بنویس و هراس مدار
پنج کتاب در زمانهی ملال برای بیرون آمدن از بن بست خواندن و نوشتن. وقتی نویسنده احساس میکند کارش جایی گره خورده. مرگ تعقیبمان میکند و همزمان ما را میآفریند و پندار و رفتارمان را شکل میدهد. گرفتار شدن در مازهای درون و بنبستهای سیمانیِ طولانی، این تعقیب را به شتاب میاندازد. کتابها و نویسندهها و هنرمندان آنجا هستند؛ در میان سطرها و کلمهها برای دستی گرفتن و جانی رساندن.
پنج کتاب در زمانهی ملال برای بیرون آمدن از بن بست خواندن و نوشتن. وقتی نویسنده احساس میکند کارش جایی گره خورده. مرگ تعقیبمان میکند و همزمان ما را میآفریند و پندار و رفتارمان را شکل میدهد. گرفتار شدن در مازهای درون و بنبستهای سیمانیِ طولانی، این تعقیب را به شتاب میاندازد. کتابها و نویسندهها و هنرمندان آنجا هستند؛ در میان سطرها و کلمهها برای دستی گرفتن و جانی رساندن.
کتابهای خودآموز و انگیزشی بسیاری برای بیرون آمدن از بنبست نوشتن (یا هرکار خلاقانهای که نیاز به آفرینش دارد) وجود دارد. حتی اپلیکیشن و برنامههای دورهمی که نویسندگان در آن شرکت میکنند. من یک مدت عضو یکی از این برنامههای آنلاین بودم. نوشتن با زور و فشار دیگران، انگیزه گرفتن از اینکه دیگران هم مثل تو در هزارتوی درون و بنبست بیرونشان گرفتار شدهاند و قطعاً بر همهشان واضح و مبرهن است که نام نجاتدهندهشان را باید از آینه بپرسند. تنها راه بیرون آمدن از این بنبست، خودِ نویسنده و هنرمند است با جان کندن فراوان.
دو کلمهی بنبست نویسنده را وقتی به انگلیسی در مستطیل طویل گوگل جستوجو میکنید (writer’s block) به مقالههای ریشهیابی و کتابهای کمککنندهی فراوانی میرسید. این وضعیتِ دست خالی و بدون رویای نویسنده برای من یادآور این تکه از شعر رضا براهنیست: «به من بگو که کجا میروی پس از آن وقتها که رویاها تعطیل میشوند؟» نویسنده خودش نمیداند کجا رفته است؟ رویاهایش کجا گرفتار شدهاند و هرچقدر که تلاش میکند تردید و ترس و هراس را از خود دور کند و هربار که زیر لب، زمزمه میکند:
بنویس و هراس مدار از آن که غلط میافتد
بنویس و پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است مینویسد و پاک میکند
و ما هنوز ماندهایم در انتظار پاک شدن و بر خود میلرزیم.
ترس بیشتر بر جانش میافتد که چقدر خط بزنم؟ آیا اینبار هم باید همچون گذشته خط بزنم؟ تا کی خط خطی کنم؟ نویسنده به تهماندهی پاککنش نگاهی میاندازد و رنجور میشود. گوشهی بن بستش چمباتمه میزند و به دختران زئوس که وظیفهی الهام بخشیدن به شاعران و نویسندگان را بر عهده دارند التماس میکند که گوشهای از آواز را به گوش او برسانند.
برای من، این پنج کتاب، میوزهایی (پریانِ الهامبخش که وظیفهی القای خاطره و رویا و الهام را برعهده دارند) هستند که مسیر رَستن از بنبست را نشانم میدهند؛ کتابهایی که بعضی مستقیم به امر نوشتن ربط دارند و بعضی دیگر جانمایهی دوباره برخاستن هستند.
-
تا روشنایی بنویس _ احمد اخوت
«تا روشنایی بنویس» جمله چندلایهای است از یوحنای قدیس، شاید به این معنا که تا روشنایی داری بنویس. همچنین یعنی فعلاً تا روشن هستی و زوال عقل سراغت نیامده بنویس. کسی از فردایش خبر ندارد. همینطور به این معنا هم هست که تا خود روشنایی (صبح) بنویس. پاسخی به آنها که ناتوانی در نوشتن را بهانه ننوشتن میدانند.
کتاب با این جملهها آغاز میشود. مجموعهای مقالات خواندنی از شرح و احوال نویسندگان به همراه شور و شوق نوجوانی -خود احمد اخوت- که با دیدن پنجرهی روشن همسایه متوجه میشود او مترجم است و تا پاسی از شب مشغول نوشتن. بعد از خواندن این کتاب، بارها و به دلایل گوناگون با خودم به این نتیجه رسیدم: هرجا پنجرهای روشن در تاریکی شب دیدید به فال نیک بگیرید و نوری را که به چشمان شما به امانت رسیده غنیمت بشمارید. سپس، خودتان آغازگر شمعی تازه باشید برای به امانت سپردن به دیگری. بدین ترتیب چرخهی نور و روشنایی نمی خوابد.
-
وقتی از دویدن حرف میزنم، از چه حرف میزنم _ هاروکی موراکامی
هرگز با دنیای موراکامی و فضاهای داستانیاش ارتباط برقرار نکرده بودم تا یک روز که کتابخانهی محله، این کتاب صوتی را پیشنهاد داد. از همان روز این کتاب را بارها به انگلیسی و فارسی خواندهام و گوش دادهام و یادداشت برداشتهام و در گوشهوکنار نوشتههایم از آن استفاده کردهام.
موراکامی در سن سی سالگی شروع به نوشتن میکند و تصمیم میگیرد یک نویسندهی تماموقت باشد. کافه کلاب موسیقیاش را که قبل از آن تا ساعت سه صبحها باز بود، میبندد. روزی 60 نخ سیگار کشیدن را به صفر میرساند. ساعت سه خوابیدن را به ساعت چهار صبح از خواب بیدار شدن تغییر میدهد و بعد از اینکه هر روز تا ظهر مینویسد، به خیابان میرود و میدود. او در این کتاب از دویدن روزانهاش میگوید؛ از مسابقات ماراتنی که در سن پنجاه سالگی شرکت کرده است و در خلال دویدن از نوشتن نیز میگوید، همچون دو امر جداییناپذیر از یکدیگر.
-
نوشتن با تنفس آغاز میشود.- لراین هرینگ
اولین مواجههام با این کتاب در خواربارفروشی والمارت بود. در قفسهای که اصولاً کتابهای عامهپسند را میگذارند. اسم کتاب که دربارهی نوشتن بود جلب نظر کرد. بعدها متوجه شدم کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. یکی دیگر از کتابهایی که به دو زبان یار غارم شد در بنبست نوشتن.
این کتاب، راهیست برای شیرجه زدن به اعماق تنمان. توجه کردن به تمام تن و قرار گرفتن درون آن زیرا به اشتباه، اغلب نویسندهها در سرشان زندگی می کنند و بدنشان صرفاً وسیلهایست که مغز را حمل میکند. قرار نیست همه کارها را فکر و مغز ما انجام دهد. ذهن ما پردازندهی عظیمیست اما خلاقیت از محیط و بدن و یگانگی و این آگاهی همهجانبه به دست میآید.
و توصیههایی از این دست که چقدر یک نویسنده در مسیر پرفرازونشیب نوشتن، نیاز به تکرارش دارد: هر روز که بنویسید با روز قبلی فرق میکند. شما انسان تازهای میشوید. تحریکهای تازهای در مسیرتان قرار میگیرد. خاطرات تازهای را به یاد میآورید. خاطرات تازهای در تنتان بیدار میشود.
نوشتن زیاد منتظر نمیشود که افراد بروند سراغش. باید با آن ارتباط داشت. هر نویسندهای با نوشتارش ارتباط منحصربه فردی میتواند داشته باشد و خطرها و مشکلات زندگی نویسنده در زیر و بم این است. هر بار که پا در راه نویسندگی میگذارید تصور کنید ارتباطتان از نوعیست که بین دو دوست نزدیک یا والدین و فرزندانتان است. اگر این کار را رها کنید و این ارتباط را آن وقت عصبی خواهید شد.
مغز انسان موجود حیلهگریست و سوالات بدی میپرسد. خرج زندگیات را از چه راهی به دست میآوری؟ چه چیز ارزشمندی برای گفتن داری؟ دنیا اهمیتی به تو نمیدهد. دیگر از کسی کتابی چاپ نمیکنند و…
تن و نوشتن:
مثلا اگر با اندیشهی وزن کم کردن و انعطاف بدن وارد کلاس یوگا شدید ایرادی ندارد ولی وقتی وارد کلاس شدید آن را دم در رها کنید. انعطاف و کاهش وزن به مرور زمان به این دلیل رخ میدهد که شما آن کار را انجام میدهید. نوشتن هم همینطور است. همینطور سر کار حاضر شوید. شما را به جاهایی میبرد که فکرش را هم نمیکنید.
-
در فاصلهی دو نقطه- ایران درودی
وقتی هنرها و هنرمندان در سرزمینهای متنوع به همدلی و همیاری یکدیگر میآیند. ایران درودی یکی از بزرگترین نقاشهاییست که کتاب زندگینامهاش «در فاصلهی دونقطه» از مرارتها و خوشیهای مسیر نقاش شدنش با دقت و ظرافت میگوید. این کتاب، کتاب بالینی روزهای تار و هزارتوهای درهمگوریدهی من است.
سختکوشی و زندگیای که هنرمند در تلاش برای تبدیل شدن به یک اثر هنریست در کلمهکلمهی کتاب مشهود است: «شاید به همین خاطر است که به خوابیدنهای شبی دو سه ساعت عادت کردهام و همیشه شبهنگام نقاشی میکنم. در سکوت شب است که آویزهای خیال را به تاریکیهای اسرارآمیز میبندم و راز هستی کوچک خود را با آنها در میان میگذارم.»
«هنر جدا از زندگی وجود ندارد. پس میبایست زندگی را از هنر سرشار کرد. نگریستن را میآموختم. تفاوت دیدن را با نگریستن درمییافتم. فقط هنر است که انسان را از ابتذال چهارچوبها و قیود زندگی روزمره میرهاند.»
ایران درودی در این کتاب، در خلال سفرهای بسیار به گوشه کنار دنیا و برپایی نمایشگاههای نقاشی و تدریس در دانشگاه، در یکی از سفرهایش به شهر نیویورک با مردی آشنا میشود به نام پرویز. در شرح این آشنایی مینویسد: یک میهمانی ترتیب دادم و طبق معمول غذای سوخته -لوبیاپلو- جلوی میهمانان گذاشتم.
و بعد از اینکه همه رفتند گل سرخی به پرویز دادم و از او درخواست ازدواج کردم. پرویز یار و همدم سالهای طولانیاش میشود. پس از مرگ او مدت طولانیای نمیتواند نقاشی بکشد و دچار بنبست یاس و ناامیدی میشود. اما درنهایت نقاشی نجاتش میدهد و او چنین مینویسد: نقاشی برای زیستن کافی ست. برای نخستین بار نقاشی پناهم شد تا با او همه چیز را به فراموشی بسپارم. تنهایی و غربتم را.
5. فقط روزهایی که مینویسم- آرتور کریستال
احتمالاً بسیاری از شما که دستی بر آتش نوشتن و خواندن دارید این کتاب را مطالعه کردهاید. یک پاراگراف ساده اما درخشان در ابتدای این کتاب است که من بارها به آن رجوع کردهام. چند خط برای ادای دین به نوشتن که گاه تبدیل به بیهودهترین و ناچیزترین اتفاق هستی میشود.
این چند خط بارها روزنهای از امید گرم و گرامی شده است برایم: این سوال آزاردهندهی دوران کودکی که وقتی بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی؟ همیشه مرا در بهت و حیرت فرو میبرد. میخواستم نویسنده شوم ولی از آن طرف، چیز دیگری هم نمیخواستم بشوم. اینطور نبود که خودم را جای مالرو، بایرون و رمبو و پوشکین ببینم ولی سرمشقشان باعث میشد احساس کنم پیروی از الگوی عادی و آدموار زندگی، خیانت به رویاهای سوزان آنهاست.
والت ویتمن وعده داده هر کسی کتابی را لمس میکند انگار انسانی را لمس کرده باشد. اینها ارواحیاند که امیدواریم همچنان بر ما ظهور کنند.
و در پایان: همواره باید به خاطر داشته باشیم مرگ تعقیبمان میکند و همزمان ما را میآفریند و پندار و رفتارمان را شکل میدهد. گرفتار شدن در مازهای درون و بنبستهای سیمانیِ طولانی، این تعقیب را به شتاب میاندازد. کتابها و #نویسندهها و هنرمندان آنجا هستند؛ در میان سطرها و کلمهها برای دستی گرفتن و جانی رساندن.