌ی عمل درنیاورده‌ایم و زندگی خود را بهبود نبخشیده‌ایم، چون قادر نیستیم با چشم دیگری خود را داوری کنیم. حرکت به سوی بی‌طرفیِ بیشتر در واقع جهشی است روبه‌جلو در شعور ما که لسینگ می‌کوشد توجه ما را به اهمیت آن جلب کند.

در همین راستا درس‌گرفتن از وارونگی‌های سخت تاریخی و اجتماعی معاصر بی‌اندازه مهم است، وقتی احساساتی افراطی و بی‌منطق به‌ناگاه وارونه می‌شود و حالت افراطی و نامعقول دیگری جایش را می‌گیرد (لسینگ استالین را مثال می‌زند که در زمان حمله‌ی هیتلر به شوروی عمو جُو و محبوب همه شد اما چهار سال بعد طی فرایند وارونگی به شیطان مجسم تبدیل شد).

ما اما هنوز موفق نشده‌ایم خود را در زمانه‌ی خود و بی‌طرفانه و از دریچه‌ی چشم دیگری  ببینیم و در این میان نقش نویسنده‌ها (نویسنده‌های سراسر دنیا به‌مثابه کلی یکپارچه، و ارگانیسمی برای بررسی جامعه) بسیار پررنگ است. آنهایند که می‌توانند کمکمان کنند خود را آن‌طور ببینیم که دیگران ما را می‌بینند. گفتارها غنی از خاطره‌های دست اول نویسنده  از رودزیای جنوبی (زیمباوه فعلی) است و در آن نگرش سفیدها به سیاه‌ها و دام‌چاله‌ی باور به بی‌چون‌وچرابودن و تغییرناپذیری نگرش‌ها با صراحتی ترسناک تصویر می‌شود.

افزون بر این لسینگ در هر گفتار مثال‌هایی متنوع از سراسر دنیا و جریان‌های مختلف اجتماعی و سیاسی می‌آورد که بر ناتوانی انسان در تقویت آن چشم دیگر و بی‌طرف صحه می‌گذارد. تا زمانی که نتوانیم خود و زمانه‌ی خود را با آن چشم دیگر ببینیم و کورکورانه و در رویای رسیدن به قطعیت بر چیزی پافشاری کنیم، نمی‌توانیم از آن‌چه دوروبرمان می‌گذرد سردربیاوریم، و همیشه غافلگیرِ دوره‌های جنون عمومی می‌شویم و می‌گوییم انتظارش را نداشتیم!

 

ما فراموش می‌کنیم و جوان‌ها هم خبر ندارند چون تاریخ نمی‌خوانند. لسینگ این را به کنایه در گفتار تو لعنت شده‌ای، ما رستگار که از خواندنی‌ترین گفتارهای مجموعه است می‌گوید و شنونده/خواننده را به به‌یادآوردن و خواندن تاریخ تشویق می‌کند. البته هدف زنده‌نگهداشتن خاطرات نیست بلکه مراد شناخت وضعیت کنونی است. لسینگ می‌گوید آگاهی از الگوها و شناختن آنها (پس از تقویت بینش بی‌طرفانه و درزمان) دومین گام در راستای نجات خود و جامعه است، چون الگوهایی ازلی مانند نابینایی و انعطاف‌ناپذیری در ما و در جوامعی که در آنها زندگی می‌کنیم باز پدیدار می‌شوند.

آن‌چه ذکرش رفت تنها بخشی از نکته‌های ارزنده‌ای بود که لسینگ با دست‌ودلبازی در اختیار خواننده/شنونده‌اش قرار می‌دهد و کار ما با زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم راحت تمام نمی‌شود. گفتارها حرف‌ زیادی برای گفتن دارند و بوی کهنگی نمی‌گیرند چون لسینگ متعهد است رو به جلو حرکت کند، بخواند و بنویسد، بیاموزد و بیاموزاند. ترجمه‌ی عالی کتاب هم حرف زیادی برای گفتن دارد و خواننده را تشویق به خواندن و دوباره خواندن می‌کند.

 

چه کسی از دوریس لسینگ می‌ترسد؟

  این مقاله را ۱۰۰ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *