پزشکان نویسنده و نویسندگان پزشک
رشتهی پزشکی و حواشی آن همیشه الهامبخش شمار زیادی از داستانها در قالب کتاب، فیلم، سریال و برنامههای تلویزیونی بوده است. اما پزشکان، همیشه فقط موضوعات خوبی برای داستان نیستند. گاهی خود نیز میتوانند داستاننویسانی حرفهای باشند. نویسندگان زیادی داشتهایم که تجربه سروکار داشتن با سختترین لحظات زندگی آدمها را داشتهاند و در قالب ادبیات آن را منعکس کردهاند. پنج تا از مشهورترینهایشان موضوع این متن هستند. آنتون چخوف، میخاییل بولگاکف، سر آرتور کانن دویل، نوال السعداوی و خالد حسینی.
رشتهی پزشکی و حواشی آن همیشه الهامبخش شمار زیادی از داستانها در قالب کتاب، فیلم، سریال و برنامههای تلویزیونی بوده است. اما پزشکان، همیشه فقط موضوعات خوبی برای داستان نیستند. گاهی خود نیز میتوانند داستاننویسانی حرفهای باشند. نویسندگان زیادی داشتهایم که تجربه سروکار داشتن با سختترین لحظات زندگی آدمها را داشتهاند و در قالب ادبیات آن را منعکس کردهاند. پنج تا از مشهورترینهایشان موضوع این متن هستند. آنتون چخوف، میخاییل بولگاکف، سر آرتور کانن دویل، نوال السعداوی و خالد حسینی.
تا به حال فکر کردهاید که مهارتهای مورد نیاز یک پزشک و یک نویسنده، چقدر با هم اشتراک دارند؟ یک نویسندهی موفق باید در چه زمینههایی سرآمد باشد؟ پاسخ، چیزی جز درک انواع مختلفی از افراد و شخصیتها، توان برخورد با موقعیتهای پرمخاطره و جمعآوری سرنخهایی هر چند ریز، کوچک و بیاهمیت است؟ اینجاست که میتوان دریافت پزشکی و نویسندگی در بسیاری از زمینهها با هم همپوشانی دارند. آشنا شویم با مشهورترین پزشکان نویسنده یا نویسندگان پزشک!
آنتون چخوف
خب سرآمد آنها و اولین نامی که به ذهن میرسد آنتون چخوف است. هم داستانکوتاه و هم نمایشنامههایی که نوشت، ماندگار شدهاند. چخوف عمر کوتاهی داشت؛ فقط 44 سال! چخوف همزمان هم پزشک و هم بیمار [مبتلا به سل، بیماری دامنگیر آن سالها] بود.
آنتون چخوف در سال 1880 میلادی برای تحصیل در رشتهی پزشکی وارد دانشکدهی پزشکی دانشگاه مسکو شد. در همین سال هم نخستین داستانش در نشریهی دراگون فلای به چاپ رسید – نامهی ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهی دانشمندش، دکتر فردریخ!
او در نامهای به فیودور باتیوشکوف، این ماجرا را شرح داده و گفته است: «نخستین تکهی ناچیزم در 10 تا 15 سطر در شمارهی ماه مارس نشریهی دراگون فلای چاپ شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهی ناچیز را آغازی به حساب بیاورد، سالگرد بیستوپنج سالگی نویسندگی من زودتر از 1905 میلادی فرانخواهد رسید». چخوف حتی در میان سیل تحسین و تشویقهایی که به خاطر نمایشنامهها و داستانهایش بلند میشد نیز حرفهی پزشکی را (هر چند به صورت پراکنده) ادامه داد.
میخائیل بولگاکف
میحائیل بولگاکف را با نام مشهورترین اثرش، مرشد و مارگاریتا (در این مقاله، به بررسی نسخههای مختلف این اثر در بازار کتاب فارسی پرداختهایم!) به یاد میآوریم؛ یکی از شاهکارهای ادبی قرن بیستم. این نویسنده و نمایشنامهنویس اهل شوروی، در کییف اوکراین متولد شد. پدرش دانشیاری در آکادمی علوم الهی بود و مادرش، دبیری در یکی از دبیرستانهای شهر کییف. میخائیل در سال 1909 میلادی وارد دانشکدهی پزشکی دانشگاه کییف شد و در سال 1916 تحصیلات خود را به پایان رساند.
بولگاکف علاقهی زیادی به زبانها و ادبیات خارجی داشت. همین ماجرا هم به او کمک کرد که در کنار حرفهی پزشکی، در ادبیات و نویسندگی نیز رشد کند. در بهار سال 1916، او به خدمت سربازی احضار و در پاییز همان سال، به عنوان پزشک به روستایی به نام نیکلسکی اعزام شد. بولگاکف خاطرات این دوران را در مجموعهی داستانیِ «یادداشتهای پزشک جوان روستا» به انتشار رساند.
در زندگی بولگاکف، حرفهی پزشکی و تحولات سیاسی در هم تنیده بودند. بهار سال 1920، ارتش سفید [طرفداران رژیم سابق تزاری] از ارتش سرخ [نیروی نظامی تازه تاسیس بلشویکها] شکست خورد. این ماجرا برای میخائیل یک فاجعهی تمام عیار بود. ابتدا، به فکر ترک کشور افتاد؛ اما یک بیماری سخت، سرنوشتش را تغییر داد. او در نهایت توانست بیماری را شکست دهد.
اما پس از بازگشت به روال عادی زندگی، حرفهی پزشکی را برای همیشه کنار گذاشت و به خبرنگاری و فعالیتهای فرهنگی روی آورد. او توضیح داده است که: «شبی از شبهای سال 1919، در سکوت پاییزی، زیر نور شمع کوچکی اولین داستان کوتاهم را نوشتم. در شهری که قطار، مرا با خود به آنجا میکشاند. آن را برای چاپ به دفتر روزنامه بردم. در اوایل سال 1920 هم دیگر به تمامی از فعالیتهای پزشکی دست کشیدم و به طور جدی به نوشتن پرداختم!»
خالد حسینی
خالد حسینی، نویسندهی رمانهای بادبادکباز و هزار خورشید تابان، در مارس سال 1965 در کابل، پایتخت افغانستان به دنیا آمد. پدرش، دیپلمات وزارت خارجهی افغانستان بود و کمی بعد از تولد خالد، به پاریس اعزام شد. در سال 1980 و به دنبال کودتای کمونیستی در افغانستان، پدر خالد حسینی از سمت خود برکنار شد. این ماجرا او را مصمم کرد که به جای برگشت به میهن، به عنوان یک پناهندهی سیاسی به آمریکا بگریزد.
خالد حسینی در آمریکا رشد کرد و آموزش دید. بد نیست بدانید که او تحصیلات خود را در رشتههای زیستشناسی و پزشکی به اتمام رسانده است. در واقع، مدرک لیسانس خود را از دانشکاه سانتا کلارا در رشتهی زیستشناسی اخذ کرد. کمی بعد، در سال 1993، به عنوان پزشک عمومی از دانشگاه ایالتی سن دیگو فارغ التحصیل شد و سه سال بعد نیز به تحصیل در رشتهی تخصصی پزشکی داخلی مشغول شد.
نوال السعداوی
نوال السعداوی، نویسنده، کنشگر اجتماعی، پزشک و روانپزشک مصری است. این نویسنده، که همین چندی پیش هم از دنیا رفت، در ایران با کتاب چهره عریان زن عرب در یادها باقی مانده است. اکثراً او را به عنوان مشهورترین فمینیست عرب میشناسند و بسیاری از علاقمندان به ادبیات، او را نمایندهی زنان رماننویس عرب میدانند. نوال، در یکی از روستاهای نزدیک به قاهره به دنیا آمد.
اما نه در یک خانوادهی روستایی معمولی! پدرش کارمند وزارت آموزش و پرورش مصر بود و در آن روستا یک تبعیدی به شمار میآمد. آن هم به خاطر نقشی که در انقلاب علیه اشغال مصر و سودان ایفا کرده بود. ریشههای مادرش هم به یکی از خانوادههای بزرگ و ثروتمند امپراتوری عثمانی میرسید.
سعداوی در سال 1955 به عنوان پزشک از دانشگاه قاهره فارغالتحصیل شد. ده سال بعد، به نیویورک رفت و در دانشگاه کلمبیا به ادامهی تحصیل در رشتهی پزشکی پرداخت. او در طول مدتی که به عنوان پزشک کار میکرد، شاهد خشونتهای خانگی زیادی بود. او نه تنها در مقابل این خشونتها واکنش نشان میداد، که آنها را در کتابها، مقالات و داستانهایش نیز منعکس میکرد.
آرتور کانن دویل
سر آرتور کانن دویل، نویسنده و مولف اسکاتلندی، خالق شخصیت فراموشنشدنی شرلوک هلمز است. او چهار رمان و بیش از پنجاه داستان کوتاه با محوریت شخصیت کارآگاه خصوصی شرلوک هلمز نوشت! البته این نقطهی عطف ادبیات جنایی جهان، تنها شاهکار کانن دویل نیست. او اشعار، نمایشنامهها و رمانهای دیگری را هم به انتشار رسانده است. ولی آنچه که آرتور کانن دویل را به این لیست کشانده، اشتغالش به حرفهی پزشکی است.
او از سال 1876 تا 1881 در دانشکدهی پزشکی ادینبورگ به تحصیل پرداخت. علاوه بر این، گیاهشناسی عملی را هم در باغ گیاهشناسی سلطنتی ادینبورگ فرا گرفت. کانن دویل در سالهای 1880 و 1881 به عنوان پزشک کشتی، به غرب آفریقا سفر کرد و بالاخره در سال 1885، موفق به اخذ مدرک دکترای خود شد.
نقل است که دویل در ژوئن سال 1882 مطب خود را افتتاح کرد. اما طبابتش چندان با موفقیت همراه نشد. او روزانه و در حالی که به انتظار مراجعهی بیماران نشسته بود، به نوشتن داستان مشغول میشد. البته در کنار داستان و رماننویسی، مقالاتی را هم در دفاع سرسختانه از واکسیناسیون اجباری به چاپ رساند. بعید نیست شرلوک هلمز هم در یکی از همین ساعات انتظار آمدن مریض خلق شده باشد!