پنج کتاب که از «صد سال تنهایی» الهام گرفتهاند
طی این سالها رمانهای زیادی خواندهام که اغلب آثار برجسته و در نوع خود یگانهای بودهاند اما در عین حال از لحاظ ژانر، بافت و محتوای کلی داستانی، من را به یاد صد سال تنهایی انداختهاند. از خودم پرسیدهام این نزدیکی سبکی-تکنیکی که گاهی به دیکته کردن از این کتاب پهلو زده آیا امری فریبکارانه است یا صرفاً زبان نو و جدیدی است که فرهنگها و کشورهای دیگر یاد گرفتهاند برای اینکه بینخطوط راه بروند و چیزهایی بنویسند که فراتر از جنبههای ملی و محلی باشد؟ پنج اثر از پنج کشور مختلف (آمریکا، مکزیک، شیلی، ایران, عراق) انتخاب کردهام و سعی کردهام بفهمم ویژگیهای مشترک آنها چیست؟ برای راحتتر کردن کار، نویسندهها همگی از یک جنسیت هستند؛ زن.
طی این سالها رمانهای زیادی خواندهام که اغلب آثار برجسته و در نوع خود یگانهای بودهاند اما در عین حال از لحاظ ژانر، بافت و محتوای کلی داستانی، من را به یاد صد سال تنهایی انداختهاند. از خودم پرسیدهام این نزدیکی سبکی-تکنیکی که گاهی به دیکته کردن از این کتاب پهلو زده آیا امری فریبکارانه است یا صرفاً زبان نو و جدیدی است که فرهنگها و کشورهای دیگر یاد گرفتهاند برای اینکه بینخطوط راه بروند و چیزهایی بنویسند که فراتر از جنبههای ملی و محلی باشد؟ پنج اثر از پنج کشور مختلف (آمریکا، مکزیک، شیلی، ایران, عراق) انتخاب کردهام و سعی کردهام بفهمم ویژگیهای مشترک آنها چیست؟ برای راحتتر کردن کار، نویسندهها همگی از یک جنسیت هستند؛ زن.
اورسولا و خوزه آرکادو بوئندیا، از کوه و جنگلها عبور میکنند. به دوردستها کوچانده میشوند و دهکدهای میسازند به نام ماکاندو؛ جایی که قرار است رگ و ریشهی خود را گسترش بدهند.
این یکخطیِ داستان صد سال تنهایی است که گابریل گارسیا مارکز، بر روی آن دنیای رئالیسم جادویی خود را بنا کرد. او همچون یک خدا، خاندان و تمدنی دیگر خلق کرد؛ جایی که جادو و واقعیت به هم تنه میزنند. در اینجا، حس ششم قوی و پیشگویی امری عادی است، آدمها دستهجمعی فراموشی میگیرند، کودکی با دم خوک به دنیا میآید. باران بیش از یک دهه میبارد و اشخاص چند صد سال عمر میکنند و…
اما باز داستان این خاندان محکوم است به میرایی و همچون نسل بشر مغلوب تقدیر، تنهایی و ناکامی. آنچه آنها را حفظ میکند جادوست و آنچه میکشد نیز جادو است. جادو عنصریست که در سبک رئالیسم او، جای شدت ضربههای واقعیت را میگیرد.
گابریل گارسیا مارکز این رمان را در سال 1967 در آرژانتین منتشر کرد. رمانی در سبک رئالیسم جادویی، که تعریف کردن مفهومش همواره پر از چالش بوده است؛ زیست امرغیرعادی در کنار امر روزمره و یا گذشتن از سطح واقعیت برای رسیدن به عمق هستی.
مگی آنباورز در کتاب رئالیسم جادویی مینویسد: «رئالیسم جادویی شیوهای است برای کشف و تخطی از مرزها؛ مرزهای هستیشناختی، سیاسی، جغرافیایی و زیستی.» با همین فرمان که جلو برویم به رمانهای بسیاری برمیخوریم که همگی به نوعی از جادو، راز یا امر غیرمعمول برای تعریف داستان استفاده کردهاند. نوعی مبارزه برای تعاریف از پیش تعیین شدهی شیوهی نوشتن، همان چیزی که به همسانسازی و یکپارچگی مبدل میشود.
زنان و رئالیسم جادویی
شاید از همین جهت است که کتابهایی با این سبک، همگی به نوعی وجه مبارزهجویانه و مقاومتطلبانه دارند. به نوعی علیه وضعیت تمامیتخواه موجود هستند. به عنوان مثال همانطور که سنگ بنای این مبارزه _ مبارزات خوزه آرکادیو بوئندیانا شبیه مبارزات استقلالطلبانه کشورهای آمریکای لاتین است._ در صد سال تنهایی گذاشته شده، در ادامهی این جریان با کتاب دلبند تونی موریسون ما نوع دیگری از مقاومت را میبینیم؛ ضدنژادپرستی و در راستای الغای بردگی.
طی این سالها رمانهای زیادی خواندهام که اغلب آثار برجسته و در نوع خود یگانهای بودهاند اما در عین حال از لحاظ ژانر، بافت و محتوای کلی داستانی، من را به یاد صد سال تنهایی انداختهاند. از خودم پرسیدهام این نزدیکی سبکی-تکنیکی که گاهی به دیکته کردن از این کتاب پهلو زده آیا امری فریبکارانه است یا صرفاً زبان نو و جدیدی است که فرهنگها و کشورهای دیگر یاد گرفتهاند برای اینکه بینخطوط راه بروند و چیزهایی بنویسند که فراتر از جنبههای ملی و محلی باشد؟
پنج اثر از پنج کشور مختلف (آمریکا، مکزیک، شیلی، ایران, عراق) انتخاب کردهام و سعی کردهام بفهمم ویژگیهای مشترک آنها چیست؟ برای راحتتر کردن کار، نویسندهها همگی از یک جنسیت هستند؛ زن.
دلبند / تونی موریسون؛ 1987 – آمریکا
(جایزهی پولیتزر، جایزه نوبل)
ست، زن بردهای که به سختی شکنجه شده، شلاق خورده و او را از شیردادن به فرزند شیرخوارش محروم کردهاند. با شکمی بالا آمده و خونین فرار میکند. او از ترس اینکه بچهاش سرنوشت پر رنج و تحقیر خودش را پیدا کند، او را میکشد. سپس به خانهای فرار کرده و در آنجا منزوی میشود. روح فرزند شیرخوارش در آن خانه حضور دارد.
وقتی پُلدی بردهای که در گذشته با او در یک جا بوده، به خانهی او میآید، روایت فرم رفت و برگشت در گذشته و حال پیدا میکند و یکی یکی رازها فاش میشوند. با روشن شدن هر تکه از گذشته، مخاطب بیشتر در تاریکی فرو میرود.
تونی موریسون، در این اثر عقاید عامیانهی جنوب آمریکا، مهر و کین، مبارزه، انزوا، تنهایی، انتقام و نفرت را در کنار یکدیگر آورده است و دردناکترین داستان ممکن را خلق کرده. خواندن این کتاب زجرآور است و در عین حال لطیفترین داستانی که از دنیای زنانه میتوان خواند. با این کتاب به تلخی گریه میکنید، میترسید و دلتان میخواهد کسی را در آغوش بگیرید و نرم نوازش کنید.
خانه ارواح / ایزابل آلنده؛ 1982 – شیلی
(جایزهی ملی ادبیات شیلی)
داستان چهار نسل از یک خانواده، با حضور محوری کلارا، زنی که پیشگوست. در طی زندگی این افراد و عشق و خواستهایشان، انقلاب، جنگ و اتفاقات زیادی میافتد که تأثیر زیادی بر یکدیگر میگذارند. داستان از طریق سوم شخص و آلبا کوچکترین دختر خانواده و در نامهنگاری او با پدربزرگش استفان بیان میشود. شخصیت این پدربزرگ یادآور سرهنگ در صد سال تنهایی است.
همچنین از جهات بسیار دیگری مثل شخصیت دوقلوها یا شخصیت زنان منزوی و تارک دنیا و… به نظر کپیبرداری از آن رمان است. در جاهای دیگر نیز، مثل فضاسازی و روح کلی داستان، به دلیل تعلق داشتن هر دو به یک فرهنگ و مکان (آمریکای جنوبی) خانهی ارواح بسیار تداعیگر صد سال تنهایی است.
ایزابل آلنده، این کتاب را در ابتدای دههی بیست زندگیاش و با استفاده از نامههای پدربزرگش نوشته است، برای همین این اثر وجهی خودزندگینامه نیز دارد. در این رمان به ماجراهای تاریخی از قبیل کودتای پینوشه و اختناق آن دوران پرداخته شده. کتاب زبانی غنایی، اما صریح و بیپرده دارد؛ به عنوان مثال همآغوشی و یا خشونت تصویرسازی جسورانهای دارند.
مثل آب برای شکلات / لورا اسکوئیول؛ 1989 – مکزیک
در مکزیک سنتی هست که دختر کوچکتر خانواده حق ازدواج ندارد و وظیفهی او نگهداری از پدر و مادر سالمندش است. تیتا دختری است که قربانی این سنت میشود. او در خانهای بزرگ در دهکدهای با مادر مستبد و خواهرانش زندگی میکند. جادوی او آشپزی است. در واقع مبارزهی تنها و یک نفرهی او برای درهم شکستن و عصیان در برابر این سنت بیهوده.
هر فصل از کتاب با دستورالعمل پخت یک غذای خاص مکزیکی شروع میشود و تا انتهای فصل و لابهلای احوالات شخصیتها و اتفاقات ادامه مییابد. لورا اسکوئیول با این شیوهی خلاقانه، نثری شاعرانه و همچنین بر هم زدن خیال و واقعیت رمانی نوشته که احساسات تند را برانگیخته میکند تا حدی که مخاطب از فشار این عواطف گیج میشود و چشمش را بر روی تمام ایراد و ضعفهای دیگر روایی نویسنده (مثل شخصیتپردازی) میبندد.
اشراق درخت گوجه سبز / شکوفه آذر؛ 2017 – ایرانی _ استرالیایی
(نامزد جایزهی من بوکر در سال 2020)
بهار 13 ساله است که به طور تصادفی میمیرد، آن هم در جریان انقلاب 57 ایران. پدر و مادرش به همراه بقیهی فامیل غمگین و ویرانشده از مرگ او، اعدام برادرش، حوادث دههی 60 و بمباران تهران، به یکی از روستاهای دورافتادهی شمال پناه میبرند. راوی داستان یا روح همان دخترک مرده، به آن مکان جدید میرود تا حضورش مایهی دلگرمی و امید باشد برای خانوادهاش که در سوگ او نشستهاند.
همانطور که در بخشی از رمان، مفتشها کتاب صد سال تنهایی را در اسباب و اثاثیهی این خانواده پیدا میکنند این داستان، یکی از شبیهترین روایتها را به آن کتاب دارد. شکوفه آذر از این شیوه بهره گرفته است تا گویی با نوشتن، انتقام آن سالهای سخت را بگیرد و همچنین زخم کهنهی مادران فرزند از دست داده را التیام ببخشد.
این اثر در یک تخیل قوی غوطهور است؛ آمیزهی عرفان و وحشت، فولکلور ایرانی، رویاها و باورهای محلی شمالی؛ برفهای سیاه و جنهای جنگلی و خواهری که تبدیل به پری دریایی میشود و… که همگی در خدمت معنابخشی هستند. معنا بخشیدن به دورهای آشفته از تاریخ معاصر و هستیهایی که در این بحران نیست شدند.
ساعت بغداد / شهد الراوی؛ 2016 – عراق
(نامزد جایزهی بوکر عربی)
ابتدای دههی نود میلادی است و در بغداد از آسمان بمب میبارد. ماموران مسلح در خیابان و کوچهها پرسه میزنند. عدهای آواره میشوند. عدهای به پناهگاهها میگریزند و شهر را میبینند که جلوی چشمشان ویران میشود. بچهها، مادرها و پدرها از هم دور میافتند. خانهها و مغازهها فرو میریزند و دو دختربچه یکدیگر را مییابند. بچههایی که در زمان جنگ ایران و عراق به دنیا آمدهاند.
ساعت بغداد داستان سادهایست از دوستی دو دختربچه و رشد آنها، از امیدها و رویاهایشان و شهری که هر چه قدر آنها بزرگتر میشوند کوچکتر میشود. دایرهی دوستان و آشنایانی که با بزرگ شدن آنها کوچکتر میشود. آنها سعی میکنند نسبت به این جهنم هر روزه منعطف باشند. راوی نمیتواند خواب ببیند و برای همین در خوابهای دوستش نادیا شرکت میکند. خوابهای او را اصلاح میکند، زیباتر میکند و گاهی اوقات پاک میکند.
در این رمان، خطوط بین تخیل، رویا و واقعیت محو میشوند تا خواننده به تجربهای عمیقتر و حقیقیتر از جنگ و شرایط دهشتناکی که به مردم عادی تحمیل میشود برسد.
«ما آخرین قطرههای اشک عرشهی کشتی، آخرین لبخند، آخرین آه و آخرین صدای گامها بر پیادهروهای کهنسالش هستیم. ما کسانی هستیم که داستان کاملش را میگوییم. برای بچههای همسایهای میگوییم که در کشورهای بیگانه به دنیا میآیند و برای نوههاشان که هنوز به دنیا نیامدهاند، ما شاهدان هر آنچه اتفاق افتاده.» (ص 343 نسخه الکتریکی)

تحلیل نهایی و ویژگیهای مشترک آثاری که با الهام از صد سال تنهایی نوشته شدهاند:
فروپاشی: به نظر میرسد همهی این داستانها دربارهی یک چیزند؛ فروپاشی. خواه به شیوهی مبارزه، خواه جنگ، تخریب، عصیان یا هر چیز دیگری از این دست. این داستانها گویی برای شکستن صخرههای سخت، برای تخریب و دگرگونی، برای شکست دادن زمانهی ستمگر نوشته شدهاند. در همهی این داستانهای زنانه مقاومت و تابآوری پهلو به پهلوی هم قرار دارند و همین ویژگی است که وجود جادو را اجتنابناپذیر میکند.
خانواده و مکان به عنوان عناصر اصلی: خانواده به مثابهی افرادی با نسب و ریشه یا نژادی یکسان که با همدیگر زیر یک سقف زندگی میکنند و همچون شاخههای یک درخت بزرگ کهنسال هستند. مکان در بیشتر داستانها چنان پر اهمیت است که دارای تشخص میشود مثل خانهی روستایی در اشراق درخت گوجه سبز و همچنین خانهی روحزدهی دلبند.
تنهایی: تسخیرناپذیرترین احساسی که در تمامی شخصیتهای اصلی این رمانها وجود دارد تنهایی است. هیچ جادویی از پس این تنهایی بر نمیآید. چه در صد سال تنهایی که تنهایی تقدیر تمامی اهالی خانه بود.
چه در این رمانهایی که انتخاب شدهاند، گاه به شکل اشکهای تیتا در مثل آب برای شکلات که روی کیک عروسی میریزد. گاه به شکل درخت گیلاسی که ست در دلبند حس میکند از روی زخمهای پشتش به وجود آمده، گاه روح بهار 13 ساله است که اشراق مادرش را به هنگام غروب میبیند وقتی برادرش را دار میزنند (اشراق درخت گوجه سبز) یا آلبای جوان در خانهی ارواح که سعی میکند از میان این اشباح راهی باز کند، تنهایی حضور دارد؛ در پستوی ذهنشان. تنهایی مثل یک چشمهی خشکیده در جایی غیردسترس از روح شخصیتها وجود دارد.
جسمانیت: تن و بدن؛ جسمی پر تحرک. بستری برای رنج کشیدن، زخم خوردن و تجربهی بزرگترین لذتها. تب و تابها، چشیدن، لمس کردن، دریافت انواع بوها، بوی عطرها و بوی گندیدگی. درک کنندهی آفتاب و نور، پذیرندهی تاریکیها. به خصوص بدن زنانه، بدنی که قابلیت زایش دارد. در داستانهای این نویسندگان زن، همیشه این وجه تنانه پررنگ است. بدنها هستند که حرف میزنند و انگار آنها نقشهی راه را میدانند.
رازورزی: مصرعی در یکی از شعرهای مارگارت آتوود این است: «و تاریکی چون خون جاری میشود.» وجه سوم این داستانها همین است؛ راز. خردهروایتهایی راجع به اعتقادات عامیانه، خرافات و ارواح، حضور جادو در بافت رمان و از همه مهمتر نثری غنایی که در آن جریانی شاعرانه وجود دارد.
به نظر میرسد نویسندگان این ژانر، همواره کوشیدهاند نگاه و دریچهی تازهای برای دیدن مصیبت پیشرو نشان بدهند. رئالیسم جادویی تلاشیست برای بقا، آن هم در شرایطی که زندگی کردن اصلاً قابل درک نیست.
ناگفته نماند که به جز این آثاری که معرفی کردهام، رمانهای مطرحی در این سبک توسط زنان نوشته شدهاند که هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند. به عنوان مثال:
Primeval and other times (1996) : الگا توکارچوک، لهستان
The Book of Form and Emptiness (2021) روت اوزکی، آمریکا
Gold Diggers (2021) سانجیا ساتیان، آمریکا
Land of Love and Drowning (2014) تیفانی یانیک، آمریکا