پس از سقوط شاه ادریس
پدران، پسران و سرزمین بینشان
نویسنده: هشام مطر
مترجم: مریم الماسی
ناشر: روزنه
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۲۷۶
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۳۴۸۰۷۶
این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند
«جنبشهای انقلابی فقط به این معنا میتوانند با موفقیت همراه باشند که ارادهٔ خود را به جامعه تحمیل کنند، اما همواره آن جا شکست میخورند که قادر به تحقق وعدهها و انتظارها نیستند، وعدهها و امیدهایی که عنصر ضروری و حیاتی نیرویی است که بدون آن جنبشی انقلابی به نتیجه نمیرسید. تاکنون هیچ انقلابی پیروز نشده است که از همان لحظهٔ پیروزی، با ناامیدی و سرخوردگی دردناکِ همراهان انقلاب همراه نبوده باشد.» کتاب پدران، پسران و سرزمین بینشان دربارهٔ درد و رنج و بیعدالتیهای تاریخ معاصر است. کتاب با بیانِ روایت جستجوی هشام مطر در پی پدرش، «جاباللّه مطر»، خواننده را با بخشی از زندگی واقعی نویسنده و تاریخ معاصر لیبی آشنا میکند. هشام پس از فروپاشی رژیم قذافی، مثل بسیاری از خانوادههای زندانیان سیاسی برای یافتن پدرش که یک مخالف حکومت بوده و در زندانهای مخوف قذافی ناپدید شده است، به لیبی برمیگردد. پس از سقوط شاه ادریس جابالّله مطر و بسیاری از هم نسلهایش به خاطر تغییرات تاریخی کشور با روی کارآمدن قذافی، به رژیم جدید امیدوار میشوند. آنچه موجب تقویت این تفکر میشود، حمایت عبدالناصر از قذافی و تحسینهای قذافی از عبدالناصر است که او و هم نسلهایش را قانع میکند که به تغییرات و اصلاحات رژیم قذافی امیدوار باشند؛ زیرا جمال عبدالناصر در مصر جمهوری سکولار ملی و پان عرب را جایگزین سلطنت فاسد کرده بود. بر خلاف انتظار همه، قذافی بعد از کودتا، موقعیتش را مستحکم کرده، مقامش را به سرهنگی ارتقاء میدهد، خودش را رهبر دائمی لیبی اعلام میکند، قانونهای موجود را لغو میکند، کمیتههای انقلابی برای مجازات مخالفان و کمپینی برای پیداکردن منتقدان تبعیدی تشکیل میدهد که منتقدان حکومت را اعدام میکنند، مخالفین خارج از کشور نیز از دست رژیم در امان نیستند، یک دانشجوی اهل لیبی در یونان، خبرنگاری در لندن و یک اقتصاددان لیبیایی در رُم به دست عوامل رژیم ترور میشوند. دانشجویان را در برابر کلیسای بنغازی و سردر دانشگاهها در مقابل دید همه مردم، اعدام میکنند، کتابها و سازهایی را که ضد انقلابی و امپریالیستی میدانند، در میدانها آتش میزنند و روشنفکران، تاجرها و دانشجویان را در تلویزیون وادار به اعتراف میکنند. قذافی همچنین افسران ارشد ارتش را از ترس خیانت در مقام دیپلماتهای پایین رتبه به خارج از کشور میفرستد و پدر هشام که از افسران حکومتی در زمان شاه ادریس بوده، نیز خلع درجه میشود و در سازمان ملل به عنوان دیپلمات منصوب میشود. جاباللّه مطر خیلی زود ماهیت واقعی رژیم قذافی را درک میکند، در سال ۱۹۷۳ از شغلش در سازمان ملل استعفا میدهد و به وطنش برمیگردد، با این امید که فرزندانش را در لیبی بزرگ کند. از آن پس پدر هشام نسبت به دخالتهای دولت در امور داخلی و فقدان استقلال قضایی و آزادی رسانهها معترض میشود و در جلسات عمومی مخالفت خود را اعلام میکند، از این رو حکومت دیکتاتوری، جابالله مطر را زیر نظر میگیرد و به دلیل همین فعالیتها، خانواده هشام در سال ۱۹۷۹ از لیبی فرار میکنند، به نایروبی پایتخت کنیا میروند و سپس دوران تبعیدشان در قاهره آغاز میشود. بعد از آن پدرش فعالیتهای زیر زمینی بر ضد رژیم را شروع میکند و عضو سازمانی میشود که در کشور چاد برعلیه قذافی فعالیت میکنند. زمانی که هشام مشغول به تحصیل در رشتهٔ معماری در لندن هست، پدرش به طرز مشکوکی ربوده میشود و بدون این که از او ردی باقی بماند در مارس ۱۹۹۰ پلیس مخفی مصر او را از قاهره به رژیم قذافی تحویل میدهد. جابالله از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶ در زندان ابوسلیم بوده و بعد از آن مشخص نیست که به بخش دیگری منتقل شده، اعدام شده یا مثل بسیاری از زندانیان رژیم قذافی در زندان ناپدید شده است. هشام سالها در انگلیس و آمریکا زندگی کرده، ولی فکر پیدا کردن پدرش هیچگاه او را رها نمیکند و به دنبال نشانهای از زنده بودن و رهایی پدرش و سایر زندانیها به همه مراجع بینالمللی و قضایی مراجعه میکند. هرچند اعضای خانواده تلویحاً میدانند که او زیر شکنجه کشته شده ولی هیچکدام جرأت ابراز این حقیقت را به یکدیگر ندارند. پذیرش این موضوع برایش دشوار است، و وقتی مطلع میشود که پدرش با وجود این که در شرایط سخت زندان و زیر شکنجههای طاقت فرسا، شبها برای تقویت روحیه سایر زندانیها شعرهایی را که حفظ بوده با صدای بلند میخوانده، آنقدر غمگین و ناامید میشود که آرزو میکند خودش را از بالای پل ارکل به پایین پرت کند. «کاری میکنند تا مردی ناپدید شود و دیگر صدایش شنیده نشود، اما در عین حال این کار ذهن اطرافیانش را که باقی میمانند کوتهفکر، روحشان را گمراه و تخیلشان را محدود میکند. وقتی قذافی پدرم را گرفت، مرا هم در فضایی قرار داد که چندان از سلول پدرم بزرگتر نبود. بین خشم و نفرت در نوسان بودم تا اینکه حس کردم باطنم خرد و سخت شده.» اتفاقهای وحشتناک بعد از قتلعام وحشتناک زندان ابوسلیم چند سال بعد فاش میشود. هشام پس از بازگشت به لیبی پای صحبت کسانی که ردی از پدرش دارند یا تجربه زندان مخوف ابوسلیم را دارند، مینشیند تا به نتیجهای برسد و با شنیدن خاطرات اقوام و دوستانش که ارادت زیادی به پدرش دارند و به او افتخار میکنند، یک بار دیگر، زندگیاش را از دوران کودکی دوباره مرور میکند. در این جستجو و گفتگو با اقوام و افراد مختلف، هشام به بررسی ابعاد مختلف حکومت دیکتاتوری لیبی نیز پرداخته است. هشام کمپینِ پر سروصدایی برای یافتن خبری از زندانیان سیاسی به راه میاندازد که برخی از سیاستمداران دنیا با این کمپین همراه میشوند و دولت بریتانیا را مجبور به پیگیری وضعیت پدر هشام میکند. دولت قذافی هم با شیوههای کثیف تلاش میکند تا به خانوادههای زندانیان سیاسی نزدیک شود تا بلکه حمایت و تأیید آنها را برای تحکیم حکومت خود جلب کند. هشام در این کتاب فقط پیگیر سرنوشت پدرش نیست، بلکه با نگارش این کتاب، میخواهد روایتگر درماندگی و پریشان حالی همه پدران و پسرانی باشد که با بیرحمیهای دستگاه حاکم، عمرشان در زندانها سپری شده و یا سالها از وطن مهجور ماندهاند. پسرانی که دور از وطن، بزرگ شدهاند و پدرانی که در کنار فرزندانشان نبودهاند تا بزرگ شدن آنها را ببینند و با این درد جانکاه سالها در زندان به سر بردهاند. کتاب، تنها روایت زندگی هشام و خانوادهاش نیست، روایت تاریخ دردآور و پر از معمای کشور لیبی است، داستان اسارت هزاران انسانمبارز و آزادیخواهی است که در زندان و در تبعید پیر و فرسوده شدهاند و خانوادههایی که در فراق عزیزانشان دیگر توانی برای ادامهٔ زندگی ندارند. کتاب روایتِ استبداد قذافی و رژیم خودکامهاش است که تیمهای تروریستی اش حتی در خارج از کشور آسایش را از خانوادههای تبعیدی سلب کرده بودند، از کابوسهای همیشگی بچههایی که در غربت هیچگاه با کشور بیگانه اُنس و الفت نگرفتند و همیشه حسرت زندگی در وطن را داشتند. در خلال روایتها، خواننده متوجه میشود که جاباللّه مطر مردی با اراده و عزم پولادین بوده که در برابر نظام فاسد و دیکتاتور قذافی، مقاوم و محکم و سازشناپذیر بوده است. او مردی شریف، سخاوتمند و نسبت به خانوادهاش متعهد بوده است و در برابر ناملایمات هیچگاه سرخم نکرده است. هشام مطر ضمن بازگویی سرگذشت دردآلود پدرش، از ظلم و ستم معمر قذافی حاکم دیکتاتور لیبی نیز ماجراهای دردناکی نوشته است، دربارهٔ بیدادگریهای قذافی، نقش سیفالاسلام پسرش در جنایتهای او و فجایعی که در زندان مخوف ابوسلیم، جوانی و عمر و نشاط مردم لیبی را در طی سالیان این حکومت ددمنشانه بلعیده است. کتاب حاضر در واقع دربارهٔ زندگی عادی بیشماری از مردم لیبی است که رژیم قذافی سالهای زیادی حق طبیعی زیستن عادی را از آنها دریغ کرده بود، سالهایی که میتوانستند در کانون گرم خانواده در کنار هم، مثل هر انسان آزاده دیگر، زندگی کنند، ادامه تحصیل بدهند، به آرزوهایشان برسند، ولی به خاطر خودکامگی رژیم قذافی همهٔ این سالها در فراق و دوری از یکدیگر سپری شده و حتی تا زمان مرگ، دیدار دوبارهٔ پدر و فرزندان برای بسیاری از خانوادهها هرگز میسر نگردیده است. در نهایت هم هشام در کتاب حاضر به نتیجه قطعی دربارهٔ سرنوشت پدرش نمیرسد. این کتاب دربارهٔ درد مشترک همهٔ مردم خاورمیانه و شمال آفریقا است که سرنوشت مشابهی دارند، سرنوشتی که همیشه دستاویز قدرتهای سیاسی داخلی و خارجی بوده و مردمی که همیشه به امید تغییر و اصلاح و آینده بهتر انقلاب میکنند ولی شرایط زندگیشان بهبود پیدا نمیکند. نویسنده میگوید که پس از سقوط قذافی، خیلی زود، در غیاب ارتش قدرتمند و نیروی پلیس، گروههای مسلح که فقط در پی توسعهٔ قدرت خودشان بودهاند و هر کدام تلاش میکرده تا بر مردم حکومت کنند، جناحهای سیاسی به جان هم میافتند و در زمان مجادلهٔ آنها، شبه نظامیان و دولتهای خارجی به دنبال منافع خودشان به زور به کشور وارد میشوند. هر روز تعداد کشتهها افزایش پیدا میکند، دانشگاهها و مدارس تعطیل میشوند، بیمارستانها فقط به بعضی از فعالیتهایشان میپردازند و شرایط به قدری وحشتناک میشود که مردم روزهای حکومت قذافی را آرزو میکنند. چیزی که مردم هیچوقت تصور آن را نمیکردند. نویسنده در قسمتی از کتاب که داستان مقاومت و شورش عربها به رهبری عمر مختار را شرح میدهد، سرگذشت پدربزرگش، حامد مطر، از مبارزین گروه عمر مختار را نیز بازگو میکند و ضمن آن، درمورد دورهٔ شوم سلطهٔ ایتالیاییها که کشور لیبی شاهد یکی از خشونتبارترین عملیات جنگی در تاریخ استعمار و سرکوب بوده؛ همچنین دربارهٔ تخریب و کشتار عظیم و نسل کشی کشور ایتالیا در اردوگاههای کار اجباری و حوادث دردناک زمان قدرت بنیتو موسولینی را با شرح مقاومت و دلاوریهای مردم لیبی شرح داده است. نویسنده در قسمتی از کتاب میگوید که حمایت بیوقفهٔ و دراز مدت قذافی از کنگرهٔ ملی آفریقا، باعث شده که اعضای جنبش ضد آپارتاید، دربارهٔ نقض حقوق بشر در لیبی، اظهارنظری نکنند، حتی مردی به بزرگی نلسون ماندلا هم به قدری خودش را مدیون قذافی میدانسته و نمیخواسته قذافی را از خودش برنجاند، که در کمال ناباوری، عملاً هیچ کمکی به کمپین یافتن مفقودین نمیکند. پشتکاری که هشام مطر در پیگیری یافتن مفقودین زندانهای قذافی دارد بر جذابیت و کشش داستان افزوده و ترجمه روان مریم الماسی از انتشارات روزنه کتاب را خواندنیتر کرده است. در ۲۴ دسامبر ۱۹۵۱ ایتالیا استقلال لیبی را به رسمیت شناخته و کشور لیبی مستقل شده است. از اول سپتامبر ۱۹۶۹ تا سال ۲۰۱۱ قذافی با انجام یک کودتای نظامی بر سر کار آمد و رهبر لیبی شد. روز ۱۷ فوریه ۲۰۱۱ با قتل معمر قذافی، مخالفان قذافی به پیروزی نسبی رسیدند و از تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۱ اداره کشور لیبی از سوی سازمان ملل به نماینده شورای ملی انتقالی سپرده شد. ۱۷ فوریه روزی که انقلاب لیبی را بر اساس آن نامگذاری کردهاند. خواندن این کتاب به افرادی که علاقمند به رمانهای خارجی و تاریخی هستند، پیشنهاد میشود. هشام مطر رماننویس و روزنامهنگار اهل لیبی است. رمان نخست او، در کشور مردان در فهرست نهایی جایزه من بوکر ۲۰۰۶ قرار گرفت. مقالات او در مجلات و روزنامههایی همچون شرق الاوسط، ایندیپندنت، گاردین، تایمز، و نیویورک تایمز منتشر شده است. رمان دوم او آناتومی یک ناپدید شدن در ۳ مارس ۲۰۱۱ منتشر شد. در سال ۲۰۱۷، اثر او با عنوان بازگشت: پدران، پسران و سرزمین بینشان در رشته زندگینامه، برنده جایزه پولیتزر شد. او در حال حاضر، در لندن زندگی میکند و کتاب مینویسد. برخی از فصلهای کتاب حاضر عبارتند از: «دریچه»، «دریا»، «کت و شلوار سیاه»، «زمین»، «بلوثاه»، «بنغازی»، «ماکسیمیلیان»، «کمپین»، «پسر دیکتاتور»، «استخوانها» و «حیاط خلوت». «بلافاصله بعد از اینکه ایتالیاییها به لیبی آمدند، کسی رهبر محلی مردم شد. عمر المختار، کسی که در بچگی از روی محبت به او سیدی عمر میگفتیم، بخشی از فرقهٔ سنوسیه بود. سنوسیه خاندانی عرفانی و مذهبی بود که اعضای آن از برقه در شمال شرق کشور تا الجزایر در غرب و کشورهای جنوب صحرای آفریقا، مدرسهها و خیریههایی را اداره میکردند. بزرگ این خاندان، ادریس، بعداً شاه و اولین رئیس دولت لیبی بعد از استقلال شد. با اینکه منابع محدودی در دسترس داشت، عمرالمختار قبیلهنشینان لیبی را سوار بر اسب و هدایت کرد و این لشکرکشی تأثیرگذاری بود. اما بعد از اینکه در سال ۱۹۲۲ فاشیستها در رم رژه رفتند و بنیتو موسولینی به قدرت رسید، تخریب و کشتار در مقیاس عظیمتری صورت میگرفت. نیروهای هوایی را گماشته بودند گاز و بمب روی روستاها بریزند. میخواستند جمعیت کاهش پیدا کند. تاریخ موسولینی را در مقام فاشیست ایتالیایی احمقی به یاد میآورد که در جنگ جهانی دوم رهبر عملیات نظامی بی نتیجهای بود، اما در لیبی به یک نسل کشی نظارت میکرد. مردم قبیلهنشین را پیاده به اردوگاههای کار اجباری کشور میبردند. هر خانوادهای چند نفر را در این اردوگاهها از دست داده بود.» پس از سقوط شاه ادریس
لِشک کولاکوفسکی
قذافی خودش را رهبر دائمی لیبی اعلام میکند
ماهیت واقعی رژیم قذافی
ربوده شدن جابالله مطر، پدر هشام
تشکیل کمپین برای یافتن خبری از زندانیان سیاسی
این کتاب دربارهٔ درد مشترک همهٔ مردم خاورمیانه و شمال آفریقا است
استقلال لیبی
بخشی از کتاب پدران، پسران و سرزمین بینشان
لیبی








